داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سفر نامه(قسمت دوم)


 

 

فردا صبح از ان ویلا کهنه فرار کردیم و بعد از مدتی کوتاه به متل قو و یا همان سلمان شهر رسیدیم و در یک ویلای زیبا و تمیز مستقر شدیم هوا عالی و بارانی شهر زیبا و دریا نا ارام متل قو شهر زیبا و خوبی در شمال است که من فضا و اب و هوایش را دوست دارم و جالب است که به نظر من خرید از فروشگاههای پوشاک این شهر از خرید از دی تو دی و گرین هاوس و دیگر اشغال فروشی های دبی قطعا بصرفه تر و بهتر است! و من تمام لباسهای زمستانه خودم از از فروشگاههای پوشاک این شهر خریدم برج های زیبای  ساخته شده توسط سرمایه دار و  تاجرمعروف  فرش  در این شهر نشانه خوبی است از این که اگر به  سرمایه و سرمایه دار فرصت داده شود و او را بیهوده نترسانند چگونه سرمایه دار می تواند با ثروتش و سرمایه گذاری چهره یک شهر کوچک را تغییر دهد ولی متاسفانه در یک دهه اخیر با بحرانهای بیهوده ای که در کشور و بخصوص در روابط خارجی ایجاد شد باعث شد موج عظیمی از سرمایه های کشور برای ابادانی کشورهایی بیگانه ای چون ترکیه و امارات از کشور خارج شود....

 

من خودم به غذاهای شمالی مثل سیر ترشی زیتون پرورده میرزا قاسمی و ماهی  علاقه زیادی دارم و در ان چند روز فرصتی بود که خودمان را در ان غذاها خفه کنیم بخصوص سیر ترشی که ما در شهر خودمان از خوردنش محرومیم چون اینجا هوا خشک است و در صورت خوردن بوی ان برای مصاحبان  ازار دهنده است مخصوصا برای ما که روزانه با افراد زیادی سرو کار داریم البته همراهان یک نفر را بعنوان مسئول خرید و یا همان مادر خرج انتخاب کرده بودند که ایشان هم با غرور می گفت که من مسئول خرید هستم و چون از سیر خوشم نمی اید نمی خرم و بروید در خانه هایتان بخورید! که البته ما هم فرمودیم مگه خودمان چلاقیم! و برای هر وعده به فروشگاه نزدیک ویلا می رفتم و یک کیلو سیر ترشی خریده و توی سفره می گذاشتم و به ایشان عرض کردم مردم برای خوشگذرانی و تفریح به شمال می ایند و چه چیزهایی می خورند که حتی اسمش را هم نمی توانم بیاورم! حالا خلاف سنگین ما همین سیر ترشی است که از ان کوتاه نمی اییم!...

در ان چند روز همیشه سعی کردم که در طبیعت باشم یا کنار دریا و یا زیر درختان پرتقال و به کوهها مه گرفته و سبز نگاه می کردم....یک روز در یکی از این گردشها یکی از همراهان دختر هفت ساله اش را به من سپرد و خواست که ایشان را هم به گردش ببرم همانطور که می دانید در شمال گاوهای برای خودشان در سبزه ها می چرند و کسی هم کاری به کارشان ندارد در گردش  به چند گاو برخوردیم که برای خودشان ساکت و ارام می چریدند منتها همین گاوهای ساکت و ارام باعث مکالمه داغ و چالش برانگیزی بین بنده و این دختر بچه شد!....گوشه ای نشستم و ان بچه هم کنارم نشست و مشغول تماشای گاوها شدیم که ان دختر بچه پرسید:عمو این چیه که زیر پای این گاوها ست!؟ من هم نگاهی کردم و گفتم:اینها پستانهای گاو است  انها علف می خورند و این علف در بدنشان به شیر تبدیل شده و در پستانهایشان جمع می شود و بعد انها را می دوشند و ما از شیر انها استفاده می کنیم...بعد از مدتی سکوت بچه اشاره ای به یکی از ان گاوها کرد و دوبار پرسید: عمو این گاوه مثل اینکه پستانهایش با بقیه فرق داره! نگاهی به ان گاوی که دخترک اشاره کرد انداختم  که دیدم ان گاو مورد اشاره یک گاو نر است! برای همین به دختر بچه گفتم: ببین چقدر این پرتقالهای ان درخت روبرو قشنگه! تا حالا درخت پرتقال دیده بودی!؟ او هم گفت:عمو جواب منو بده چرا این گاوه اینجوریه! من هم نمی دانستم به او چی بگم چون مادرش بعدا مدعی می شد که تو بچه را بردی گردش یا برده ای که چشم و گوشش را باز کنی! من هم گفتم ببین عمو جان احتمالا پستانهای این گاو را دوشیده اند و چون در ان شیر نیست و خالی شده اینجوریه!...بچه غرق در فکر بود که ناگهان اقا گاوه جلوی چشم ما ادرار کرد ان هم در حجمی وسیع و باور نکردنی! در همان حال دختر بچه پرسید: یعنی گاوها با پستانهایشان جیش می کنند!؟ من هم کمی سرم را خاراندم! و گفتم: البته گاوها با پستونهاشون جیش نمی کنند ولی نمی دونم این یکی چرا یهو اینجوری شد! او هم با عصبانیت گفت:تو هیچی بلد نیستی! مامانم گفته این گاوه اقا است و ان سه تا گاو دیگه خانم هستند! و برای همین با هم فرق دارند! ولی مامانم گفته  نباید زیاد در مورداین چیزها حرف بزنیم! چون بی ادبیه! من هم نگاه غضبناکی به او انداختم و گفتم:  مامان شما که گفته نباید در مورد این چیزها حرف زد پس چرا نیم ساعته مخ ما را به کار گرفتی!.....در همان حال حس کردم اقا گاوه که گاو خیلی بزرگ و با ابهتی  هم بود همانطور که ارام علف می خورد چشمانش را خمار کرده و به ان سه گاو ماده خیلی مشکوک نگاه می کرد! من هم که ان صحنه را دیدم فورا از جایم بلند شده و به دختر بچه گفتم: باید برگردیم چون الان وقت ناهاره که او هم گفت میشه یه کم دیگه گاوها را ببینیم و بعد بریم! که من هم با قاطعیت گفتم نخیر نمیشه! باید دیگه بریم چون با خودم گفتم عنقریب است که اقا گاوه با یکی از ان گاوهای ماده کاری صورت بدهد! و ان بچه هم  بپرسد عمو! اینها دارند چکار می کنند که ما هم مثلا  بگوییم انها دارند با هم بازی می کنند! که او هم با عصبانیت به ما بگوید: تو سرت نمیشه! مامانم گفته اینها دارند جفتگیری می کنند!.....شانس که نداریم! گاوها هم که کاری می کنند ما باید جواب پس بدیم!....

 

در این سفر ماشین بنده که یکی از تولیدات داخلی است و تقریبا صفر کیلومتر است خراب شد! انچنان که ناچار به بکسل ان به تعمیرگاه شدیم و چون کارت گارنتیش هم همراهم نبود کلی  خرج روی دستمان گذاشت و نمی دانم در کجای دنیا  چرا یک ماشین نو  انچنان  نامطمئن باشدکه  خراب شود و  در برگشت به تهران که بعلت ترافیک جاده چالوس تقریبا ده ساعت طول کشید! مرتب نگران بودم که در این جاده های سر بالایی ناگهان خراب و خاموش نشود که البته طبق معمول مردم بهایش را می پردازند و کسی هم جواب نمی دهد ایا بهتر نیست به جای اینکه موشک و ماهواره به فضا بفرستیم سعی کنید ماشینی بسازیم که قابل استفاده باشد!؟البته جریان خراب شدن ماشین هم پست مفصلی دارد که بماند تا بعد....ادامه دارد...


پی نوشت:در خبرها امده که بزرگترین و باسابقه ترین  تولید کننده ابمعدنی کشور که معتبر ترین برند این محصول را در اختیار دارد و کارخانه ان در دماوند است بعلت مسائل بهداشتی تعطیل شده! تا انجا که وزارت بهداشت اعلام کرده که ابهای این شرکت غیر بهداشتی است و مردم از مصرف ان خودداری کنند ما هم مقدار زیادی از اب های این شرکت در فروشگاه و در انبارمان هست که نه تنها کسی نمی خرد بلکه تازه مردم مرتب اب معدنی های داخل یخچالشان را هم اورده و به ما پس می دهند! تلفن ویزیتورهای محترم هم خاموش است و کسی جوابگو نیست و ما هم نمی دانیم   با این همه اب باید چه کنیم تازه این شرکت مرتب مشغول تبلیغ و نصیحت  روی بطری هایش خطاب به مردم  برای حفظ محیط زیست! و کمک به یو نیسف و تشویق مردم برای مصرف اب سالم است! در حالیکه در اطلاعیه وزارت بهداشت امده که حتی تاریخ مصرف محصولات را هم تغییر می داده اند! ما در فروشگاه اب معدنی های خوبی از کارخانه های کوچک و گمنام که از لرستان و یا چهار محال  و بختیاری  می امدند را با نصف قیمت اب معدنی فوق الذکر عرضه می کردیم که باز هم مردم نمی خریدندو هر چه به مشتری ها می گفتیم که ابمعدنی که در استانهای سبز و بکر کشور می اید  بهتر از اب معدنی است که از استان الوده تهران می اید که توجهی نمی کردند و  دوبرابر پول می دادند و فقط برند فوق را بخرند! حالا ثابت شد که به برندها هم نباید چشم بسته  اعتماد کرد و بهتر است با دقت غذای خودمان را انتخاب کنیم....


پی نوشت دوم:توصیه می کنم به  اینجا نگاهی بیندازید بنده هیچ حرفی ندارم!

نظرات 26 + ارسال نظر
رضوانه 25 سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 13:06

ای بلا نگیری مهرداد هی .........................................

sara شنبه 4 مهر 1394 ساعت 22:47

سلام...

من که نفهمیدم کجای این پست نیاز به سانسور داشت !؟...

اصولا نمی تونم درک کنم چرا کسی باید در یک وبلاگ شخصی ... خودسانسوری داشته باشه!؟... تقریبا مثل دفتر خاطراتیه که ... گذاشته باشیم سر طاقچه ...... بعد کسی بیاد برداره و بخونه و بگه ...عه!! چرا اینو نوشتی !؟...
راستش برادرا به قدر کافی مواظب هستند که ...مطالب خارج از خطوط قرمزشون ... در وبلاگ ها درج نشه .... حالا اینکه ما هی بیایم و به ساده ترین متنها گیر بدیم که ....باید سانسور بشه ..... چی رو نشون میده !!؟...... خب برادر من مگه مجبوری بیای وبلاگی بخونی که از دید شما نیاز به سانسور داره !؟
جالبه که از دید من شما خیلی هم نویسنده ی محتاط و خود سانسوری هستید...... و در عین اینکه طنز رو مد نظر دارید ... بسیار متین و موقر و با ادب می نویسید... اون معترض شما بیاد وبلاگ منو بخونه چی میگه!
واما در مورد آمار .... به عنوان یک مدرس آمار باید عرض کنم که ... نتایج آماری اخذ شده از داده های کاملا واقعی ... میتواند کاملا منطبق با میل و خواست آمارگیر باشد!.... که البته توضیح و تقسیرش خارج از حوصله این محیط است ... پس هرگز آمارها را ... بخصوص در مملکت گل و بلبل ...جدی نگیرید!!...

درود بر سارا خانم
ممنون سارا خانم شما لطف دارید ولی در هر حال من سعی می کنم به نظرات مخالف هم اهمیت بدهم ....
کنجکاو شدم وبلاگ شما را هم بخوانمً!

عطیه شنبه 4 مهر 1394 ساعت 09:55

انشالا همیشه به سفر و گردش. همنشینی با دریا و بارون محشره. پستتون آدمو هوایی میکنه.
چن روز پیش به بچه داداشم گفتم الان میام میخورمت، شلوارشو دراورد، به باسن همایونی اشاره کرد گفت اینور بخور
به نظر من 90درصد دخترا وقتی ازشون بپرسی حاضرن زن دوم بشن یا نه، واقعا مخالفن اما وقتی شرایطش پیش بیاد قبول میکنن. مثلا یکیشون عاشق میشه، یکیشون قانع میشه و ... .

همانطور که شما به یه نمونه اش اشاره کردی با بچه های امروزی نمیشه زیاد شوخی کرد!
در مورد قسمت دوم باید بگویم شما از راستگویان هستید!

الی جمعه 3 مهر 1394 ساعت 20:22 http://hichestaneeli.blogsky.com

باورت می شه من در همه عمرم آب معدنی نخریدم؟
مثلا من در همه عمرم آدامس نخریدم!!
در همه عمرم کباب لقمه آماده و همبرگر و کلا این غذاهای بسته بندی شده آماده را نخریده ام!
یا وقتی میرم فروشگاه هیچ وقت قند و شکر و حبوبات بسته بندی شده را نمی خرم!!!
کلا عادت های خرید من خاص خودمه
نمیدانم چرا

سلام خانم دکتر
در اصفهان چون اب شهر کیفیت مناسبی برای نوشیدن ندارد مصرف اب معدنی زیاد است
نخریدن همه ان چیزهایی را که گفتید را درک می کنم ولی فک می کنم شما تنها خانمی در سراسر جهان هستید که تا به حال ادامس نخریده!

مرمری جمعه 3 مهر 1394 ساعت 11:43

با سلام به داداش مهرداد بانمک وگل، عااااالی بود خیلی خندیدم داستان گاو ودخترکو واسه همسرم خوندم چقد خندیدیم ، شهرتون عجب هوایی داره ، عاااااالی، چقد توریست هستش تو اصفهان با چن تا شون عکس انداختیم ، خریدای خوبی هم کردیم خودتون وشهرتون برقرار باشید انشاله

دروووووووووووود بر مرمری خانم
امیدوارم در شهرما به شما خوش بگذره من هم دیروز صبح تا ظهر در پارک جنگلی ناژوان مشغول دوچرخه سواری بودم که هوا واقعا عالی بود
خوشحالم که نوشته های من باعث شادی شما شده امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید...

Dokhtar جمعه 3 مهر 1394 ساعت 07:34

سوالی اگه داشتین از دختربچه هفت ساله می تونستین بپرسین. بهتون قول میدم از بزرگسالان بهتر پاسخگو بود

بچه های امروزی خیلی بیشتر از انچیزی که بزرگترها تصور می کنند می دانند و این یعنی اول دردسر !

مانیا پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 23:12

سلاااام
چطورین اقا مهرداد??
ملت یه چیزشون میشه هااا !!!کجای این پست سانسور داشت??کلی دلم سوخت

درود بر شما
ممنون فعلا نه خوبم و نه بد یعنی در حقیقت معمولیم!
والا گاهی اوقات ادم به خودش هم شک میکنه!...

مدادرنگی پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 22:20 http://medadrangi65.blog.ir

منم تو بلاگفا مینوشتم,اما سری اول که سایت مسدود شد کل وبلاگم پرید
حتی آدرسم حذف شد:-(
دیگه ننوشتم
الانم تو بلاگ یه وب ساختم منتهی,اصلا ازش سر در نمیارم و دست و دلم به نوشتن نمیره
ممنون میشم رمز بدین

رمز ارسال شد

لیلی پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 19:48 http://leiligermany.blogsky.com

اخه چرا لینک غیرمرتبط با پست می ذارین که باعث تشویش اذهان عمومی بشه؟؟؟
سفر با دوستان مزه ای متفادتوت از سفر با خانواده داره

والا قصد تشویش اذهان عمومی نبود قصد تنویر افکار عمومی بود! ....شاید این مطالب باعث شود کمی به اوضاع و احوالمان فکر کنیم....
مسافرت با اهل سفر می چسبه....خانواده و دوستان تفاوتی نداره...

مدادرنگی پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 19:03

http://mehrdad1530.blogfa.com/
اینجا وبلاگ شما نیست؟!!!
نابود نشده,سر جاشه
تقریبا بیشتر از دو سومش رو خوندم,
فقط بعضیاشون رمز داشتن

البته به طور کامل نابود نشده ! ولی بسیاری از پستها متاسفانه حذف شده....
اگه وبلاگی دارید بفرمایید تا رمز ارسال شود...

سو پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 11:42

سلااام سفرابی خطرباشه کلی خندیدم ازدست اووون دختربچه
پائیزتون مبارک

درود بر خاله سو!
پاییز شما هم مبارک

بهناز پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 10:38

دلم مسافرت خواست

انشاالله همیشه به سفر.....

hasti پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 01:34

به نظرمن هم این امار غلطه.یا مخصوص یه جای دورافتاده هست.و مردمی که توان اقتصادی ندارند.و دختران اون شهر بخاطر فقر فرهنگی و اقتصادی حاضرند همسر دوم بشند.این امار اصلا برای شهرهای بزرگ یا کل ایران صدق نمیکنه.جالبه که توی اکثر وبلاگ هایی که اقایون مینویسند این مطلب عنوان شده.در مورد خودرو ملی ,ما هم به سفررفتیم ووسطای راه خراب شد.وپانصدهزارتومن وکلی معطلی هزینه شد.

این که فرمودید که این امار در وبلاگهای اقایون استفاده میشه لااقل در مورد من بی انصافی است چون اگر خواننده دائمی این وبلاگ باشید باید برایتان ثابت شده باشد که بنده به هیچ وجه تعصب جنسی قومی و یا شهری ندارم چون همه این تعصبات احمقانه است
ولی بیایم یک لحظه فکر کنیم که ممکن است این امار درست باشد(با توجه به اینکه در همه سایتهای معتبر خبری امده است) و این نشان دیگری از نابسامانی اجتماعی و فرهنگی کشور است و ان دخترانی هم که مایل هستند زن دوم شوند نه تنها مقصر نیستند بلکه جبر اجتماع به انها تحمیل شده و انقدر تحت فشارند که حاضرند با یک چنین شرایطی زندگی کنند...

جیرجیرک پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 00:59

وسط....
ای بابا اگه این متن نیاز به سانسور داشته باشه که دیگه واویلا
همون ی چیز میفهمن بالا دست ها که یه فیلم سینمایی سه ساعته همش رو سانسور میکنن و یکساعتش رو پخش میکنن چون ما دیدن و شنیدن واقعیت ها و هر آنچه که در عالمه در آدم هست رو نداریم

من معتقدم گفتن از چیزی که جزیی از زندگی ما ادمها است (اتفاقا جز مهمی از زندگی هم هست)خجالت ندارد در اینده اگر فرصت شد بیشتر توضیح خواهم داد
ممنون جیر جیرک!

سمیرا پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 00:12

مدادرنگی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 23:38

من درکتون میکنم
اصلا نگران نباشین
به هرحال,قضاوت های دیگران رو نمیشه نادیده گرفت
اونجور که مصلحت میدونین رفتار کنین
من زیاد محافظه کار نیستم,
این نقاب نداشتن,خیلی مواقع به ضرر آدم تموم میشه
اما,
خوده واقعیم رو دوووووس دارم
و تا اونجا که ممکنه,خودمو سانسور نمیکنم
خیلی خوب مینویسی
اینجا رو کامل خوندم
الانم تو آرشیو بلاگفا,دارم از آخر میخونمتون بیام اولش

وبلاگ قبلی من که نابود شده! ولی امیدوارم اگه در جریان خواندن پستها نظر خاصی به ذهنتان رسید بنده را هم در جریان بگذارید
ممنون مداد رنگی!

ساکت چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:40

یادم رفت بگم پاییزتان مبارک
مدیونید اگه فکر کنید فصل تولدمه...
یا مثلا فکر کنید عاشق مهر ماه هستم...چون ماه تولدمه...فقط چون مدرسه ها شروع میشه دوسش دارم

پاییز بهترین و زیباترین فصل سال است که به نظر میرسه هورمونهای بدن هم فعال میشه! برای همین انرا فصل عاشقی می گویند که البته ما که توی این برنامه ها نیستیم!

ساکت چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 21:31

درود بر آقا مهرداد.دلمان تنگ نوشته هایتان شده بود. میخواندمتان اما بدجوری درگیر بودم.
یکی از دلایلی که من با بچه سازگاری ندرم همین سئوالهای بی اندازه آن هاست..در حدی که هیچ یک از دوستان و اقوام جرئت این را نداشتند و ندارند بچه بیگناهشان را پیش من بزارند..
راستی تاریخ دفاعم معلوم الحال گشت
در مورد لینک هم من امیدوارم روز به روز شناختمون از خودمون بیشتر بشه و بفهمیم چرا و چه جوری...

درود بر ساکت عزیز!
اتفاقا سوالات و حرفها و نظرات بچه ها را باید جدی گرفت و حتی از انها اموخت چون از صداقت خالص و صد درصدی می اید که در دنیای بزرگترها کمیاب است...
امیدوارم ساکت نباشید! و منتظر نظرات خوبتان هستم

سایرا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 20:04 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

عجب بچه ی فجیعی بوده ماشاللله

منم تو همچین شرایطی گیر کردم و واقعا نمیدونستم چی بگم و از طرفی از خنده هم داشتم منفجر میشدم

الهی همیشه به شادی و سفر باشین

فعلا که بچه های امروزی در همه زمینه ها برای والدین چالش محسوب می شوند حتی در سوال جواب دادن!
ممنون سایرا خانم

مدادرنگی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 18:13

فکر میکنم یکی از نظراتم حذف شد
احتمال سانسور نیز میرود که البته,تشخیص با شماست

مداد رنگی عزیز اگه به کامنتها نگاه کنید می بینید که همین متنهای محافظه کارانه هم مورد اعتراض واقع می شوند تا انجاییکه شاید مجبور شوم در اینده بیشتر رمزدار بنویسم که البته نظر ان دوستمان هم محترم است
کامنت شما خیلی خوب و بشدت طنز امیز و جالب بود که با عرض معذرت تایید نکردم لطفا عذر مرا بپذیرید

م چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 16:55 http://freeassociation.persianblog.ir

سلام
امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه
راستش چیزی که باعث شد کامنت بذارم اون لینکی هست که گذاشتید فقط میخوام نظرم رو راجب بهش بگم
نمیدونم چه طور باید بگم که حرفم مورد پذیرش واقع شه
عزیزان هر اماری که داده میشه باید پشتش تحلیل امار هم بدن وگرنه خیلی راحت میشه دروغ گفت این خبر 48 درصد نمیدونم دروغ هست یا نه اما دقت کنید چرا اولا نام شهر و مرکزی که امار گرفته ذکر نشده دوما یک شهر با یک فرهنگ خاص از نظر علمی نمیتونه ملاک کل ایران باشه سوما امار ارایه شده در این متن با تحلیل آمار جامعه شناس ها تناقض داره که توضیح میدم :
طبق امار خود مرکز آمار ایران جمله ی :"در حال حاضر اگر تمام پسران به سن ازدواج رسیده ازدواج کنند، حدود ۷ تا ۸ میلیون دختر آماده به ازدواج خواهیم داشت که ازدواج نکرده‌اند و این معضل خواهد بود" دروغ محضه . تکرا میکنم دروغه و دروغ با اشتباه فرق داره!!!

1-من یه پست راجبش نوشتم ولی مثل اینکه بعضی از اساتید دانشگاه و برخی مراکز دولتی خیلی دوست دارن دایم احساس کمبود یک جنس رو در جامعه القا کنند
مرکز امار ایران هرگز اماری ارایه نداده که میزان موالید دختر بیش از پسر باشه حتی یک مورد در طول این 36 سال !! این اختلاف هم ناشی از میزان رشد جمعیت هست نه موالید!!
یعنی شما در دوره ای مثلا رشد 4 درصدی داشتید(یعنی هر خانواده به طور متوسط 4 بچه) ولی در دهه بعد رشد جمعیت کاهش یافته و به سه درصد رسیده (یعنی مثلا هر خانواده به طور متوسط سه فرزند) در دهه شصت رشد جمیعت نسبت به دهه قبل از خودش رشد چشمگیری پیدا کرد و دهه های بعد از 60 هم مرتب کاهش پیدا کرد . حالا چرا دخترا زیاد میان؟ چون در هر ازدواجی معمولا دخترا از پسرا کوچکترند و باید با دهه قبل از خودشون ازدواج کنن که رشد جمعیت در دهه 50 از 60کمتر بود و به طبع پسر کمتری هم متولد شده یعنی دهه 60 دختر مازاد میاد. اما همین دهه که دختر مازاد داره پسر مازاد هم داره چون پسرا باید با دخترای دهه بعد که از خودشون کوچکترند ازدواج کنند که رشد جمعیت کمتر از دهه خودشون و به طبع دختر کمتری هم هست ازدواج کنند پس پسر هم در همون دهه مازاد میاد اما اتفاقی که معمولن بهش پرداخته نمیشه اینه که مازاد دختر مربوط به دهه 60 هست اما مازاد پسر ادامه پیدا میکنه یعنی در دهه 60 و 70 و 80 همینطور این قضیه داره ادامه پیدا میکنه چون پسرا باید با دهه بعد از خودشون ازدواج کنن و رشد جمعیت هر سال داره کمتر میشه این یه موضوع ساده جمع و تفریقه شکافت هسته ای که نیست درکش سخت باشه !!! طبق امارهای واقعی الان 2.5 میلیون پسر مازد داریم نه 8 میلیون دختر مازاد اینو از زبان یه دختر نشنوید منو به عنوان یه کسی در نظر بگیرد که فقط داره یه امار اراده میده تعصب جنسیتی رو کنار بذارید تا واقعیت بهتر خودش رو نشون بده
خودتون عقلانی حساب کنید چه جور ممکنه همه پسرای اماده ازدواج کنن اما 8 میلیون دختر زیاد بیاد!! این در طبیعت بی سابقه هست!! یعنی به ازای هر پسر 8 دختر زاییده شده؟ یا تخم پسرا رو ملخ خورده؟ یا ئی تی و دوستاش به زمین حمله کردن پسرا رو با خودشون بردن؟ اگه گفتم دروغ دقیقن به خاطر همین جمله بود
وقتی میگم باید تحلیل اماری اراده بدن یعنی همین یعنی این اقا طبق چه اماری میگه دخترا 8 میلیون زیادن؟ چند سال پیش اماری خوندم که در تحلیلش نوشته بود در این آمار اختلاف سنی دختران با پسران از 8 تا 13 سال در نظر گرفته شده یعنی کف اختلاف سنی 8 سال بوده خب معلومه اینجوری 20 میلیون دختر زیاد میاد!! در بعضی از این آمار ها سن ازدواج دختران از 13 سال در نظر گرفته شد و آقایون از 25 سال!! آیا این واقعیت اجتماع ماست!؟
2-پیشنهاد میکنم این پست رو بخونید این خانم جامعه شناس کاملن بی طرفند و حتی اعتراضی هم به قوانین مجلس مبنی بر چند همسری نداره یه خانم کاملن منطقی هست اگر سوالی دارید از خودش بپرسید تا جوابتون رو بده
http://jameehvaman.blogfa.com/tag/%D9%85%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1

لینک دوم از تبیان با ارایه امار از زبان مدیر کل آمار و ثبت احوال
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=%20%20277837

اینا رو نگفتم به خاطر اینکه دعواو کل کل جنسیتی کنم این حرفا دیگه از سن و سال من گذشته خودم دهه شصتی هستم و خیلیا بهم میگن ترشیده!! پس گفتنش فرقی به حال من نداره ولی فک میکنم آدم اگه دلش برای مملکتش میسوره نباید دروغ رو قبول کنه حتی اگر دونستن حقیقت باعث اضطراب و تشویش بشه!!

3- اولین کسانی که آمار مازاد بودن دخترا رو اعلام کردن آمارشون رو به مجلس ارایه دادن و همون موقع هم مازد بودن پسرا رو گفته بودن و اتفاقن جای نگرانیشون مازد بودن پسرا بوده نه دخترا و پیشنهاد دادن که با فرهنگ سازی اختلاف سنی رو کم کنند تا مشکل در هر دهه ای حل بشه و هر کسی با اختلاف 3- 4 سال تو دهه خودش ازدواج کنه اما نتیجه دقیقن برعکس شد چون امار رو دست آدم عاقل نداده بودن داده بودن دست یه عده فرصت طلب با عقاید چند همسری و صیغه!! در حال حاضر مشکل اقتصادی بزرگترین مانعه ازدواجه نه تعداد جوانان! این حرفا سرپوشی برای اعتراضات جوانانه که بگن اگه شوهر نداری به خاطر اینکه تعدادتون زیاده نه به خاطر اینکه پسر هم کف شما پول نداره ازدواج کنه!!!

ببخشید که یه پست تو کامنت های شما قرار دادم :)امیدوارم عذر خواهی منو بپذیرید اگه این همه نوشتم به خاطر اینه که خواهر خودم دو شغله هست و یه شغل دولتی داره که دقیقن مرتبط با جوانان و به خصوص دخترانه و از نزدیک روش امار گیری از مدارس و باشگاه ها رو دیده که مثلا ازش نتایجی مثل "فلان میزان تجاوز در بین دانش اموزان وجود داره" یا "بهمان میزان دختر رابطه جنسی دارند" بیرون اومده که نه روش آمار گیری علمی بوده و نه جامعه اماری استانداری انتخاب شده اما از اونجایی که جامعه ما به تازه گی تشنه شنیدن چنین اخباری هست هر کسی از خودش یه امار وحشتناک ارایه میده تا یه جایی برای خودش باز کنه. دوستان عزیز بسیاری از اینها امار سازیه نه امار گیری . حتی خیلی از این امارها از مراکز قانونی و رسمی نیست مثلا امارهایی هست که دانشجویان رشته های علوم انسانی در پایان نامه هاشون ارایه دادن!!!! هر کسی که پایان نامه نوشته باشه الان دقیقن میفهمه که منطورم از آمار سازی و داده سازی چی هست:)
بازم ببخشید

درود بر دوست عزیز
اتفاقا کامنت شما تحلیل خیلی خوب و قوی بود که منظور من هم این بود که بیشتر شاهد نظرات دوستان باشم تا اینکه خودم تحلیل کنم ولی من فک می کنم تحلیل شما هم گرچه واقعا کارشناسی بود ولی شاید کمی اشکال داشته باشد که ترجیح می دهم دوستان نظر دهند.....

ننه صدرا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 16:11

البته ماهی جنوب خوشمزه تره
.اون قدیمها بود صحبت در این مسایل تابو بود .باید در حد درک و فهمشون بهشون توضیح بدیم .
ما که منتظریم از شر خودرو ملی راحت شیم .به بهانه حمایت از تولید ملی ازمردم سو استفاده داره میشه.
سفرا بی خطر
پاییز تون مبارک
سال تحصیلی خوبی داشته باشی

البته که ماهی جنوب خوشمزه تره و خوش به حال شما که به ان دسترسی اسان دارید البته ما که شمال قزل الا می خوردیم دوبرابر قیمت اصفهان!
البته دندان پزشکان محترم به راحتی می توانند از شر خودروی ملی راحت شوند!

سونا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 15:48 http://www.matbakhesonakhanoom.blogfa.com

قلم شیوایی داری.
نمیدانم کجای این پست احتیاج به سانسور دارد؟؟؟؟؟؟

ممنون دوست عزیز....
گاهی اوقات خود من هم نمی دانم حد صراحت لااقل اینجا تا کجاست چون برای خودم که هیچ حدی قائل نیستم!

آبانی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 13:47

خوشبحالتون!چقدر از این بچه ها به پستتون میخوره,درسته سخته و ادم از پس بر نمیاد اما خیلی باحاله!!

جالبه که این دستگاه های اب تصفویه کن رو هم میگن خوب نیست و در حال حاضر اب شهری بهتره,واقعا ادم نمیدونه چیکار کنه هر روز یه حرف جدید می زنن!

بنظرم اینکه دخترا ترجیح میدن که زن دوم یه اقا بشند بر میگرد به این مسله که پسر های جوون نمیتونن با این شرایط اقتصادی ازدواج کنن و قطعا توقعات دخترا خیلی بالا رفته!وگرنه هیچ دختری دوست نداره زن دوم باشه!

مشکل اینه که بچه های امروزی خیلی بیشتر از انچیزی که ما فکر می کنیم می دانند!

حامی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 11:16

چرا ؟؟؟؟؟
خیلی بی پرده حرف زدن هم زیاد خوب نیست ..........
در کل قلم شیوایی دارید و طوری تفسیر میکنید که میشه کاملا تجسم کرد فضا را ولی ی مقدار هم باید فضا را سانسور کرد چون میتونه زیاد هم تاثیر مثبتی نداشته باشه
البته باید ببخشید از صراحتم بیانی که داشتم

یعنی ما نباید ظرفیت شنیدن یک مکالمه واقعی و مستند بین یک بزرگسال و یک دختر بچه هفت ساله را داشته باشیم!؟
من خودم اعتقادی به هیچ گونه سانسوری بخصوص در نوشتن ندارم در مورد دلایلش هم در اینده پستی خواهم نوشت ولی در هر حال در نظر گرفتن ظرفیت مخاطبین هم مهم است و حتما در اینده مد نظر قرار خواهم داد و سعی می کنم موارد اینچنینی را رمزی کنم
ممنون از تذکر خوبتون

مدادرنگی چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 09:23

اوووووووووول!!!!

ممنون مداد رنگی عزیز.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.