خانه عناوین مطالب تماس با من

داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

درباره من

خاطرات و نوشته های مدیر یک فروشگاه بزرگ.....در این وبلاگ از مطالب دیگران استفاده نمی شود و همه مطالب نوشته نویسنده وبلاگ است ادامه...

پیوندها

  • واژه های نا ارام (وبلاگ دوم من )

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • کانال...
  • تولدی دوباره
  • سفرنامه شمال...
  • خلا فرهنگی!
  • بیم و امید....
  • مراسم ختم یک دیوانه
  • نگرش مهندسی....
  • حس!
  • خواب زیر الاچیق....
  • کار....

بایگانی

  • بهمن 1397 1
  • مهر 1397 2
  • شهریور 1397 1
  • مرداد 1397 3
  • تیر 1397 2
  • خرداد 1397 3
  • اردیبهشت 1397 3
  • فروردین 1397 7
  • اسفند 1396 7
  • بهمن 1396 9
  • دی 1396 9
  • آذر 1396 5
  • آبان 1396 5
  • مهر 1396 9
  • شهریور 1396 8
  • مرداد 1396 7
  • تیر 1396 5
  • خرداد 1396 5
  • اردیبهشت 1396 9
  • فروردین 1396 10
  • اسفند 1395 10
  • بهمن 1395 15
  • دی 1395 8
  • آذر 1395 13
  • آبان 1395 9
  • مهر 1395 11
  • شهریور 1395 10
  • مرداد 1395 12
  • تیر 1395 19
  • خرداد 1395 11
  • اردیبهشت 1395 9
  • فروردین 1395 6
  • اسفند 1394 9
  • بهمن 1394 7
  • دی 1394 3
  • آذر 1394 6
  • آبان 1394 7
  • مهر 1394 6
  • شهریور 1394 10
  • مرداد 1394 8
  • تیر 1394 8
  • خرداد 1394 8

جستجو


آمار : 648349 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • کانال... جمعه 19 بهمن 1397 13:10
    آدرس کانال @mehrdad15301
  • تولدی دوباره دوشنبه 30 مهر 1397 23:17
    من بهرام هستم می خواستم رازی را با شما در میان بگذارم راستش من مدتیه به یک دید جدیدی از زندگی دست پیدا کردم یک راه نوین برای شاد بودن تا انجاییکه حس می کنم خودم را پیدا کرده ام و به یک رضایت عمیقی در زندگی رسیدم....من یک پراید دارم مرتب زنم مهناز بهم سرکوفت می زد که این ماشین چیه چرا عوضش نمی کنی؟ تو آبروی ما را توی...
  • سفرنامه شمال... یکشنبه 8 مهر 1397 21:40
    بیستم شهریور به همراه دو خانواده از اقوام راهی شمال شدم و مقصد اول لاهیجان بود....بعد از ظهر ساعت 4 وارد لاهیجان شدیم شهر بشدت شلوغ بود تا ساعت هفت به دنبال ویلا بودیم که هیچ جا پیدا نمی شد نمی دانستیم چکار کنیم سفر بدون برنامه ریزی ادم را خسته می کند ولی چه می شود کرد همراهان ما از ان ادمهایی بودند که تکیه کلامشان...
  • خلا فرهنگی! یکشنبه 11 شهریور 1397 21:24
    چند روز پیش برای یکی از نزدیکان به مطب یک دکتر فوق متخصص رفتیم مطب لوکسی بود و در ساختمانی واقع بود که معمولا پزشکان گرانقیمت انجا مطب دارند دکتر فوق الذکر نوبت های طولانی می داد و پیرزنی امده بود که تاریخ ویزیتش مال یک روز قبل بود یعنی تاریخ ویزیت 10 شهریور بود ولی او حواسش نبود و یازدهم امده بود و منشی عبوسی هم انجا...
  • بیم و امید.... یکشنبه 28 مرداد 1397 22:27
    چند هفته پیش که دلار به حدود دوازده هزار تومن و سکه به حدود چهار و نیم رسید کمی ترسیدم چون یاد چند فیلم افتادم.....فیلم اول یک گزارش خبری از دمشق بود که اگر اشتباه نکنم حدود سه سال پیش از همین تلویزیون ایران دیدم زمانی که داعش پشت دروازه های شهر بود یعنی انقدر نزدیک بود که حتی با خمپاره می توانستند قسمت هایی از شهر را...
  • مراسم ختم یک دیوانه چهارشنبه 10 مرداد 1397 22:36
    مادر و پسری توی خیابان ما بودند که هر دو گدایی می کردند مادرش یک پیرزن فرتوت است و پسرش مرد تقریبا چهل ساله ای بود که به او علی دیوونه می گفتند....ولی ان پسر گرچه ارام بود ولی تعادل روانی نداشت مرتب توی خیابان راه می رفت و زیر لب اواز می خواند صدای بم جالبی هم داشت با کسی حرف نمی زد ولی گاهی بعضی کسبه توی مغازه هایشان...
  • نگرش مهندسی.... سه‌شنبه 2 مرداد 1397 14:15
    مطلب جالبی دیدم در مورد مدرک تحصیلی شخصیت های مهم کابینه دولت ها در قبل و بعد از انقلاب.... . قبل از انقلاب شخصیت های اصلی کابینه ها و دولت ها اغلب فارغ التحصیل رشته های پزشکی بودند و بعد از انقلاب اغلب وزرا و شخصیت های تاثیر گذار مهندس بودند ....مهندس بازرگان و مهندس موسوی و احمدی نژاد که روسای سه دولت بعد از انقلاب...
  • حس! جمعه 22 تیر 1397 13:48
    چند شب پیش داخل دفتر نشسته بودم که صدای جیغ و فریاد بلندی از یک خانم شنیدم....سراسیمه بیرون پریدیم و دیدم یک خانم بشدت با یک مرد مسن دعوا می کند اخر سر هم خانم یک سیلی محکم به گوش ان مرد کوبید!...بالاخره خانم را از اقا جدا کردیم و جریان را جویا شدیم که نهایتا فهمیدم ظاهرا ان خانم فکر کرده که ان مرد به دخترش که سیزده...
  • خواب زیر الاچیق.... جمعه 15 تیر 1397 10:29
    با چند نفر از اقوام به شهرک تفریحی چادگان رفتیم جایی بسیار خوش اب و هوا و ارامی است ظهر بعد از ناهار زیر الاچیق روبروی ویلا خوابیدم فلکه اتوماتیک اب روی چمن ها اب می پاشید و هوا را مطبوع تر کرده بود و صدای منظم و ریز اب پاش مثل لالایی ارامش بخش بود هیچ چیزی مثل مطالعه در مسافرت لذت بخش نیست در مسافرت ها برای اینکه...
  • کار.... سه‌شنبه 22 خرداد 1397 22:34
    یه اقای جوانی در خیابان ما یک مغازه میوه و تره بار داشت البته یک میوه فروش متفاوت بود یعنی فک کنم با همه میوه فروشهای این مملکت فرق داشت فقط یک موردش را بگویم که به گفته خودش روزی 200 صفحه کتاب می خواند....مرتب از سختی شغلش می نالید که البته حق داشت شغل تره بار شغل بسیار سختی است ما یک مدتی توی فروشگاه یک قسمت تره بار...
  • زن..... سه‌شنبه 8 خرداد 1397 13:04
    چند روز پیش روز جهانی بهداشت قاعدگی بود....شاید مسخره به نظر بیاید که یک مرد مثل بنده بخواهد وارد این بحث شود چون واقعا من هیچ اطلاعی از این مورد ندارم ولی یک فیلم چند دقیقه ای از اشوبی که هورمونها در بدن زنان برپا می کند دیدم که جالب بود و در ضمن این اتفاق لزوما یک اتفاق فیزیولوژیک نیست چون در برخی جوامع این اتفاق که...
  • خواب.... جمعه 4 خرداد 1397 21:31
    نمی دانم شما به" الهام" و یا "خواب" اعتقاد دارید یا نه!؟ راستش من خودم را خیلی درگیر چیزهای غیر عینی و غیرعقلی نمی کنم نمی گویم چیزهای غیرعینی وجود ندارد چون مثلا خدا یک موجود غیر عینی است ولی به ان اعتقاد دارم حرف من این است که جواب من به این مسائل "نمی دانم!" هست و ترجیح می دهم به...
  • رابطه سخت... جمعه 28 اردیبهشت 1397 11:34
    من به رستوران گردی علاقه زیادی دارم منتها چون وقت اینجور کارها را ندارم بصورت مجازی ان را دنبال می کنم...در اینستا گرام دو صفحه هست که از همه برایم جالبتر است صاحب یکی از انها پسر جوان و خوشتیپی است که به رستوران های با حالی می رود و حسن کارش هم این است که به هر رستوران که می رود عکسی از منو و قیمت ها می گذارد و این...
  • از آدم بودن خسته شده ام.... جمعه 21 اردیبهشت 1397 18:47
    این روزها احتیاج داریم که ذهنمان را منحرف کنیم از خبرها از حرف های مردم و نگرانی هایشان که به وضوح می شود در چشمهایشان خواند از تلویزیون از رادیو از روزنامه ها.... خبرهای خوب کمیابند چیز امیدوار کننده بندرت شنیده یا دیده می شود تنها چیز قشنگی که این روزها می بینم اردیبهشت است.... اردیبهشت فقط یک ماه نیست حتی یک فصل هم...
  • دلم برای ادم میسوزه.... جمعه 7 اردیبهشت 1397 10:46
    امروز هشت اردیبهشت تولد من است البته متاسفانه روز بزرگی در تاریخ بشریت محسوب نمی شود! ولی باعث می شود کمی به خودم و دنیای خودم فک کنم ..... راستش دلم برای خودم و ادمهای این دنیا میسوزه! ادمها به این دنیا می ایند و در این توهم هستند که ازادی انتخاب دارند و یا انچه که فکر می کنند حقیقت است ولی اگر به طور کلان نگاه کنی...
  • معبد! شنبه 25 فروردین 1397 20:20
    به اون خاطره ای که در مورد دلبستگی آن پیرمرد به کاسگواش گفتم که فکر می کنم یاد خودم می افتم! (داستانش را در کانال گذاشته ام )شاید دوازده سیزده ساله بودم در خانه قبلی ما مقدار زیادی سرامیک باقی مانده بود سرامیک های مربع شکل و کوچکی که با آنها دیوارهای پاسیو خانه پوشیده شده بود و مقداری از سرامیک ها باقی مانده بود....من...
  • سگ! سه‌شنبه 21 فروردین 1397 13:32
    خانم جوانی مشتری ماست معمولا هفته ای چند بار به فروشگاه می آید و در لیست خریدش ژامبون و گوشت برزیلی از اقلام ثابت محسوب می شود ژامبونی هم که می خرد از گرانقیمت ترین نوع ژامبون است.... ان بزرگوار دیروز سگش را آورده بود! یک سگ سیاه و زشت و لوس که برایش غش می کرد و گفت که این گوشت ها و ژامبون ها را برای ایشان می خرد و با...
  • علم بهتر است یا ثروت!؟ جمعه 17 فروردین 1397 19:40
    امروز به سیتی سنتر رفتم....همانطور که می دانید سیتی سنتر بزرگترین "مال" ایران است...رفتن گاه به گاه به مال ها و فروشگاهها جزیی از کار من است که از اوضاع قیمت ها و کسب و کارها بی خبر نمانم. ...خرید و گردش در مال ها بطور واضح متعلق به طبقات متوسط به بالاست هم خرید است و هم نوعی تفریح محسوب می شود شما حتی اگر...
  • چرا عصبانی هستیم!؟ یکشنبه 12 فروردین 1397 11:14
    چرا می گویند ما عصبی ترین مردمان جهانیم!؟ من فک می کنم علتش اینه که با یک آینده نامعلوم و نامطمئن زندگی می کنیم مثلا از همین حالا شرکت ها از فروش کالا خودداری می کنند چون نمی دانند دلار 5000 تومان قرار است چه بلایی سر بازار بیاورد 20%هم که به دستمزدها اضافه شده و نهایتا این هزینه های سنگین چقدر در قیمت تمام شده اثر می...
  • حسرت و جغرافیا.... دوشنبه 6 فروردین 1397 22:28
    مدتی است به "جغرافیای تولد" خودم فکر می کنم منی که در این جغرافیا به دنیا امده ام ادم خوشبختی هستم!؟ ایا آدم خوش شانسی بوده ام!؟ ....خوشبختی نسبی است یعنی بستگی دارد که من خودم را با چه کسی و در کجا مقایسه کنم من یک جوان کانادایی را تصور می کنم که در یک خانه دوازده خوابه همراه با استخر روباز که حیاطش بخشی از...
  • باز هم عید.... دوشنبه 6 فروردین 1397 11:44
    سخاوت و بخشندگی را باید از بهار اموخت تمام سپیدارها را سبز می کند بر همه گل های رز و شمعدانی ها شکوفه می نشاند و همه سنبل ها را می رویاند ....بهار نمی گوید بگذار درخت بادام ان مسلمان را غرق شکوفه کنم ولی درخت گیلاس ان کافر را خشک و بی بر بگذارم بهار نمی گوید بگذار درخت یاس ان فقیر و بی آبرو را خشک نگه دارم ولی شاخه...
  • هوش و عدالت.... جمعه 3 فروردین 1397 13:11
    روز دوم فروردین به یک اداره ای رفتیم و یک مبلغ سنگینی جریمه شدیم البته به نظرم کاملا به ناحق و ناروا..... من هیچ وقت انتظار عدالت از جایی که زاده شده ام را نداشته و ندارم برای همین همیشه آرومم! و ترجیح می دهم بیشتر از اینکه به عدالت در این نقطه از دنیا فکر کنم به هوش خودم تکیه کنم! هوش از نظر من یعنی" قدرت تطابق...
  • عید..... دوشنبه 28 اسفند 1396 13:13
    چند روز پیش دست فروشها امده بودند ولی ظاهرا یک روز زودتر از موعد مقرر.....معمولا چند روز قبل از عید شهرداری اجازه می دهد دستفروشها بساطشان را پهن کرده و اجناسشان را بفروشند ولی ان بعد از ظهر ظاهرا کمی زودتر امده بودند.....چندین ماشین شهرداری با چراغ های گردان ایستاده بودند و مامورین یونیفرم پوش زنی جوراب فروش را...
  • استیون هاوکینگ..... جمعه 25 اسفند 1396 12:47
    فوت استیون هاوکینگ یکبار دیگر این ادم عجیب را زیر ذره بین قرار داد مردی با معلولیت شدید که به طرز غیر قابل باوری تاثیرگذار بود برخی این را به مقوله پشتکار و اراده نسبت می دهند ولی من این توانایی خارق العاده را مرتبط با مقوله "هوش "می دانم....به نظر من هوش تاثیرگذارترین عامل شخصی در زندگی ماست عاملی که همه...
  • یک ساعت مقاومت در پارک..... چهارشنبه 23 اسفند 1396 09:50
    من معمولا هفته ای دو بار برای دویدن به پارک می رفتم و مسافتی را هم که می دویدم از نظر زمانی تقریبا یکساعت است یعنی دقیقش حدود 55 دقیقه تا 60 دقیقه.....به علت الودگی هوا سه ماه برای دویدن به پارک نرفتم دوچرخه سواری جمعه ها هم باز به علت الودگی از هفته ای یکبار به ماهی یکبار کاهش یافته بود البته باشگاه می رفتم ولی ورزش...
  • بالاخره تمام شد.... سه‌شنبه 15 اسفند 1396 09:47
    بالاخره از پایان نامه دفاع کردم و درسم در مقطع ارشد به اتمام رسید......رشته تحصیلی من دقیقا مرتبط با شغلم بود برای همین تمام مفاهیمش را با تمام وجود درک می کردم و بسیار اتفاق می افتاد وقتی سرکلاس استادی می رفتم بعد که درس تمام می شد با خودم می گفتم اگر من استاد این درس بودم خیلی بهتر تدریس می کردم چون از محیط عملی به...
  • سایه و ماه.... یکشنبه 6 اسفند 1396 20:50
    این روزها سال روز تولد هوشنگ ابتهاج یا همان "ه الف سایه" است" سایه" ادم مهمی است چون از معدود بزرگان باز مانده از گذشته است بزرگانی که خیلی از انها دیگر تکرار نشده اند.... نقل قول جالبی از ایشان شنیدم ایشان جایی گفته ما ادمها هزاران سال است که با ماه معاشقه داریم به ماه نگاه کرده ایم شعر سروده ایم...
  • دورهمی..... شنبه 5 اسفند 1396 14:01
    دهه شصت و قسمتی از دهه هفتاد زمانی بود که صدا و سیما تسلط بی چون و چرا بر فضای رسانه ای داشت و طبعا برنامه ها بر اساس خط فکری رسمی تنطیم می شد ولی با امدن وسایل ارتباط جمعی جدیدی که سیستم رسمی کنترلی بر ان نداشت فضای جدیدی ایجاد شد ابتدا سعی شد یا روش های سلبی جلوی انها گرفته شود ممنوعیت ویدئو و ماهواره فیلترینگ...
  • زبان.... سه‌شنبه 1 اسفند 1396 12:55
    بنده زبان انگلیسی نمی دانم یعنی فهم من از این زبان در حدی است که اگر کسی حرف بزند متوجه می شوم ولی نمی توانم جواب سلیس بدهم و یا برای خواندن مقالات علمی سایت های خارجی که مربوط به پایان نامه است مشکل دارم و باید یک دیکشنری کنار دستم باشد....... این که بنده به زبان انگلیسی مسلط نیستم نه تنها برایم یک عیب است بلکه شخصا...
  • درهم و برهم نوشت! جمعه 27 بهمن 1396 20:45
    یه اقای باشخصیتی که با ما سلام و علیکی داشت هر دفعه به فروشگاه می امد و مقداری جنس از ما می خرید و یک چک به ما می داد و چک هایش هم پاس می شد یکبار پیش ما امد و گفت می شود کمی به من پول قرض بدهید سودش هر چه که باشد می پردازم من هم گفتم ما از این کارها نمی کنیم و سود گرفتن کار ما نیست ولی اگر خواستی بخشی از ان مبلغ مورد...
  • 315
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11