داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

آینه....


 

 

 

 

امروز به جای دوچرخه سواری ترجیح دادیم خانوادگی برویم و زاینده رود را ببینیم که یه وقت یادمان نرود یه زمانی وسط این شهر یک رودخانه بوده است چیز نیمه جان و بلاتکلیف از همه چیز بدتر است نه می شود به ان دل بست نه می شود از ان دل کند ....

بشدت شلوغ بود جای پارک هم نبود برای همین داخل  یک خیابان فرعی روبروی رودخانه  پیچیدم تا ماشین را پارک کنم ان جا هم جای پارک نبود به سختی یک جای پارک گیر اوردم و هنگام پارک ماشین با آینه یک پراید پارک شده تصادف کردم و اینه فوق الذکر را از جا کندم!

ماشین پارک شد ولی مانده بودم با اینه ماشین مردم چکار کنم مخصوصا که یک پراید مدل عقب و زهوار دررفته هم بود و برای همین بیشتر عذاب وجدان داشتم کمی ایستادم و به آینه کنده شده نگاه کردم که البته فایده ای نداشت با نگاه کردن آینه درست نمی شد برای همین به فکر افتادم که یک کاغذ پیدا کنم و یک متن بنویسم که ضمن معذرت خواهی اظهار پوزش و شرم و پشیمانی نسبت به کنده شدن اینه ماشین شماره موبایلم را هم بنویسم که بالاخره صاحب ماشین شماره کارتش را بدهد تا خسارت ماشین را به کارتش بریزم....دو سه تا خودکار توی جیبم و شش هفت تای دیگر توی ماشین بود ولی هر چه گشتم کاغذ پیدا نکردم تازه متوجه شدم که ظاهرا بنده در جریان امتحانات استرس کمبود خودکار و ماشین حساب داشته ام! چون علاوه بر حجم انبوهی از خودکار در رنگ ها و مدل های مختلف دو ماشین حساب هم در ماشین پیدا کردم ولی از کاغذ خبری نبود چون وقتی امتحان درسی تمام می شد از شدت علاقه به علم و دانش تمام جزوه ها و کاغذهای مربوطه را توی سطل زباله می ریختم و به خانه بر می گشتم برای همین هیچ کاغذی در ماشین نبود دریغ از یک تکه کاغذ باطله.....

طول کوچه را دو بار رفتم و برگشتم که یک تکه کاغذ گیر بیاورم که بالاخره یک اگهی تبلیغاتی پیدا کردم ان را برداشتم و یک متن نوشتم و زیر شیشه پاکن  گذاشتم.....

باد می امد هوا هم سرد بود و حین خوردن یک همبرگر بی مزه و بی خودی بودم که صدای گوشی در امد اس ام اس رسید که "اینه فدای سرت!" منم جواب دادم که اگه مبلغ خسارت را بفرمایید من راحت ترم که جوابی نداد دو باره پیام دادم که باز هم جواب نداد .....

یاد راننده پخش یکی از شرکتها افتادم پارسال یک ماشین گرانقیمت جلو فروشگاه پارک بود که راننده که برای ما کالا اورده بود حین پارک کردن با کامیونش زد و اینه ماشین را شکست او منتظر شد و صاحب ماشین امد و ان راننده پخش گواهینامه اش را بعنوان ضمانت به صاحب ماشین داد تا برای تعمیرش فکری بکنند....خبر رسید که قیمت اینه پانصد هزار تومان است ! ولی می شود با دویست تومان ان را تعمیر کرد که صاحب ماشین تعمیر را قبول نکرد و گفت که حتما باید اینه را عوض کنی هر چه اصرار کرد ما هم خواهش کردیم و گفتیم که این راننده یک کارگر است ضعیف است پانصد تومن برایش زیاد است شما رضایت بده که اینه تعمیر شود که هزینه اش کمتر باشد که به هیچ وجه زیر بار نرفت و ان راننده بی نوا هم 500 تومان برای فقط یک اینه پرداخت کرد......ماشین های گرانقیمت  توی این خیابان های پر ترافیک و شلوغ برای صاحبانش مایه فخر و مباهات  و برای مردم دردسر است چون مثلا اگه یه نفر با پرایدش محکم به یک پورشه بمالد! باید ماشینش را به همراه بیمه نامه اش گذاشته و فرار کند!.....

با اینکه چند روز بیشتر از جاری شده اب تو زاینده رود نگذشته ولی پرنده ها برگشته اند.....جیغ می کشند روی اب حرکت می کنند پرواز می کنند و مردم هم با حسرت به انها نگاه می کنند....هوا هم سرد ابری و گرفته بود ....


نظرات 17 + ارسال نظر
بهروز چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 10:50

برای ما که اصفهان وزاینده رود به هم گره خورده اند. اما ظاهرا آسمون قصد داره یکی یکی دریاچه ها و رودهای این مملکت رو خشک کنه . مسئولین هم فقط چشمشون به آسمونه و فکر اساسی برای کمبود آب نمیکنند .

متاسفانه محیط زیست ایران به سرعت رو به زوال است این در حالیه که این مسائل برای مسئولین هیچ اولویتی ندارد و سرگرم مسائل دیگری هستند. ..

سین سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 18:28 http://entekhab-sepi.blogsky.com/

به این میگن بلندی طبع
و بسته به وضع مالی و ثروت هم نداره
بعضی ها در عین نداری خیلی دل بزرگی دارن

دقیقا.....

سوسن همون سوگل سردرگم سابق سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 12:20

من فقط یه باراومدم اصفهان وفقط خدامی دونه چقدرغصه خوردم برای رودخانه ای که خشک بودترجیح میدم دیگه نیام اصفهان مگراینکه این رودخونه روزنده وسرحال ببینم
قضیه آینه دقیقامصداق این شعر
درم داران عالم راکرم نبست
کرم داران عالم رادرم نیست

شما که اینجا زندگی نمی کنید اینقدر براتون ناراحت کننده است حالا ببینید ما چه حسی داریم....

مرمری سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 01:37

ماه بانو دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 12:09 http://mahbanno.blogfa.com

درسته وظیفه بود ولی قبول کنید توی این دوره زمونه به هرکی بگید وظیفه میگن وظیفه رو شوهر دادن رفت پی کارش
شکست نفسی نکنید ...
خوبی خانوم بودن اینه که میتونیم یه کیف بزرگ همیشه همراهمون داشته باشیم که از دفترچه یادداشت گرفته تا یه جهاز کامل داخلش جا بدیم
یه کیف کمری ها فکر کنم براتون خوب باشه

راستش من از کیف کمری خوشم نمیاد کیف دستی هم دارم ولی از بس مدرک و دسته چک و......توش دارم می ترسم مواقع غیر کاری با خودم این طرف و این طرف ببرم
ممنون از لطفت....

ماه بانو دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 11:01 http://mahbanno.blogfa.com

من اصفهانی نیستم همسرم اصفهانیه
و برای گشت وگذار میام اصفهان
اره شهر اصلا حال وهواش عوض میشه
درضمن شما که مدیر یه فروشگاه هستید یه دفتر یادداشت کوچیک تو فروشگاهتون که پیدا میشه از اونا یکی بردارید همراهتون باشه همیشه
کارتون هم خیلی انسان دوستانه بود میتونستید بی تفاوت رد شید ولی این کارو نکردین مطمئنا یه جای دیگه براتون جبران این خوبی میشه

والا دفتر یادداشت زیاد دادم جیب هام جا نداره!
اتفاقا کار بنده به هیچ وجه انسان دوستانه نبود وظیفه جزء خوبی ها محسوب نمیشه....وقتی کسی به کسی یا چیزی آسیب میزنه باید جبران کنه و این افتخاری محسوب نمیشه چون وظیفه است...

ماه بانو دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 08:35 http://mahbanno.blogfa.com

سری قبل روز بازگشایی اومده بودم و خیلی خوش گذشت
این سری فرصت نشد بیام هوا هم سرده فکر کنم خیلی نمیشه نشست واز اب رودخانه لذت برد
هرچند من وقتی اب باز میشه ترجیح میدم سمت پل مارنان برم تا سی وسه پل و خواجو و...

در هر حال اگه شما اصفهانی هستید بهتره یه سری بزنید چون وقتی رودخونه زنده میشه شهر عوض میشه....

حبابها یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 19:59

اوهوم چرا اینجوریه ما همیشه خودکار داریم ولی کاغذ نه ؟(من اگه احتیاج به کاغذ داشته باشم روی پول مینویسم )
(بله میدونم شما به خاطر امتحانها خودکار داشتید)
کلا همیشه رو میگم

خیلی مهربون بوده اون شخص .خدا خیرش بده

بهتر اینه که همیشه یک دفترچه یادداشت تو جیب آدم باشه....برای من که خیلی به درد میخوره ولی از بس گرفتارم و تو جیب هام چیزهای متفرقه هست جایی برای دفتر یادداشت نمی مونه....

ایریس یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 01:01

سلام یه سوال دارم چرا نصف کامنتهای من نیستن!!!؟؟؟؟
ایا این توطئه بلاگفاست؟؟؟

احتمالا توطئه بلاگ اسکای هست چون کامنت دیگری از شما نرسیده....

سمانه شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 19:40 shttp://sdra.persianblog.ir

دمش گرم.تابستون امسال با مامانم رفتیم خرید (مشهد بودم)اقا تریپ لردی برداشتیم مامانمو بردم یه ابمیوه مهمونش کنم .خلاصه نوش جان کردیم موقع حساب اقاهه گفت کارتتون پول نداره .از خجالت سرخ شدم و دربدر تو کیفم دنبال پول خرد.بنده خدا صاحب مغازه جدی گفت"نمیخواد خواهرم پول بدی یه وقت تو راه می مونی .برو حلال.خلاصه پوله رو با جون کندن پیدا کردم و دربرابر اصرارهای اون بزرگوار بهش دادم ولی هم من هم‌مامانم تا چند دقیقه از این بزرگواری اقاهه تو شوک بودیم .

دوبار اصفهون دیدیم هر دوبارش هم زاینده رود زنده بود.

هر کسی از ظاهرش مشخصه اینجا هم وقتی یه نفر میگه پول همرام نیست یا برای خرید پول کم میاره از ظاهرش می فهمیم دروغ میگه یا واقعا پول همراهش نیست....

ایریس شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 17:29

مناعت طبع واقعا به داشتن مال فراوون نیست.
چه جالب من و دوستم هم با سوزوندن جزوه هامون بعد امتحان انگار انتقام مون رو میگرفتیم

والا من قصد انتقام نداشتم جزوه ها دیگه به دردم نمی خورد!
با جمله اول کاملا موافقم

عطیه شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 16:28

چن وقت پیش از کنار یک ماشین مشکی ک هنوز این چوب پنبه آبیای کارخونه بهش بود رد شدم، نویی ماشین و لعنتی ک حواله سازندگان اون و گردانندگان مملکت کردم، باعث شد ک ماشین تو ذهنم بمونه. وقتی داشتم بر میگشتم، دیدم 1ال نودی خیلی اسرار داره ک حتما کنار این ماشین پارک دوبل بزنه. هم جلوخالی بود، هم پشتش، نمیدونم چرا اینقد اسرار ب دوبل داشت. چشمتون روز بد نبینه، رسیدم، دیدم هرررررربار ک از کنار ماشینه رد شده، 1خطططططط بلند و طولانی ب ماشین بدبخت انداخته. خیلی دلم برا راننده پرایدی ک بی خبر و خوش تو خونش بود سوخت

چه بی وجدان....
واقعا آدم تو رفتار بعضی ها میمونه مخصوصا وقتی کسی ماشین نو می خره وقتی خط و خش روی ماشینش می بینه خیلی توی روحیه اش اثر منفی میزاره....

hasti شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 10:49

بزرگوار بوده اون اقا.خدا برکت بده به کاروزندگیش

آسو شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 08:52

دل های بزرگ همیشه مال پولدارا نیست...........................................................................................

دقیقا!

زری شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 00:34

اما قاضی های جسوری هستند که در صورت غیر عمد بودن تصادف، خسارت تا سقف بیمه را حکم نیدهند و صاحب ماشین گرانقیمت خودش باید جبران کند چون اجرای خسارت باعث عسر و حرج فرد ضعیف میشود...اللن حضور ذهن ماده قانونی اش را ندارم. اما میدونم به سلیقه و حسارت قاضی بیربط نیست

والا من نمونه اش را شاهد بودم که خسارت از پوشش بیمه بیشتر بود و طرف مجبور شد کلی خسارت بده.....

مدادرنگى شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 00:09

دلم براى اصفهان تنگ شده!

امروز که برای من خیلی دلگیر بود....

مرد متاهل جمعه 8 بهمن 1395 ساعت 21:39 http://khaneh1.blogsky.com/

قشنگه . موفق باشید

ممنون دوست عزیز.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.