گلاب و چند پست کوتاه.....

 

پست اول :یکی از محسنات محرم این است که چهره واقعی بعضی ها مشخص می شود! مثلا چند روز پیش بازاریاب یکی از شرکتها که خانمی میانسال است برای سفارش پیش من امد از من خواست سفارش بگیرد که من ایشان را نشناختم و پرسیدم: شما؟ که او گفت یعنی شما بنده را نمی شناسید!؟ که گفتم به جا نمیارم!  بعدا که خودش را معرفی کرد چهره اش یادم امد و دلیل اینکه من ایشان را نشناختم این بود که ظاهرا بخاطر محرم ارایش نداشتند و چهره شان کمی عوض شده بود! و البته اشکال از بنده هم بود چون اخر وقت و نزدیک ظهر بود و بعلت خستگی ذهنم درست کار نمی کرد.....در هر حال جا داره همین جا از همه تولید کنندگان محترم لوازم ارایش تشکر کرده و به انها درود می فرستم!

پست دوم:شکر کمی ارزان شده یعنی شاید نسبت به اوج گرانی چند هفته پیش 20 درصد کاهش قیمت داشته و همه تولید کنندگانی که شکر از مواد اولیه محصولات انهاست مثل گز پولک و نبات حلوا ارده...قیمت محصولاتشان را متناسب با گرانی شکر گران کردند و حالا که شکر کمی کاهش قیمت داشته وقتی به انها می گوییم که حالا که شکر ارزان شده شما هم قیمت ها را کاهش دهید اول خودشان را به کری و نشنیدن می زنند! و اگر دوباره حرفت را تکرار کنی در جواب با تعجب می گویند: کی؟ چی؟ کجا؟ما هنوز شکر گران خرید داریم و یا کی گفته شکر ارزان شده به ما که خبرش نرسیده! و ....

پست سوم:یکی از ترفندهای فروش محصولات و کالاها مردانه زنانه کردن انهاست یعنی اینکه وقتی مثلا خمیردندان مردانه زنانه می شود یک خانواده به جای یک خمیردندان باید دوعدد بخرد یکی برای خانم و یکی برای اقا در حالیکه این تقسیم بندی ها اغلب بیهوده است مثلا خود ما اینجا چندین مدل اسپری مام و ادکلن می فروشیم و خود خانمها هم بعضا عطرها و اسپری های مردانه می خرند من تا به حال سیگار نکشیده ام ولی  نمی فهمم سیگار مردانه و زنانه یعنی چه البته سیگارهای ملایمی هست که مردان هم استفاده می کنند و این ربطی به جنسیت ندارد امروز دیدم یکی از شرکت ها لازانیا دخترانه و پسرانه هم تولید کرده!یعنی در بسته لازانیا دخترانه یک عروسک هست و در بسته پسرانه چند تیله یا ماشین پلاستیکی و نتیجه این می شود که اگر یک خانواده با دو بچه دختر و پسرش برای خرید می ایند به جای یک لازانیا باید دو تا بخرد چون اگر دخترانه اش را بخرد با اعتراض پسرش مواجه شده و دردسر می شود!

پست چهارم:مشتری داریم که یک پسر دارد که معلول ذهنی است شاید  چهارده و یا پانزده ساله باشد و به نسبت سنش پسر قد بلند و قوی هیکلی هم هست پدرش هروقت به فروشگاه می اید در حالیکه دستش را گرفته او را هم می اورد  گاهی اوقات ناگهان وسط فروشگاه داد می زند یا جیغ می کشد که پدرش با حرف او را ارام می کند مشتری دیگری هم داریم که زنی است دو دختر بزرگ دارد شاید هجده نوزده ساله باشند نمی دانم دوقلو هستند یا نه چون شباهتشان در حد دوقلوها نیست ولی همسن و سال به نظر می رسند و شاید گفتنش خوشایند نباشد ولی گاهی می بینم که اب از دهانشان سرازیر می شود و قد ان دو از مادرشان که انها را به دنبال خودش می کشد بلندتر است.....نمی دانم چه بگویم نمی خواهم بگویم که باید این صحنه ها را دید و خدا را شکر کرد که ما سالم هستیم چون قرار نیست با دیدن دردهای دیگران برای خودمان خوشحال شویم به این علت که ان درد را نداریم فقط می گویم  واقعا والدینشان زندگی سختی دارند .....

پست پنجم:در این چند روز تعطیلی تاسوعا و عاشورا تهران میهمان یکی از اقوام بودم و از انجا که این فامیل ما ادمهای مذهبی و معتقدی هستند توفیق شد که در این دو روز به چند مراسم برویم که برایم جالب بود و بهره بردیم  چون اگر در شهر خودم بودم شاید یا کتاب می خواندم و یا دوچرخه سواری می رفتم سفر روی من تاثیر زیادی می گذارد چون بزرگترین تفریح من در مسافرت دیدن و دقت در محیط و ادمهاست برای همین می توانم یک پست مفصل در چند قسمت بنویسم ولی شاید از ان صرفه نظر کرده و یا اگر فرصت شد یک پست کوتاه بنویسم ولی اگر بخواهم به یک مورد کوچک اشاره کنم می توانم از" گلاب" بگویم.... شربت می خوردی در ان گلاب بود حلوا و شله زرد می خوردی گلاب داشت خورشت قیمه بوی گلاب می داد در این چند روز بوی گلاب مرتب در شامه ام بود گلاب جز لاینفک مراسم های ترحیم و ایینی ایرانی است و این چیزی است که از نیاکان ما به ارث رسیده رمزش را نمی دانم ولی حتما گلاب  رازی در خودش نهفته دارد.....