داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

عینک و ابهام!

 

چشمان من نزدیک بین است و از سن 15 سالگی تا به حال از عینک استفاده می کنم و این ارثیه را از خانواده پدری به ارث برده ام چشمان پدرم نزدیک بین است ولی در عوض جنس دندان هایش عالی است یعنی در سن بالای شصت سال تا انجاییکه می دانم هیچ کدام از دندانهایش را نکشیده و سالم است و البته چند تایی از ان را پر کرده  ولی در عوض مادرم چشمان قوی دارد ولی جنس دندانهایش چندان خوب نیست و اتفاقی که افتاده این است که جنس دندان هایم به مادرم رفته و چشمهایم به پدرم! یعنی اینکه مثل پدرم عینک می زنم و مرتب هم در خدمت صنف محترم دندانپزشک هستم! دوران راهنمایی بودم که حس کردم  تخته سیاه را درست نمی بینم یعنی می بینم نوشته های ریز روی ان را درست نمی بینم و فهمیدم که چشمانم ضعیف شده ولی چون از عینک خوشم نمی امد خیلی توجهی نمی کردم شاید دلیلش این بود که همکلاسی عینکی داشتم که بسیار بی عرضه و بی دست و پا بود و یکی از همکلاسی های بی تربیت و بی شعور! او را "چارچشی!" (چهارچشمی) صدا می زد و او هم که بچه بی دفاعی بود با شنیدن این لقب فقط اخمهایش را در هم می کشید و سعی می کرد در کنار ان پسر گردن کلفت قرار نگیرد...

به اول دبیرستان که رسیدم متوجه شدم که دیگه نادیده گرفتن ضعف بینایی به صلاح نیست چون ارام ارام نوشته های درشت روی تخته سیاه را هم نمی دیدم برای همین به پدرم گفتم وبعد هم چشم پزشکی و عینک.....یادم می اید روز اولی که عینک زدم همه چیز عجیب بود دنیایی بی اندازه شفاف روشن و وقتی که روی زمین راه می رفتم حس کردم که زمین بالاتر از حد طبیعی است و انچنان حس بدی پیدا کردم که ان شب در رختخواب کمی گریه کردم تا خوابم برد و البته اشکهای مرا کسی ندید چون دیگه یک مرد بودم!

ارام ارام ان دنیای شفاف طبیعی شد و به عینک عادت کردم....هر سال یک بار یه چشم پزشکی می رفتم و او هم نمره ای به نمره چشمم می افزود تا اینکه نمره چشمم به 4 برای هر چشم رسید یعنی با این شماره چشم اگر بدون عینک باشی اگر کسی در چند متری باشد نمی توانی او را از چهره شناسایی کنی.....

برادرم هم چشمانش نزدیک بین بود در همین حدود شماره چشم من ولی او دوسال پیش لیزیک کرد و عینک را برداشت و خودش می گوید که حالا مثل عقاب می بیند! یعنی پزشک به او گفته چشم سالم 10/10 است ولی چشم تو 10/11 است! یعنی اینکه چشمانت از چشمان یک ادم طبیعی هم قویتر است اطرافیان هم به من توصیه می کنند که من هم چشمانم را لیزیک کنم ولی راستش هنوز تصمیمی برای این کار نگرفته ام دلیلش هم ساده است من با عینک راحتم! عینک گرچه یک عضو اضافه برچهره من بوده ولی عضوی بی ازار بوده هیچ وقت حس نکرده ام که یک مزاحم است در مسافرت در ورزش در مطالعه حتی عینک افتابی هم که استفاده می کنم طبعا یک عینک طبی است و شماره دارد که با ان هم راحتم و مشکلی ندارم فقط تنها جایی که چند بار در انجا تصمیم گرفته ام که لیزیک کنم استخر بود!.....

این ها را گفتم که بگویم دیشب استخر بودم یعنی اینکه دیشب بیرون بودم که یک نفر از اقوام زنگ زد و گفت ما چند نفریم که به استخر می رویم و تو هم بیا من هم گفتم کارم که تمام شد خودم را به استخر می رسانم....به خانه رفتم وفورا  مایو و حوله برداشتم کمی دیرتر از ساعت ده ونیم شب که اغازسانس استخر بود خودم را به استخر رساندم بلیط گرفته و وارد استخر شدم لباس هایم را دراوردم! و طبعا عینکم را هم در کمد گذاشتم دوش گرفته و وارد استخری که بزرگ و بسیار شلوغ هم بودم شدم کمی در اب شنا کردم و انوقت نگاهی به ادمهای اطرافم انداختم به چهره ها نگاه می کردم که اشنایی را ببینم و دوستانم را پیدا کنم ولی فایده ای نداشت چون چهره کسی را نمی توانستم از چند متری تشخیص دهم همه چهره ها مبهم و تار بود گاهی کسی به نظرم اشنا می امد البته نه از چهره بلکه ازحیث  فیزیک بدنی که نزدیک که می رفتم می دیدم  ان کسی نیست که به دنبالش هستم گاهی مجبور می شدم به چهره ای خیره شوم تا حدس بزنم که اشنا است یا غریبه که می دانستم این کار درست نیست و نباید در استخر که ادمها فقط با مایو هستند خیره شد برای همین از این کار دست برداشتم....حس غریبی داشتم محصور و اسیر شده در چهره های محو دنیای تار و عالمی پر از ابهام....رفتم در قسمت کم عمق که پایم به زمین برسد تا لااقل زمین را حس کنم به نگاه کردن به صورتهای محو و تار ادمها ادامه دادم البته نه نگاه مستقیم و طولانی که یکنفر از پشت چشمانم را گرفت برگشتم او پسر خاله ام بود...

شاید این یک ویژگی باشد که ما عینکی ها به دو دنیا دسترسی داریم! دنیای شفاف  صاف و اشنا و دنیایی مبهم و ناشناخته ......

"ابهام" بزرگترین دغدغه بشر است تمام جنگها تمام اختلافات ادیان مختلف و نظریات زاده ان چیزی است که تصور می کنیم حقیقت است چون ما نمی دانیم حقیقت مطلق چیست و هر کسی با حقیقتی که از دل ابهام بیرون کشیده در این عالم زندگی می کند و شاید ابهام بیشتر از حقیقت می تواند به انسان صلح و تحمل عطا کند چون وقتی شما به ابهام معتقدی یعنی اینکه به همسایه ات هم فرصت زندگی می دهی چون با خودت فکر می کنی که شاید من اشتباه دیده ام شاید همسایه ام چشمانش قوی تر بوده و همین شاید ها فرصت تحمل می دهد ولی وقتی به شفافیت مطلق اعتقاد کامل و راسخ داشته باشی شاید انوقت از همسایه ات متنفر شوی چون مثل ان تصویری که شما می بینی نمی بیند و این مقدمه دعوا و نزاع است و شاید ابهام است که جهان ما را متنوع کرده که اگر واقعیت روشن و واضح بود شاید جهان کسالت اوری داشتیم!...

نظرات 28 + ارسال نظر
من که میخوام برم جمعه 4 تیر 1395 ساعت 22:38

سلام
از این پستتون خیییلی خوشم اومده بود و تا نتیجه گیری آخرش رو هم برای نزدیکانم تعریف کرده بودم.
همین الان برای خوندن تاریخ انقضای چند تا ظرف کشک و ماست، مجبور شدم از عینک یکی از فامیل استفاده کنم. من عینکی نیستم، تاریخ ها کوچک و ناخوانا بودند. همیشه از این موضوع شاکی هستم. اما وقتی عینک رو زدم دیدم دنیا شفاف شد. به قول شما "بی اندازه شفاف روشن ".

مدتی است میدونم برای خوندن، به عینک نیاز دارم اما لجبازی می کنم. حس شفاف اما تلخی بود چون شفاف تر از اون بود که فکر می کردم. همون اعداد کوچک که ازشون شاکی ام جدا زیبا نوشته شده بودن حالا برای اینکه خودمو از ناراحتی بیارم بیرون نتیجه گیری فلسفی کنم:
اگر روزی متوجه بشم کافی بود یک عینک داشته باشم و از پشت اون عینک، دنیا رو ببینم و اگر اینکار رو کرده بودم، همه عمرم دنیا رو زیباتر و شفاف تر می دیدم، اون لحظه، چه حسی دارم؟
پس لازمه و جدی هم لازمه بشینم همه زندگیمو خوب بررسی کنم.

درود به شما....
نتیجه گیری شما هم در اخر کامنت جالب توجه و قابل فکر کردن ولی واقعیت اینه که گاهی شفافیت راهگشاست و گاهی ابهام ....شفافیت نسبت به عملکرد خودمان و زندگی خودمان لازم و در مورد قضاوت در مورد دیگران اشتباه است.....

سهراب جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 16:01 http://kaasbokaar.blogfa.com/

تا حالا از دید یک فردی که عینک میزنه به استخر نگاه نکرده بودم
ولی من همیشه دوست داستم عینک بزنم چون افراد عینکی در دوران مدرسه من ادم های باهوش و حاضر جوابی بودند و من همیشه دوست داشتم این دو خصلت را در خودم ببینم

فقط بگم که خوشحالم که به جمع دوستانم اضافه شدید....

ریحانه جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 02:35

خوب راستش در مورد هویج و چشم فقط شنیدم. الان حالشو ندارم برم دقیق سرچ کنم. ولی اگر برای فروشگاهتون لازم دارید بگید دقیق و درست و از منابع اصلی سرچ کنم. کلا از این کارا خوشم میاد. رو من حساب کنید.

ممنون ریحانه خانم....
کاملا مشخصه که اکتیو هستید....

سارا... پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 00:25

در مورد کارخانه ارج......تعطیلیش تکذیب شد که !!... فرمودند فقط واگذار می شود .....

گفته می شود این کارخانه پیش از این تعطیل شده بود ولی الان صداش دراومده!

سارا... پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 00:20

سلام....

وااای امان از عینکککککک....

از بچگی از عینک متنفر بودم ... راستش نمیدونم چرا!!!

و خیلی خوشحال بودم که عینکی نیستم ........ اما خدا نگذره از این شناسنامه که .... هیچی حالیش نمیشه!!... هی میره بالا و به همراه خودش ... چیزهایی میاره که ادم ازش متنفره!!... مثل عینک!

حدودای ۴۰ سالگی بودکه ...دکتر گفت پیرچشمی داری ... و برای مطالعه باید عینک بزنی ... نمره ها از ۲۵ صدم شروع شد ... اما بنده محل نذاشتم .....تا دیگه هردوش رسید به ۱....

عینک گرفتم اما نمی زدم ....نمیدونید با چه بدبختی لیست های اسامی را میخوندم !!... ولی از رو نمی رفتم که!

اما زورم به شناسنامه نرسید و بالاخره از ترم قبل ...مجبورم کرد عینکه را از توی کیف در بیارم ....چون دیگه واقعا نمی دیدم ....
همین صفحه مانیتور را هم با چند عدد کنترل پلاس ... درشت و قابل خوندن میکنم ..... برای فرار از عینک زدن...
تقریبا یکساله برای مطالعه عینک میزنم اما هنوز بهش عادت نکردم ... باهاش درگیرم .... همه چیز واضحه و میبینم اما هیچ شفافیتی در کار نیست ... انگار دارم از پشت شیشه نگاه میکنم ..... و این اذیتم میکنه ... چند بار دکتر یا اپتومتریست رفتم و عینکم رو عوض کردم ... اما فایده نداره ....از نظر من با عینک دیدن هرگز مثل با چشم دیدن نیست و نمیشه......
من در اولین فرصتی که دکترها اجازه بدن ...لیزیک میکنم ... فعلا میگن شماره چشمت کم هست و نمیشه......
خولا۳ .....عینک دوست نمیداریم .......والسلام

درود به سارا خانم.....
فقط می تونم بگم انشا شما در مورد عینک عالی بود و اگه بنده معلم انشا بودم نمره شما 20 بود!
اتفاقا درصدد هستم یکی از موضوعات انشا را که مرتب در مدرسه می نوشتیم دوباره اینجا بنویسم منتها با دیدی متفاوت! که متاسفانه فرصت نشده....

مانیا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 19:41

سلام
پست این عینک رو همون اولی ک منتشر کردید خوندم اما خب امتحانا مجال نمیداد!!
حالا همچین میگم امتحانا انگار ده تا امتحان دادم! البته کمتر از ده تا هم نبود؛ سخت ترین درس دوره ارشد رشته ما بود و اولین امتحان دوره کارشناسی من!! حالا میتونید تصور کنید دیگه...
در مورد عینک:
من امکان نداشت ک در دوره های مختلف زندگی عینک بزنم و همه نگن وااای چقد بهت میاد تو باید عینک بزنی و ...خلاصه تا امسال ک خب واقعأ دیگه مشکل دید داشتم و چشم پزشک و به اندازه 0.75ضعیف بود چشام!خب میشه گفت اصلأ به حساب نمیاد اما اینم واقعأ ادم رو اذیت میکنه! اما همه اینا رو گفتم ک بگم اگه عینک خوب بود حتمأ خداوند انسان ها رو با عینک متولد میکرد! لیزیک خیلی تعریفش رو شنیدم
در مورد پست بعد هم یخچال خونه ما آزمایشه ک هنوزم مث بنز کار میکنه! البته خب یخچال اصلی نیست دیگه...
اما بنظرم جواب سؤال اخرتون رو میتونید از اونجایی بگیرید ک یکی از درس های شما هم برای بچه هاکلی سؤال ایجاد میکرد و ...
منجر به این شد که کمتر سر کلاس بحث کنید....
شرمنده اگه پر حرفی شد

درود به مانیا خانم
اینکه گفتید اگه عینک خوب بود خدا انسان را با عینک متولد می کرد باید بگم بعضی ها با بعضی چیزها به دنیا میاند ولی بعد میرند و اصلاحش می کنند از جمله دماغ و یا.......بگذریم!
در مورد پست بالا هم اتفاقا برای همین کامنتها را بستم چون بهتر بعضی مطالب را خواند و شنید و سکوت کرد چون یا جوابی وجود نداره و یا اگر هم جوابی هست قابل گفتن نیست!....
نخیر!
اتفاقا ما از کامنت های مفصل و جامع استقبال می کنیم....

سارا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 09:00

سلام مهرداد خان
من که چشممو لیزیک کردم راحت شدم .چشم من نمرش 3 بود . از عینک خسته شده بودم نه که محل زندگیمون گرم بود . تابستونا خیلی اذیت می شدم .و دیگه اینکه تو مراسمهای عروسی اگه عینک نمی زدم ضایع بود . چشم تو چشم نمی تونستم بشم . نمی دیدم کی سلام می کنه کی نمی کنه . خلاصه یه وضعی . من سال 84 عمل کردم . اون موقع 500 هزار تومان هزینش شد . تا الانم مشکلی نداشتم . خیلی راضیم .

درود به سارا خانم
ممنون
کامنتهای دوستان برام جالب بود چون هیچ کدام از لیزیک ناراضی نبودند....

مدادرنگى سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 12:17 http://medadrangi65.blog.ir

با لیزیک مخالفم
نمره ى چشم داداشم مثل شما 4 و بالاتره،دو سالِ قرارِ لیزیک کنه،نکرده!

والا از اونجایی که از لیزیک مطلب منفی ندیدم شاید امسال ترتیب عینک را دادم!

مدادرنگی سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 00:54 http:// medadrangi65.blog.ir

سلام مهرداد خان
آدمای عینکی از نگاه من یه دیسیپلین خاصی دارن و نمیدونم چرا برام احترام برانگیزترن!اصلا هم دلیلی پشتش نیست
منم دقیقا مشکل شما رو دارم!تو استخر و جاهایی که نتونم عینک بزنم،تو تشخیص چهره ها به مشکل برمیخورم.تازه نمره ی چشمم به 2 هم نرسیده!
یا مثلا تو عکسای 3×4 که نباید عینک رو چشمم باشه،اذیت میشم.
در مورد ابهامات جهان پیرامون و مخصوصا ادیان،خیلی فکر کردم.
اینکه خیلی از اخلاقیات در چارچوب مذهب نمیگنجه و حتی گاهی برعکس!
و آزاردهنده ترین بخش این ابهامات اینجاست که نباید شک و شبهاتت رو ابراز کنی و تکلیف شده کور و کر به تقلید یک سری عادات و مناسک ادامه بدی!

+ما عینکیا خیییییلی باحالیم

درود به مداد رنگی
همانطور که گفتید تنها مشکلی که من با عینک دارم فقط در استخر است که البته انجا هم اگر سرت به کار خودت باشد و نخواهی کسی را بشناسی مشکلی ندارد....
با خط اخر کامنت هم موافقم ولی شاید امسال لیزیک کردم

آسو دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 18:30

سلام .دنیای ابهامو دوس دارم ...............

درود به اسو خانم...
چون در ابهام تحمل بیشتری هست با شما موافقم....

ریحانه دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 18:13

در این که این فروشگاهها جنبه صرفه اقتصادی ندارند موافقم.

اما شما نظرتون رو درباره تبلیغات خواص دارویی و ویتامین های محصولات کاملا عادی مثل برنج قهوه ای یا هویج یا ... در فروشگاه نفرمودید ها.
شما در فروشگاهتون این کار حاضرید بکنید. من مطمینم فروشتون بالا میره. حالا یه امتحان بکنید.

معمولا در تبلیغات مردم به قیمت و کیفیت اجناس روتین حساسیت دارند ان چیزی که شما گفتید خوب و قابل توجه هست ولی معمولا اجناسی مثل برنج قهوه ای یا شکر قهوه ای که احتیاج به اطلاع رسانی داره در هر حال جزئ اجناس خاص هست که فروش زیادی نداره و ارزش نداره روی اون تبلیغ بشه ولی در هر حال پیشنهاد شما خوب و قابل توجه است ولی فقط برای کالاهای جدید و نااشنا....
یه سوال
ایا مطمئنید هویج برای چشم خوبه چون من از یک چشم پزشک شنیدم که شایعه ای بیش نیست و یا لااقل انچیزی که در مورد خواص مثبت ان برای چشم گفته شده که همان ویتامین A هست اغراق شده....

سانیا دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:11 http://saniavaravayat.blogsky.com

این ارث رسیدن به ماها واقعا خیل یبده حالا هیچ چیز خوبی ارث نمیرسه ولی یک ضعف باشه کلا پخش میشه
تو خونواده ما همه عینکی اند اونم ا زنوع ارثی ..چشم همه بالای 4 هست و دراین میان یک نوع جیدش هم به من رسیده که چند سال پیش بعد ا زکلی ازمایش و... متوجه شدم .من خواهر و برادرم نمره چشممون بین 4-5.5 هست و برای هر چشم یک جورهایی میشه حول و حوش 11 ..برادرم لیزیک کرد و الان کاملا راضی خواهرم خوب براش مهم نبود اما من دوبار رفتم برای لیزیک ..که هر دوبار هم نشد و گفتند قرنیه ضعیفه و.. باید عمل باز بشه و من عطاش رو به لقاش بخشیدم اما مشکلی که هست و امیدوارم کسی گریبانگیرش نشه .بحث کور چشمی یا نابینایی در شب هست...
دید من د رشب کلا 10% هم نمیشه ..حق رانندگی ندارم چون اصلا نمیبینم و واقعا اذیت میشم .استخر رفتن یک مقوله تفریحی که میشه از کنارش گذشت لنز زد ویا... ولی اینکه تو شب نبینی معضل بزرگیه ..حت یکسی تو تو دوقدم یمن باشه نیاز دارم صداش رو بشنوم وگرنه دیدنی در کار نیست
از عمل لیزیک خیلی ها راضی بودند برید عمل کنید شاید از شر عینک خلاص شدین
البته منم که نمیتونم از شرش خلاص بشم به نوع عینک ها بیشتر فکر میکنم تالااقل ظاهررو بسازم

اون مشکلی که در مورد دید در شب هست فک کنم مشکل بزرگیه ولی خوشبختانه علم پزشکی در زمینه چشم پیشرفت خیلی زیادی کرده و امید هست که این مشکل هم بزودی حل بشه....

فارا دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 01:24

سلام هزینش چقدره آقای مهرداد ؟
اخه منم این مشکلو دارم ولی از عینک متنفرم اصن استفاده نمیکنم
و جا داره بگم که همین دیروز سوتی بزرگی در اثر نزدن عینک مرتکب شدم

درود به شما
والا برادرم دو سال پیش انجام داد و می گفت که دکتر گفته هزینه اش بستگی به نوع مشکل چشم داره ولی ایشان حدوددو میلیون داد ولی مربوط به دو سال پیش است و حالا من خبر ندارم.....
آگه دوستان اطلاع جدیدی دارند بگویند.

ریحانه یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 17:55

سلام آقا مهرداد. خوبید؟
یک سوال تخصصی دارم! این سوال چند روزیه ذهن من رو بدجوری درگیر کرده.

مجموعه هایی مثل سیتی سنتر که باز شدن، باعث شدن سوپرمارکت های کوچیک سرشون خلوت بشه. یه جوری قضیه برد-باخت شده.

چیکار کنیم که برد-برد شه؟؟؟
خودم داشتم به راههایی مثل افزایش درامد از طریق سیتی سنتر فکر میکردم (به عنوان مثال برای مجموعه سیتی سنتر که به مجموع سرش شلوغه). این که مثلا یک سری کاهایی که بهتره زودتر ردش کنه بره رو، بده دست سوپرمارکتی ها. در عوضش سوپرمارکتی ها به ازای فروش فلان قدر از محصولات میتونن یه سود مازادی داشته باشن.

شما که این کاره ای چه چیزی به ذهنتون میرسه؟

زاستش از مجموعه سیتی سنتر خوشم اومده. چند روز پیش بهشون ایمیل زدم و البته در صندوق پیشنهادات هم براشون نامه انداختم که سرویس رفت و برگشت از سیتی سنتر به دروازه شیراز بگذارن. مخصوصا از ۹ شب به بعد که اتوبوسهای شهری نایاب می شن.

بعد فکر کردم چی کار کنم بازی برد برد بشه.

و یک چیز دیگه. شاید به درد فروشگاه شما هم بخوره. هر هفته تبلیغ یک محصول رو روی بنر بزنید تا مردم بخونن. منظورم تبلیغ عادی نیست. مثلا یک هفته در مورد هویج بنویسید (یه مثال هست دیگه. خودتون به محصولات فروشگاهتون بسط بدید) همه آدمها هویج را میشناسند. اما وقتی رو بنر بزنید جلوگیری از پیرچشمی. دارای ویتامین آ. جلوگیری از فلان و بهمان. افزایش قدرت دید و .... مردم ناخودآگاه حساب میکنن میبینن ای وای خیلی وقته هویج نخوردن ها. اینجوری فروشش بالا میره. تبلیغاتون از دید پزشکی باشه که حس تبلیغ نده. حس نگرانی برای سلامت مردم رو بده. میخوام این پیشنهاد رو به سیتی سنتر هم بدم. برا برنج قهوه ای یا سوشی یا .... خیلی به نظرم فروش رو بالا میبره.

درود به ریحانه خانم
فقط بگم دوره بقالی ها و سوپرهای کوچک بخصوص در اصفهان بسرعت در حال افول است که البته این طبیعت کسب و کار مدرن است که کم و بیش فراگیر میشه...
در مورد سیتی سنتر و فروشگاههای خیلی بزرگ اگه فرصت شد پست مفصلی خواهم نوشت ولی این فروشگاهها لااقل این نمونه اش را که من اینجا می بینم صرفا برای طبقات بالای جامعه هست و از انجا که تفریح هم در کشور ما محدوده خرید از این فروشگاههانوعی تفریح خانوادگی هم محسوب میشه مگرنه اگر کسی دنبال یک خرید اقتصادی و با صرفه است خرید از اینگونه فروشگاهها اشتباه است گول تخفیفات این فروشگاهها را هم نخورید اگه هوشمندانه خرید نکنید ممکن است بشدت سرتان کلاه رود!.....
توضیح مفصلی دارد که اینجا نمی گنجد.....

فائزه یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 11:43

منم از عینکم راضی بود.یه عینک سفید داشتم که خیلی خیلی دوسش داشتم.رفتم شمال و چون دوست داشتم ادمای اطرافو واضح ببینم گفتم یه میدن با عینک میرم وایمیستم فقط شانس من یه موج زد و عینک نازنینمو برد البته که من عینک زاپاس برده بودم اما دیگه انگیزه ای واسه ادامه نداشتم.چندسال پیش لیزیک کردم خیلی خوبه.برید حتما

مشکل عینک بیشتر ناشی از شکستن و از دست دادن اون هست که اگه شماره چشم بالا باشه و زاپاس هم نداشته باشی نزدیک امتحان هم باشی تو مسافرت هم باشی دیگه واویلا....

آشنا شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 12:26

وای خدا برعکس اغلب شما من یه خاطره جالب از عینک دارم بچه که بودم دلم میخواست عینک بزنم به خاطر همین خیلی فیلم دراوردم که ثابت کنم چشمام نمیبینه ولی خوب نه دکترخانوادگی نه مادرم زیر بار نرفتن. توی محله ما یه دکتر چشم پزشک جوون بود که تازه مطبشو باز کرده بود(خونه ما به یکی از خیابونای اصلی نزدیکه) خلاصه که من در کلاس سوم ابتدایی با جسارت تمام به مطب دکتر رفتم پول ویزیت دادم ولی وقتی رفتم داخل فهمیدم که اصلا نمیدونم چی بگم. به خاطر همین زدم زیر گریه و به دکتر گفتم که عینک میخوام. چنان هاج و واج مونده بود که نگو.بعد که از ببین فین فین و ه و ناله های من فهمید چی دارم میگم قول داد با مامانم حرف بزنه. ولی فک میکنین نتیجش چی بود؟ هیچی همسر اقای دکتر شد دوست مامان و به منم عینک ندادن. هنوزم عاشق عینکم شاید یه روز خریدم

خوشبختانه آرزوی شما یک آرزوی کوچک و قابل دسترس بوده!....
کودکی و آرزوهای اون دنیایی قشنگ و زیباییه که فراموش نمیشه.....

لنز شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 11:23

چرا از عینک استخر استفاده نمی کنید؟ یعنی استفاده از عینک طبی و یا استفاده از لنز طبی و سپس استفاده از عینک استخر روی چشمی که لنز زده اید

من نمی دوستم یه همچین چیزی هم هست!
ممنون از توصیه شما....

تیلوتیلو شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 10:43 http://meslehichkass.blogsky.com/


وای منم تجربه این دو دنیا را دارم
ولی منم بعد از لیزیک بی نهایت راضیم از یکسان سازی دنیام...

راستش یواش یواش دارم برای لیزیک وسوسه میشم!

عطیه شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 09:16

من هم چشمام همین مشکل رو داره و آستیگمات هم هست. بدون عینک ، از روی ظاهر تشخیص میدم. تو جاهایی مثل استخر هم اگر قرار باشه اونجا به جمعی ملحق شم، بهشون میگم چشمتون ب در باشه و منو پیدا کنید، من نمیبینم.
اما دلیل اینکه چشمامو عمل نمیکنم اینه که عینکم خییییییلی بهم میاد. گذاشتم وقتی پیر شدم عمل کنم اعتماد ب نفس بعد از عمل رو فکر میکنم ندارم
تیکه آخرشم خیلی خوب ب متن مرتبط کردید، عالی بود... .

پس شما هم طرفدار فشن عینک هستید شاید وسوسه همین فشن هست که مانع لیزیک برخی مثل بنده شده!....
گرچه با توصیه دوستان یواش یواش دارم وسوسه میشم!

من که میخوام برم شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 02:17

سلام
ماشالا ماشالا به شما
چشم بد دور
لطفا نمکی چهار قلی چیزی در جیبتون بذارید
شما حتما میتونید از راه نوشتن کسب درآمد کنید هرچند این روزها کتاب سود زیادی نداره

درود به شما...
پس شما هنوز نرفتی؟!
ممنون از لطف شما بنده ادعایی ندارم.....

مریمی شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 00:11

من هم چشمام نزدیک بین هست اما شماره ی پایین و عینک رو فقط برای اوقاتی که میرم کلاس یا جایی که نیاز ب دیدن دورتر ها بطور دقیق هست استفاده میکنم.اینجا میخوام اعتراف کنم که از چک کردن ٦ماه یکبار یا حداقل سالی یکبار چشمام واهمه دارم چون میترسم و دوست ندارم چشمام ضعیف تر بشه

درود به مریمی خانم چه عجب از این طرفا!
من فک می کنم باید مواظب خودتون باشید که چشمایتان ضعیفتر نشود که مجبور به استفاده از عینک نشوید....

سمانه جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 23:58 http://sdra.persianblog.ir

خیلی از حقایق جهان ما چند سال بعد از رخ دادنش از پرده ابهام بیرون میاد و برای ما اشکار میشه از این دست مثال زیاد داریم.مثلا جنایات هیتلر ...استالین و.....
والبته خیلی ها هم هیچگاه اشکار نمیشه مگر در روز حساب.
من ترجیح می دم همه حقایق دنیا برام عریان نباشه ودر ابهام بمونه

البته منظور من از ابهام در حقیقت "نسبیت" بود اینکه ابهام باعث می شود انقدر روی واقعیتی پافشاری نکنیم که باعث تنفر از افرادی شود که واقعیت دیگری را پذیرفته اند...
ولی کلا من هم مثل شما طرفدار ابهام و نسبیت هستم....

سمانه جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 23:54 http://sdra.persianblog.ir

به این میگن بدشانسی.
صحنه استخر خیلی خنده دار بود .داداش بزرگ من و دکتر هم جز دسته عینکی ها هستن.چند ماه پیش داداش کوچیکه این دوتا رو می بره سرسره ابی و استخر.خلاصه اومده بود خونه شاکی می گفت:خسته شدم از این دوتا.عین کنه به من چسبیده بودن.(اخه اونام مثل شما تو ابهام به سر می برن و فقط یه ناجی داشتن تا از ابهام دربیاد.

والا کسی که چشمانش ضعیف است باید قید پارک ابی مشهد را بزند که فک کنم کلی دردسر داشته باشد....

سونا جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 22:17

من از ٥ ابتدایى عینکی شدم و تا ٣٢ سالکى عینک میزدم اصلا باور نمى کنم کسى با عینک راحت باشد شماره هر جشمم ٥ بود یک نمره از مال شما بیشتر! نیم نمره هم هر کدام استیکمات داشت، تا اینکه دو سه سال بیش شیراز در بیمارستان خدادوست عمل کردم و به قول برادرتان مثل عقاب میبینمجشمهایم که در بشت عینک بزمرده شده بود دوباره خوش حالت شده و مزه هایم که میریخت درامده و دیکر ریزش ندارد در کرماى تابستان همیشه این شیشه ها مثل ذره بین شدت نور افتاب را دو جندان مى کرد و رطوبت دور جشمهایم را مى کرفت و دورشان تیره تر بود و الان رفع شده، من فکر میکنم شما با عینک محال است راحت باشید ان هم با همجین شماره جشم بالایى،جون مطمءنم صبحا فبل از اینکه جشمهایتان را باز کنید جسارتا کورمال کورمال به دنبال عینک میکردید، شاید فقط ترس از عمل است که باعث مى شود به سراغش نروید ان هم عمل مهمى مثل عمل جشم!

البته اینکه گفتید عمل مهمیه اتفاقا لیزیک یک عمل اسان و راحت برای بیمار است چون شاهد بودم که برادرم صبح با پای خودش برای عمل رفت و ظهر هم با پای خودش برگشت! و هیچ مشکلی هم نداشت برای همین مطمئن باشید که اینکه لیزیک نکرده ام ناشی از ترس نیست بلکه بخاطر اینه که مشکلی نداشته ام و کلا عینک خودش نوعی فشن است!

سمیرا جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 20:02

آقا مهرداد هر چی گفتینو با تمام وجود احساس کردم آخه منم از سال آخر لیسانس عینک دار شدم ، مخصوصا اون تیکه استخر، تازه فکرشو بکنین من این وضعیت هر دو چشم شماره چهار شنارو یاد گرفتم که الان که فکرشو میکنم می بینم به نسبت کار سختی بوده، لایک طلایی به کل متن

اموزش شنا برای کسی که نمره بالای نزدیک بینی داره خیلی مشکل و سخته و شنا را هم من خودم یاد گرفتم و اموزش نرفتم البته مهارت شنای من ابتداییه و یک شناگر ماهر محسوب نمی شم!
ممنون سمیرا خانم

مهتاب جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 16:29

سلام
منم 13 سال عینک استفاده کردم شماره چشمهام هر کدوم به پنج و نیم رسیده بودن.تمام حس هایی که گفتید رو به خوبی تجربه کردم.دلیلی که هیچوقت به کلاسهای ورزشی نمی رفتم همین عینک بود سخت بود وقتی اطرافیانم رو نمی دیدم گیج می شدم یا استخر هر وقت اصرار می کردن بهونه می کردم شنا دوست ندارم.اخرین باری که زمانی عینکی بودم استخر رفتم تمام سعی ام رو می کردم به اطراف نگاه نکنم.در مورو دفعه اول هم خوب اون حس تجربه اول رو توصیف کردید.با تعویض عدسی ها بازم این حس تجربه می شد.دو سه سالی هست لیزیک کردم.واقعا راضی ام.فکر کنید وقتی تی وی تماشا می کردم یا دراز کشیده کتاب می خوندم به یطرف خوابیدن به خاطر عینک سخت بود.پیشنهاد می کنم حتما لیزیک کنید و دنیای بدون عینک رو تجربه کنید.پشیمون نمی شید

درود به شما
کلا کسانی که عینک می زنند تجربه های مشابهی دارند و خوشبختانه علم و دانش راهی جدید به روی ادمهای نزدیک بین گذاشته...
ممنون از پیشنهاد شما و حتما بهش فکر می کنم....

Mahisa جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 16:15

سلام آقا. مهرداد
منم وقتی هفت سالم بود متوجه. شدم چشام یه. مشکل دارم دکترایی زیادی رفتم. درجه چشمام بالا رفتن 1.5 شدم تا اینکه. 9 سالگی رفتم پیش دکتر. آقالو( سنش بالاست ولی کارش حرف نداره مطبش. فکر کنم شهدای تهرانه) گفت. تنبلی. دارم الان نمره چشم چپم. فقط. 0.5 هست فقط. موقع مطالعه. عینک میزنم

درود به شما
البته نمره نیم ضعف بینایی محسوب نمیشه ولی شنیده ام تنبلی چشم برای بچه ها خطرناکه....

تیام جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 15:01

سلام..قبول باشه...دیدتون نسبت به عینکیها ودسترسیشون به دنیای شفاف ودنیای مبهم جالب بود

درود بر شما
ممنون تیام جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.