-
خوزستان
جمعه 29 بهمن 1395 19:49
گرد و غبار در خوزستان زندگی مردم را مختل کرده و می رود که عملا بخش های بزرگی از یکی از مهمترین استان های کشور را غیر قابل سکونت کند.....این ها همه نشانه زوال محیط زیست است رودخانه ها و دریاچه ها و تالاب ها خشک می شود سطح اب چاههای زیر زمینی در دشتها بشدت پایین رفته و جنگل ها و مناطق سبز تحلیل می رود و مشکل اصلی این...
-
توصیف جهان....
جمعه 29 بهمن 1395 18:15
تقریبا دوهفته قبل یکی از مشتریها که اشنا بود یک النگو و یک انگشتر زنانه اورد گفت که مادر زنش فوت کرده و طلاهایش را قسمت کرده اند و این به ما رسیده و چون فاکتور خرید نداریم یکی دو جا رفته ایم از ما نخریده اند اگر می شود شما انها برایمان بفروشید....ما هم ان دو را برداشته و به طلافروشی ان طرف فروشگاه بردم النگو سنگین...
-
نفر هشتم2
دوشنبه 25 بهمن 1395 20:27
اخر ان مهمانی جمعه راز ان مرد هشتم را فاش کرد جمعه گفت: در حقیقت من جمعه نیستم یعنی در حقیقت هستم ولی جمعه کامل نیستم ! من و ان مرد افسرده و پریشان دو برادر دوقلو هستیم من صبح جمعه ام و او عصر جمعه....من مملو از ارامشم ولی برادرم گرفته و غمگین....ما دو برادر هر دو جمعه هستیم ولی انگار که من از دنیایی و او از دنیایی...
-
نفر هشتم
یکشنبه 24 بهمن 1395 20:41
سال کبیسه بعد از مدتها مهمانی داده بود او چهار سال بود که مسافرت بود و بعد از چهار سال از مسافرت برگشته بود برای همین تصمیم گرفت دوستانش را مهمان کند مهمانی اول دوازه خواهر برادر که ماهها بودند فروردین اردیبهشت خرداد....و یک مهمانی هم روزهای هفته مثل شنبه یکشنبه دوشنبه.....این مهمانی مخصوص روزهای هفته بود هفت برادر که...
-
روی باورها و امید بچه هایمان راه نرویم ....
جمعه 22 بهمن 1395 10:37
مطلب جالبی را در خبرها خواندم که تامل برانگیز بود در المان بچه ای دبستانی از معلمش در مورد بابانوئل سوال می کند و از او می پرسد بابانوئل چگونه شب کریسمس با سورتمه اش به خانه ما می اید و زیر درخت کاج برای ما هدیه می گذارد که معلم می گوید اینها افسانه است و واقعیت ندارد و این والدین شما هستند که این هدیه ها را می خرند و...
-
وقتی خودم را گم کرده بودم....
دوشنبه 18 بهمن 1395 21:01
یک روز صبح از خواب بیدار شدم متوجه شدم خودم نیستم! دستی به سرم کشیدم من موهای کم پشتی داشتم ولی سرم پر از مو بود ریش و سیبل هایم را دیشب تراشیده بودم دستی به صورتم کشیدم دیدم ریش بلندی توی صورتم سبز شده از توی رختخواب پا شدم توی اینه نگاه کردم خودم نبودم قدم دیگر بلند نبود کوتاه شده بودم سن و سالم در همان حد سی و چند...
-
پیرمرد....
جمعه 15 بهمن 1395 19:55
پیرمرد دوست داشتنی بود و عجیب به من علاقه داشت در حالیکه نه همسایه بودیم نه فامیل بودیم نه او را زیادمی دیدم هر وقت می امد به اسم سراغم را می گرفت مرا بغل می کرد و می بوسید کمی از احوالش می پرسیدم فقط از بیماریش شکایت داشت می گفت که 50 درصد قلبش سالم است بعد از شکایت از بیماری می گفت: خدا را شکر برای همین مثل ادم اهنی...
-
دزد موتور...
پنجشنبه 14 بهمن 1395 20:43
هفته قبل عصر جمعه بود و خیابان هم کاملا ساکت و تاریک همه مغازه ها بسته بودند و فقط فروشگاه باز بود برای همین خیابان سوت و کور بود یک نفر سراسیمه وارد دفتر شد رنگش پریده بود و مثل کسی که مصیبتی به او وارد شده باشد روی دستش می کوبید مرد قد کوتاهی بود که با لهجه غلیظ عربی صحبت می کرد....می گفت من همین حالا موتورم را جلوی...
-
فرش و امامزاده....
سهشنبه 12 بهمن 1395 13:13
فرش یکی از شگفتی های هنر ایرانی است نه بخاطر نقش ها و رنگ های شگفت انگیزش بلکه به این جهت که فرش منبع بزرگی از فرهنگ شفاهی اقوام مختلف است زنان بطور جمعی روی تخته ها می نشستند و تار و پود فرش را به هم می بافتند و برای رفع دلتنگی ها ناراحتی ها جدایی ها و یا حتی برای اینکه کودک خردسالشان را ارام کنند و یا حوصله شان سر...
-
آینه....
جمعه 8 بهمن 1395 18:24
امروز به جای دوچرخه سواری ترجیح دادیم خانوادگی برویم و زاینده رود را ببینیم که یه وقت یادمان نرود یه زمانی وسط این شهر یک رودخانه بوده است چیز نیمه جان و بلاتکلیف از همه چیز بدتر است نه می شود به ان دل بست نه می شود از ان دل کند .... بشدت شلوغ بود جای پارک هم نبود برای همین داخل یک خیابان فرعی روبروی رودخانه پیچیدم تا...
-
تحقیر....
جمعه 8 بهمن 1395 18:22
بالاخره اقای ترامپ بر مسند ریاست نشست و از همین احکام اولیه این پیام را به طرفدارانش داد که می خواهد به قول هایش عمل کند ورود اتباع چند کشور از جمله ایرانیها را به امریکا سخت کرد خیلی صریح شکنجه را تایید کرد و به سازمانهای نظامی و اطلاعاتی امریکا برای این کار چراغ سبز نشان داد دستور داد بین مرز امریکا و مکزیک دیوار...
-
دلخوشی های کوچک....
چهارشنبه 6 بهمن 1395 13:09
ما اینجا یک سماور داریم که کعبه امال همه کارکنان فروشگاه است! یعنی صبح که درب فروشگاه باز می شود اولین کاری که انجام می شود روشن کردن ان است یعنی قبل از روشن کردن سماور هیچ کاری توی این فروشگاه انجام نمی شود یعنی اگر مثلا شروع ساعت کار 8 صبح باشد هشت و پنج دقیقه سماور روشن می شود شاید این کمی خنده دار باشد ولی باید...
-
نان و شوخی روزگار!
سهشنبه 5 بهمن 1395 20:05
نان غذای اصلی مردم ماست یعنی در بسیاری غذاهای ایرانی اگر نان خوب باشد ان غذا ارزنده و با ارزش است مگر نه حیثیت غذا زیر سوال می رود! نان دنیای بسیار بزرگی دارد ولی در در کشور ما در حد خیانت به این پدیده کم توجهی می شود یعنی اینکه گندم تهیه می شود حالا یا از راه واردات و یا از راه تولید داخل و این گندم تا ارد شود و به...
-
سفر.....شب....تاکسی....
دوشنبه 4 بهمن 1395 13:30
هفته قبل به یک مسافرت کوتاه دو روزه رفتم برایم مسافرت عجیبی بود که از ان می گذرم راه خسته کننده بود چون من کلا ادم اتوبوس نیستم اصلا نمی تونم روی صندلی بخوابم هوای بیرون سرد و هوای داخل اتوبوس هم بشدت گرم انقدر که حال ادم بد می شد....فیلم فروشنده را برای چندمین بار توی اتوبوس دیدم راستش داستانش برای من مشکل دارد البته...
-
دو نکته در مورد پلاسکو....
جمعه 1 بهمن 1395 17:42
نکته اول: ساختمان پلاسکو شاید اولین ساختمان مرتفع و مدرن ایران بود یعنی زمانی ساخت ان اغاز شد که قیمت نفت ارام ارام در حال افزایش بود و روند مدرن سازی جامعه ایران اغاز شده بود ساختمان های عظیم فرودگاهها سدها ...یکی یکی ساخته شدند و شاید ان دوران به دنبال یک سمبل بودند یک سمبل و نماد در پایتخت که پیشرفت و یک شهر مدرن...
-
ساختمان....
پنجشنبه 30 دی 1395 14:18
یک ساختمان اتش می گیرد و فرو می ریزد....عده ای برای نجات پول ها و چک و سفته هایشان حاضر نیستند ساختمان را ترک کنند و ترجیح می دهند با پولهایشان در اتش بسوزند....عده ای دیگردور ساختمان حلقه زده اند با شور و هیجان با اتش و ویرانه های ان سلفی و عکس یادگاری می گیرند و اجازه نمی دهند امدادگران خودشان را به ساختمان...
-
شعر...
چهارشنبه 22 دی 1395 20:30
نمی خواهد برایم شعر بگویی....خودت را با وزن و قافیه خسته نکن....این ها مشتی قوانین خسته کننده و کسالت اورند....یک پیراهن بپوش به رنگ گلهای باغچه....موهایت را پریشان کن ....یک رژ قرمز رنگ.....یک لبخند کم رنگ ......انوقت خودت یک شعر مجسمی... . "مهرداد"
-
مادر بزرگ رفت....
سهشنبه 21 دی 1395 19:21
دیشب برادرم به فروشگاه امد و گفت مادر بزرگ فوت شده من هم زیاد شوکه نشدم چون می دانستم که حالش چندان خوب نیست درب دفتر را قفل کردم و با او به خانه اش رفتیم...جسدش را در یک اتاقی گذاشته بودند و یکی از عمه هایم بالای سرش قران می خواند که البته درب اتاق بسته بود می خواستم وارد اتاق شوم و او را ببیینم که مادرم مانع شد و...
-
مرد بزرگ بدون هیچ قضاوتی...
دوشنبه 20 دی 1395 21:05
من نمی خواهم اینجا در مورد هاشمی رفسنجانی صحبت کنم چون اول اینکه در ان حدی نیستم که بتوانم قضاوت کنم و دوم اینکه اصولا ان مرحوم از ان مردان بزرگی است که قضاوت اکنون در موردش زود هنگام است می گویند برخی شخصیت ها و یا وقایع تاریخی انقدر بزرگند که حداقل نیم قرن باید بگذرد و اسناد و مدارک منتشر شود ارام ارام غبارهای ابهام...
-
مادربزرگ....
دوشنبه 13 دی 1395 21:51
هفته قبل مادر بزرگم بعلت مشکلات کهنسالی و از همه بدتر نارسایی قلبی در بیمارستان بستری بود و یک دکتر هم به او گفته قلبت حداکثر پنج سال دیگه کار می کنه و بعدش از کار کردن می ایسته....من نمی دونم ایا واقعا یک پزشک حق داره یک چنین حقیقت تلخی را به بیمارش که یک پیرزن هشتاد ساله بیمار که طبعا روحیه خوبی هم ندارد بگوید واقعا...
-
مرجوعی....
شنبه 11 دی 1395 20:47
یکی از مشکلاتی که در کار ماست" مرجوعی" است یعنی گاهی یک مشتری چیزی می خرد و ان را بنا به دلایلی نمی پسندد حالا یا حق با مشتریست یعنی واقعا کالا کیفیت لازم را نداشته یا اینکه کالای مورد نظر مطابق سلیقه اش نبوده ما معمولا در این موارد خیلی سخت نمی گیریم هم به خاطر مشتری مداری و هم اینکه می خواهیم بحث بیهوده...
-
کورنومتر....
جمعه 10 دی 1395 22:43
الان در ایام امتحاناتم امتحان داشتن برای یک ادم شاغل مصیبت بزرگی است برای همین فعلا فرصت نوشتن ندارم ولی برای استراحت فیلم "سکس و فلسفه" را برای دومین بار دیدم نمیشه گفت که فیلم خوبی است ولی چون شاعرانه و خوش اب و رنگ است تماشایش حس خوبی دارد در ضمن بر خلاف اسمش منتقد روابط امروز است روابطی که سکس جای عشق را...
-
حمایت از حقوق ربات ها!
جمعه 3 دی 1395 19:02
همانطور که می دانید ربات ها و تکنولوژی ساخت ان بسرعت در حال پیشرفت است و این ماشین ها در رستوران ها فروشگاهها و کارخانه ها مشغول کارند و کار ادمها را انجام می دهند بدون اینکه بیمار شوند مرخصی بخواهند و چشم داشت حقوق و دستمزد داشته باشند و یا اعتصاب و اعتراض کنند ..... یکی از کاربردهای رو به فزونی ربات ها در کارهای...
-
عید امید....
چهارشنبه 24 آذر 1395 21:47
هوا سرد است حیوانات در لانه های خودشان خزیده اند و جرات بیرون امدن از اعماق زمین و یا تنه درختان را ندارند غذا کمیاب است خرگوشها و سنجابها با اندامی نحیف و لاغر سرگردان و بهت زده بر روی زمین یخ زده به دنبال غذایی می گردند بلکه گرسنه نمانند و روباه ها هم بر روی زمین برفی به دنبال شکار سنجابها و خرگوشها و پلنگ ها هم به...
-
راننده تاکسی....
یکشنبه 21 آذر 1395 20:42
ما اینجا "خنزر" هم می فروشیم البته به طور محدود اسباب بازی جوراب دستکش جاکلیدی حتی سنگ پا و سفید اب !...من باورم نمی شد این دوقلم اخر را بخرند ولی از اتفاق هر وقت سنگ پا و سفید اپ و لیف های زبر قدیم و پشتمال می اوریم فوری فروش می رود این خرده ریزها استفاده خوبی هم دارد ولی از بس فروشگاهها این اجناس را گران...
-
رابطه عشق و هنر....
شنبه 20 آذر 1395 20:39
نوشته های یک نویسنده نقاشی های یک نقاش اثار یک موسیقی دان نمی تواند بی ارتباط با انچه در درونش می گذرد باشد من حافظ را نمی شناسم ولی احتمالا وقتی زیباترین غزل هایش را می سروده یا عاشق بوده و یا فراتر از ان غم هجران گریبانش را گرفته و او را خفه می کرده است! یکی از زیباترین و لطیف ترین اشعار معاصر ما متعلق به فروغ...
-
سخت ترین شغل جهان....
پنجشنبه 18 آذر 1395 21:35
سخت ترین شغل جهان چه شغلی است؟" کارگر معدن؟" "سرباز در خط مقدم؟ "کارگر حفاری وسط دریا تو دمای 50 درجه و شرجی؟" من نمی دانم! چون این شغل ها هیچ کدام شغلهای عادی و بخصوص شهری نیستند من یه ادم شهریم ! ....برای همین از شغل های غیر شهری و دنیای غیر شهری اطلاع زیادی ندارم ولی یادم هست که در یکی از...
-
اصفهان گردی.....
یکشنبه 14 آذر 1395 20:10
پنجشنبه گذشته به بازار رفتم که یک کلاه بخرم من فرصت کمی برای گردش در شهر دارم برای همین وقتی به میدان نقش جهان و بازار می روم انچنان حس خوب و تازگی دارم که انگار به مسافرت و یک جای جدید رفته ام دو سه سال پیش که دانشگاه نمی رفتم دوشنبه ها صبح سرکار نمی رفتم و با دوچرخه در بازار و بافت قدیمی اصفهان گردش می کردم و هر...
-
سیبیل!
شنبه 13 آذر 1395 13:50
ما یک مهمانی دوره ای داریم که ماهی یک بار و در باغ یکی از اقوام برگزار می شود چند وقتی است که برای هر مهمانی یک" تم" در نظر می گیرند حالا یا یک لباس متحد الشکل یا یک تیپ خاص ....مثلا در میهمانی قبلی قرار گذاشته شد که همه اقایان موهای خودشان را ماشین کرده و ریش بگذارند! که البته چون تیپ خیلی خفنی بود یه غیر...
-
این هم از کار ما!
چهارشنبه 10 آذر 1395 20:03
خانمی مسئول قسمت اجناس فله مثل تخم مرغ و سوسیس و کالباس است که هم متاهل است و هم بچه دارد و برای همین غیبتش زیاد است و وقتی ایشان غایب است بنده در ان قسمت انجام وظیفه می کنم! چند روز قبل ایشان غایب بودند و من ناچارا انجا مشتریها را راه می انداختم ان روز خانم تقریبا 50 ساله ای برای خرید امد که بعد از اینکه ایشان رفتند...