-
مشکلات طبقه متوسط....
پنجشنبه 20 مهر 1396 21:37
ما اینجا گاهی سنگ صبور می شویم! برخی ادمها بخصوص مردان تنها هستند بر خلاف اینکه خیلی هم دورشان شلو غ است خیلی حرفها را نمی توانند به اطرافیانشان بگویند برای همین گاهی اینجا به اصطلاح در دلشان باز می شود ...گاهی مشتریها یا بازاریاب ها می ایند توی دفتر می نشینند و درد و دل می کنند و حرفهایی می زنند که ناشی از فشار...
-
چگوارا.....
سهشنبه 18 مهر 1396 21:15
اخیرا به مناسبت سالمرگ چگوارا انقلابی معروف ارژانتینی تحلیل های فراوانی در رسانه ها منتشر شده....انچه مسلم است دهها سال است چگوارا در بین جوانان ارمان خواه و انقلابی تبدیل به یک اسطوره شده ولی من فک می کنم این اسطوره شدن بیشتر بخاطر ظاهر فوق العاده جذاب او باشد بخصوص ان عکس معروفی که البرتو کوردا عکاس کوبایی از او...
-
می بخشید خانم دکتر!.....
یکشنبه 16 مهر 1396 08:34
بنده بخاطر شغلی که دارم مرتب بازاریابها به دنبالم هستند زنگ می زنند می ایند می روند حتی اگر تلفنم نصفه شب هم روشن باشد ناگهان یه نفر زنگ می زند که "اب معدنی دارم با نیترات صفر و املاح معدنی مفید چند شل بفرستم !؟" مخصوصا اینکه بازاریاب ها به علت رکود تحت فشار شرکت ها هستند وبه همین دلیل بیشتر زنگ زده یا...
-
سه مینی پست مرتبط با زنان
جمعه 14 مهر 1396 21:12
اپیزود اول:درسا درخشانی شطرنج باز ایرانی که به علت مشکل حجاب از تیم ملی کنار گذاشته شده بود به تیم ملی امریکا پیوست....من فکر می کنم این خبر واقعا شرم اور است! اصلا بحث علت محرومیت مطرح نیست بلکه این مثال جالبی برای فراری دادن نخبگان و فرار مغزهاست واقعا نمی شد این نابغه شطرنج که می توانست برای کشور افتخار بسازد را در...
-
ملاقات حسن با خدا.....
دوشنبه 10 مهر 1396 21:03
حسن یک شب گرفته بود یعنی دلش گرفته بود پا شد و یک فنجان چایی برای خودش ریخت روی صندلی نشست و تلویزیون را روشن کرد که شاید حالش بهتر شود اخبار بود یک نفر خودش را در یک بازار منفجر کرده بود زمین از خون قرمز شده و یک جفت دمپایی بچگانه خون الود هم گوشه ای افتاده بود حالش بدتر شد موبایلش را برداشت و گشتی در دنیای مجازی زد...
-
صنعت آموزش عالی!
دوشنبه 3 مهر 1396 14:15
چند روز قبل برای دیدن یکی از اساتید به یکی از دانشگاه های غیر انتفاعی رفتم دختران و پسران جوان به همراه والدینشان اسکناس به دست و کارت بانکی به کف! توی صف ایستاده بودند تا بدون کنکور در دانشگاه ثبت نام کنند...بعضی از انها حتی حوصله پر کردن اطلاعات در کامپیوتر توسط متصدی کافی نت دانشگاه را هم نداشتند! و می گفتند نوبت...
-
ترس....
پنجشنبه 30 شهریور 1396 13:30
مادرم یک حیاط خلوت دارد که مملو از گلهای رنگارنگ است شمعدانی حسن یوسف ناز گل کاغذی یاس رازقی ...و تقریبا یک باغ کوچک است چندی پیش ایشان یک قناری خرید و قفسش را کنار گلدان ها گذاشت ....یک قناری نارنجی خوشگل و فوق العاده خوش صدا که کاملا با ان مجموعه هم اهنگ بود خیلی زیبا می خواند و البته مادرم هم مثل یک ادم و در حقیقت...
-
خورشید سبز......
پنجشنبه 23 شهریور 1396 13:47
همه ما از دوران مدرسه خاطراتی داریم نسیم پاییزی در مهرماه که به صورتمان می خورد انها زنده می شوند..... کلاس اول در یک محله فقیر نشین به مدرسه رفتم محله ای که طبعا بچه های ناارامی داشت اول مهر مادرم یک کت و شلوار و پیراهن همراه با پاپیون ! به من پوشانید و موهایم را شانه زد و به مدرسه برد بالاخره من فرزند ارشد او بودم و...
-
اب معدنی.....
یکشنبه 12 شهریور 1396 13:55
جمعه صبح برای دوچرخه سواری به پارک ها رفتم انجا به یکی از فروشگاههای داخل پارک رفتم و مثل همیشه یک اسکناس هزار تومانی دادم و از فروشنده خواستم که دو اب معدنی کوچک بدهد که او هم گفت قیمت دو اب معدنی کوچک 1500 تومان می شود....من هم بواسطه شغلی که دارم و قیمت خرید کالاها را می دانم روی قیمت ها حساسم یعنی گاهی از...
-
حرف.....
یکشنبه 12 شهریور 1396 13:39
گاهی ادم با کسی دعوایش می شود اصطکاک طبیعی است قدیمی ها می گفتند اگه دو تا کاسه چینی را هم کنار هم بگذارید بالاخره یه صدای از انها در می اید..... اگر با کسی حرفتان شد دعوایتان شد مواظب ان چیزی که از دهانتان خارج می شود باشید گاهی یک مشت می زنی توی صورت کسی دماغش می شکند و بعد هم دوا و درمان می کند و خوب می شود ولی...
-
توریسم و ویلاسازی....
پنجشنبه 9 شهریور 1396 21:11
در مسافرتی چند روزه به شمال چند نکته به ذهنم رسید که در سه پست جداگانه می گویم.... همیشه در مسافرت ها این سوال برایم پیش می اید که چرا هزینه سفر در ایران اینقدر بالاست ؟.چرا یک خانواده از یک طبقه متوسط وقتی مثلا بخواهد به شمال یا کیش سفر کند باید با خودش غذا ببرد و یا در چادر بخوابد چون رستورانی که یک غذای خوب و با...
-
مدرک جمع اوری زباله!
پنجشنبه 9 شهریور 1396 21:09
من معتقدم هرجوانی که خواست دیپلم بگیرد ابتداباید یک کتاب کوچک در حد چند صفحه به او بدهند و به انها گفته شود ابتدا این کتاب را پاس کنید و بعد دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شوید....در ان کتاب یک داستان است ! و داستان از این قرار است که روزی یک نفر با دوستانش به یک جنگل رفت و همگی چلوکباب خورده یک نوشابه خانواده را به همراه...
-
فرهنگ توالت نگاری!
چهارشنبه 8 شهریور 1396 13:45
در ابتدای سفر و توی جاده چیزی که توجهم را جلب کرد فرهنگ توالت نویسی در جاده هاست! یعنی طبعا من از دستشویی های زنانه خبر ندارم ولی روی درب توالت های مردانه که معمولا بسیار کثیف و غیر قابل لمس است مطالب زیادی نوشته شده که ادم را به فکر فرو می برد که چرا بعضی ها در یک چنین فضای متعفنی سعی در افرینش ادبی یا هنری یا ارسال...
-
بو و موسیقی....
پنجشنبه 2 شهریور 1396 13:03
زمستانها صبح ها دوچرخه سواری می روم و تابستانها هم شب ها....حال و هوای هر دو وقت فرق دارد چون حس ادم هم فرق می کند ولی کلا شب یه چیز دیگه است.....درپاییز و زمستان صبح های جمعه تا ظهر سوار دوچرخه ام و چون مسیر دوچرخه سواری من از پارک های می گذرد مردم را می بینم که در پارک ها نشسته اند موقع ظهر که می شود بوی کباب راه می...
-
انحصار و تلگرام.....
سهشنبه 31 مرداد 1396 11:11
انحصار فقط خاص حکومت های مطلقه نیست حکومت هایی که رسانه ها فرهنگ اقتصاد سیاست.....را کنترل می کنند گاهی اوقات دموکراسی ها اگر مواظب نباشند دچار یک انحصار همیشگی و تاریخی می شوند چون مثلا انحصار در کره شمالی یا زیمباوه یا سودان که به واسطه یک حکومت مطلقه برپا شده خواه ناخواه روزی از بین می رود چون استبداد و فقدان ازادی...
-
توهم اعداد!
یکشنبه 22 مرداد 1396 20:10
ریاضی خیلی مهم است خیلی زیاد! انهاییکه گاها در شبکه های مجازی مسخره می کنند که مثلا عمرمان تمام شد و نفهمیدیم انتگرال و دیفرانسیل به چه دردمان می خورد اینها از غافلانند!....اعتقاد شخصی من این است که اگر می خواهید روانشناسی بخوانید تا مقطع لیسانس ریاضی بخوانید اگر می خواهید جامعه شناس شوید اول لیسانس ریاضی بگیرید اگر...
-
مالکیت....
یکشنبه 22 مرداد 1396 13:00
من فکر می کنم باید در مورد مفهوم مالکیت تامل بیشتری کرد! یعنی مثلا وقتی کسی می گوید که "ماشین من!" یعنی منظورش این است این ماشین مال من است و می توانم ان را بفروشم یا داشته باشم یا حتی ان را منفجر کنم! و خلاصه هر کاری که دلم خواست می توانم با این ماشین انجام دهم چون مال من است ولی اگر صاحب ماشین کمی تامل کند...
-
چالش اخلاقی در دندان پزشکی
سهشنبه 17 مرداد 1396 13:55
امروز به دندان پزشکی رفتم .....انجا یک مجموعه ای بود مانند درمانگاه که چند دندانپزشک مشغول کار بودند انجا خانمی را دیدم امد و معاینه شد و پزشک به او گفت که درمان عصب دندان ایشان کمی مشکل است و فقط یک نفر در این درمانگاه می تواند این دندان را ترمیم کند که ایشان هم بیمار خانم نمی پذیرند! و شما باید به یک درمانگاه تخصصی...
-
بی خوابی
یکشنبه 8 مرداد 1396 21:20
من به قهوه علاقه زیادی دارم البته چایی هم می خورم ولی فقط برای صبحانه به غیر صبحانه هیچ علاقه ای به چای ندارم و در بین روز فقط یک فنجان قهوه می خورم ولی خوردن قهوه در بعد از ظهر برای بنده یک چالش است....بعد از ظهرها بشدت هوس قهوه دارم ولی اگر بخورم شب بی خوابی عجیبی گریبانم را می گیرد حتی وقتی شبها ورزش هم می کنم و از...
-
زندگی مثل یک فنجان قهوه است.....
سهشنبه 3 مرداد 1396 22:12
عنصر زمان در زندگی بسیار مهم است شما وقتی غذایی می پزی مثلا این غذا باید یکساعت روی اتش باشد تا پخته شده و مطابق میل و طبع شما باشد این یعنی اینکه اگر شما نیم ساعت زودتر غذا را از روی اجاق برداری ان غذا خام است و طبعا مورد استفاده نیست و اگر یک ساعت دیرتر سراغ غذا بروی ان غذا سوخته و دیگر قابل استفاده نیست....در مثالی...
-
لطفا دوستان مواظب باشند!
سهشنبه 3 مرداد 1396 13:30
اخیرا عکس هایی از یک مجری معروف و جنجالی که همیشه ظاهری موجه داشته و بعضا دیگران را هم در مصاحبه هایش نصیحت می کرده منتشر شده که در دشت های زیبای سوییس با ظاهر و پوششی متفاوت و البته به همراه همسر و فرزند خودشان نشسته اند و از یک بطری که ظاهر ان شباهت چندانی به بطری اب معدنی ندارد! مایعی می نوشند.... من دو دیدگاه در...
-
دلیل تغییر سبک زندگی چیست!؟....
جمعه 30 تیر 1396 12:45
مسئله ای که اخیرا در عرصه فرهنگی مورد بحث و صحبت است تغییر سبک زندگی است ....بعضی رفتارها لااقل در بین اقشاری از مردم بخصوص جوانان رواج یافته که برخی ان را ناهنجاری میدانند مثلا نگهداری حیوانات خانگی مثل سگ و گربه رایج تر از قبل شده پوشش جوانان تغییر یافته و باز هم رو به تغییر است امار عجیبی از تعداد جوانان تهرانی که...
-
چرا نخبگان می روند؟......
یکشنبه 25 تیر 1396 22:06
درگذشت مریم میرزاخانی واکنش های زیادی را در بین مسئولین اساتید دانشگاه و مردم عادی برانگیخت که البته به حق و درست و به جاست چون او می تواند برای دختران و زنان هموطنش الهام بخش و الگو باشد..... منتها من از دیدی دیگر می خواهم به مسئله بپردازم....میرزا خانی یک نابغه ریاضی بود که در المپیاد ریاضی شناسایی شد به دانشگاه...
-
خاطره ای از کشک و تنهایی.....
دوشنبه 19 تیر 1396 13:07
جمعه این هفته برای یک سفر یک روزه به چشمه دیمه رفتیم چشمه ای زیبا با ابی گوارا که از دل کوه می جوشد که در شهر کوهرنگ بالای شهرکرد واقع شده.....ما از انجا مقداری کشک خریدیم که موقع برگشت یک غلطی کردیم و یکی از انها را که شبیه یک کلوخ بزرگ بود داخل دهانمان گذاشتیم........اقا مگه نرم می شد! مثل سنگ سخت بود و چون کشک را...
-
خیره به جلو.....
جمعه 9 تیر 1396 21:14
مرد همسر و دو فرزندش را سوار موتور کرده بود و توی خیابان شلوغ با سرعت کمی از کنار خیابان می رفت به خروجی یک کوچه که رسید ناگهان یک ماشین با سرعت از کوچه بیرون امد و موتور با ماشین تصادف کرد و موتور با سرنشینانش به زمین افتادند....انها چندان اسیب ندیدند ولی پاهای پسر 10 ساله اش زخمی شد و دختر 7 ساله اش هم از شدت ترس...
-
فروشگاههای زنجیره ای( قسمت دوم)
سهشنبه 6 تیر 1396 13:19
فروشگاههای زنجیره ای که داستان دیگری دارد انها در هر کوچه و برزن شعبه ای افتتاح می کنند و ارام ارام همه سوپرها بقالی ها و هایپرهای کوچک را از بین می برند مثلا من دیده ام که در یک منطقه کوچک 5 شعبه از این فروشگاه وجود دارد و از انجاییکه صاحبان انها از تولید کنندگان هستند بقالی ها قدرت رقابت با انها را ندارند ولی قضیه...
-
خرید از فروشگاههای بزرگ و زنجیره ای
سهشنبه 30 خرداد 1396 22:01
فضای کسب و کار به سرعت در هر حال تغییر است سروکله فروشگاههای بزرگ پیدا شده فروشگاههای زنجیره ای که صاحبان ان پول های خودشان را از تولید و جاهایی مثل طلا و ارز که دیگر جذابیتی ندارد بیرون کشیده و به سرمایه گذاری در بخش خدمات منتقل کرده اند و این هم باعث تغییر فضای کسب و کار شده و هم اینکه اوضاع را بعضا به هم ریخته خطاب...
-
داستان عباس اقا و زهره خانم.....
یکشنبه 28 خرداد 1396 21:59
زهره خانم همسایه عباس اقا بود یک دختر بیست و پنج ساله دیپلمه و منتظر خواستگار و شوهر .....عباس اقا هم یک پسر سی ساله که از نوجوانی در یک مغازه مکانیکی کار کرده مکانیک شده بود و جدیدا مغازه برای خودش اجاره کرده بود و به اصطلاح اوستا شده بود...یک روز نمی دانم روز عاشورا بود یا تاسوعا شاید هم اربعین زهره خانم یک چادر گل...
-
کار اداری.....
پنجشنبه 4 خرداد 1396 20:13
بنده برای یک کار پیش پاافتاده و کاملا ساده به یکی از ادارات مراجعه کردم ...باجه کارمند مربوطه بشدت شلوغ بود پرونده را توی نوبت گذاشتم و یه نیم ساعتی طول کشید که نوبتم شد.....پرونده را روبروی کارمند مربوطه گذاشتم که مردی تقریبا پنجاه ساله اخمو سیبیلو و شکم گنده بود همانطور که اخم هایش در هم بود پرونده را ورق می زد و تن...
-
ارد و نان....
سهشنبه 2 خرداد 1396 22:03
امروز یک زن و مرد به فروشگاه امدند مرد را می شناختم مغازه ساندویچی دارد و ما گاهی برای عصرانه بچه ها از او ساندویچ می گیریم زن همراهش شاید بیست سال بیشتر نداشت یک پلاستیک دستش بود که داخلش چند نان لواش بود.....زن چهره ای بسیار جوان و تا حدی بچگانه داشت ولی دستانش پر از تاول و سوختگی بود که اصلا به سنش نمی خورد مرد...