-
نصیحت به انگشت شصت و استحاله فرهنگی!
چهارشنبه 24 تیر 1394 00:59
چند ماه قبل انگشت شصتم رفت لای در ماشین!... چند ماه قبل انگشت شصتم رفت لای در ماشین! نفهمیدم چرا این اتفاق دردناک افتاد ولی کمی خرید داشتم و از ماشین پیاده می شدم که همانوقت اشنایی رسید و مشغول سلام و علیک شدیم و حواسم پرت شد و در ماشین را محکم روی انگشت شصتم کوبیدم! اتفاق واقعا دردناکی بود بخصوص چند ساعت اول ولی از...
-
عروس!
جمعه 19 تیر 1394 16:15
گاهی اوقات یک زن میانسال و یا کهنسال را می بینم که با یک دختر جوان وارد فروشگاه می شود... گاهی اوقات یک زن میانسال و یا کهنسال را می بینم که با یک دختر جوان وارد فروشگاه می شود و یک گاری بر می دارند و از همان ورودی فروشگاه گاهی اوقات یکی دو ساعت خیلی ارام و با حوصله از تمام قفسه ها و از همه اجناس یکی بر می دارند! از...
-
جنگ!
چهارشنبه 17 تیر 1394 10:57
سال 1944 است اوج جنگ جهانی دوم.... سال 1944 است اوج جنگ دوم جهانی ارتش المان نازی در عملیاتی برق اسا بر بیش از 20 کشور جهان تسلط یافته و هیتلر در پی فتح شوروی است متفقین در پی راهی هستند که ماشین جنگی عظیم المان را متوقف کنند ولی هر چه می کنند به در بسته می خورد انها مجبورند جبهه جدیدی باز کنند تا بلکه بتوانند تمرکز...
-
قدر...
سهشنبه 16 تیر 1394 21:36
من در طول سال فقط یکبار به مسجد می روم روز بیست و سوم ماه رمضان و شب قدر ...مساجد مدتها است که دیگر برای امثال من جای اشنایی نیست...پسر خاله ای دارم که بسیار باصفاست و معمولا اگر مسافرتی جایی بروم با او می روم و از انجا که بزرگ شده تهران هم هست با لهجه بسیار غلیظ لاتی تهرونی حرف می زند! پارسال شب بیست و سوم که می...
-
اعتراض!
پنجشنبه 11 تیر 1394 01:38
بلاگفا اخیرا پنچر گیری شده و راه افتاده است! در این پست با استدلال می گویم که ما بلاگفایی ها دیگر نباید به انجا برگردیم.... اسفندماه پارسال بود که با تعدادی از دوستان به یک استخررفتیم انجا بشکل غیر عادی شلوغ بود! یعنی استخر شلوغ دیده بودم ولی تا به حال ندیده بودم که استخری بقدری شلوغ باشد که نشود در ان شنا کرد! انقدر...
-
شما بگید چکار کنم!(قسمت دوم)
یکشنبه 7 تیر 1394 01:09
چندی قبل پیرزنی با یک ساک وارد فروشگاه شد.... چندی قبل پیرزنی با یک ساک وارد فروشگاه شد قطره های خون از کف ساکش می چکید! و با لهجه ای نااشنا سراغ مسئول فروشگاه را گرفت همچنین که درب دفتر را باز کرد چکیدن قطره های خون از کیفش توجهم را جلب کرد راستش کمی شوکه شدم وقتی روی صندلی نشست و کیفش را زمین گذاشت لکه ای از خون روی...
-
شما بگید چکار کنم!؟
چهارشنبه 3 تیر 1394 09:37
شما بگید بنده چکار کنم?! خانم صندوقداری داریم که مرتب با موبایلش حرف می زند و با دوستان مشغول بگو و بخند است به ایشان می گویم:همکار گرامی! هنگام فاکتور زدن صحبت با موبایل ممنوع است چون صندوقداری مثل رانندگی می ماند! همانطور که یک راننده اگر در حین رانندگی با موبایلش حرف بزند ممکن است باعث تصادف شود یک صندوقدار هم اگر...
-
تشتک!
جمعه 29 خرداد 1394 09:09
امروز بازاریاب شرکت... امروزبازاریاب شرکت خوشگوار که تولید کننده نوشابه کوکا و فانتا هست با ذوق و شوق به همراه ریسش به فروشگاه امد و وارد دفتر شد خیلی با حرارت سلامی کرد ومژده داد که شرکتشان به مناسبت ماه رمضان طرحی را اعلام کرده که می خواهد با ان بازاررا منفجر کند! و با این بهانه می خواست مقدار زیادی نوشابه به ما...
-
خرنامه!
سهشنبه 26 خرداد 1394 01:59
به نظر شما چرا اینقدر خر و یا همان الاغ! در فرهنگ ما حقیر است!... به نظر شما چرا اینقدر خر و یا همان الاغ ! در فرهنگ ما حقیر است؟ و معمولا احمقترین ادمها به این حیوان تشبیه می شوند!؟ البته برای توصیف ادمهای بی خرد معمولا از حیوانات دیگری مانند گاو گوساله! توله سگ و یا حتی بزغاله!! هم استفاده می شود ولی واقعیت این است...
-
سفرنامه دبی(قسمت اخر)
یکشنبه 24 خرداد 1394 02:37
85% جمعیت دبی را خارجی ها تشکیل می دهند که اغلب کارگران خارجی هستند که انجا مشغول کارند کارگران مرد بیشتر هندی و پاکستانی و فروشندگان شاغل در فروشگاه بیشتر دختران فیلیپینی بودند ارام مودب و کاری...یکی ازدوستانم که کارگاه تولیدی پولکی و نبات دارد که مدتی با مشکلات کارگری مواجه بود در سفری که به دبی داشت می گفت دلم می...
-
سفرنامه دبی!(قسمت سوم)
سهشنبه 19 خرداد 1394 02:08
دبی شهر تجارت است.... دبی شهری است که بر عکس همه شهرها و کشورهای حوزه خلیج فارس که ثروتشان از نفت و گاز است ثروتش از راه تجارت به دست امده و از انجا که در این چند ده ساله ما با تحریمهای گوناگونی روبرو بوده ایم دبی دروازه ای شده برای برای دادو ستد کالا هم برای تجار و هم برای مسافران به همین دلیل یکی از دلایل جمع شدن...
-
سفرنامه دبی!(قسمت دوم)
پنجشنبه 14 خرداد 1394 21:28
از فرودگاه وارد شهر شدیم... ازفرودگاه وارد شهر شدیم اولین چیزی که محسوس بود تفاوت دما بود اصفهان هوای اردیبهشتی و نسبتا خنک ولی دبی هوایی داغ و گرم و البته اولین چیزی که همان ابتدا به چشم می اید تفاوت ماشینها سواری است بخصوص اینکه ما هرچه در ان هفته که انجا بودیم دقت کردیم و توی خیابانها چشم انداختیم پراید ندیدیم! و...
-
سفرنامه دبی!(قسمت اول)
دوشنبه 11 خرداد 1394 01:20
در ابتدای گفتن این سفرنامه ذکر چند نکته ضروری است... در ابتدای گفتن این سفرنامه ذکرچند نکته ضروری است اول اینکه من صرفا مشاهدات خودم را می گویم وفتوا نمی دهم! یعنی اینکه مثلا شهری مانند دبی گرچه شاید از جهت وسعت چندان بزرگ نباشد ولی شهری دیدنی و پرمحتوا است که طبعا با یک هفته گردش در ان نمی توان در مورد ان نظر قطعی...
-
علیرضا خان و پینوکیو!
جمعه 8 خرداد 1394 15:20
مدتی بود این علیرضا خان ما بشدت تو خودش فرو رفته بود... مدتی بود که این علیرضا خان ما بشدت تو خودش فرو رفته بود با کسی حرف نمی زد غذا نمی خورد حتی سراغ چندانی از بلاگفا هم نمی گرفت! کسی مشکلش را نمی دانست ولی از شما چه پنهان مدتی بود که احساس حقارت می کرد! روزنامه ها را می خواند در تلویزیون اخبار را دنبال می کرد توی...
-
مهاجرت(پست ثابت)
دوشنبه 4 خرداد 1394 22:26
گاهی اوقات خانه ویرانه است سقفش در حال فرو ریختن است دیوارهایش تبله کرده و سوسکها و موشها و موریانه ها از در و دیوارش بالا می رود لوله هایش ترکیده و شیشه های پنجره هایش شکسته و سیفون توالتش هم خراب است! برای همین دست به دامان افتابه شده ای!..ولی بالاخره خانه است! در انجا متولد شده ای کودکی کرده ای بزرگ شده ای از درخت...