داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

خلا فرهنگی!

 

 

چند روز پیش برای یکی از نزدیکان به مطب یک دکتر فوق متخصص رفتیم مطب لوکسی بود و در ساختمانی واقع بود که معمولا پزشکان گرانقیمت انجا مطب دارند دکتر فوق الذکر نوبت های طولانی می داد و پیرزنی امده بود که تاریخ ویزیتش مال یک روز قبل بود یعنی تاریخ ویزیت 10 شهریور بود ولی او حواسش نبود و یازدهم امده بود و منشی عبوسی هم انجا نشسته بود و ان پیرزن هر چقدر به ان پیرمرد منشی التماس می کرد که من حواسم نبوده و فقط یک روز دیر کرده ام او قبول نمی کرد من هم برای فرار از ان صحنه ترجیح دادم از مطب خارج شوم و به دستشویی بروم من معتقدم فعلا و در موقعیت فعلی توالت با ان فضای متعفنش ارامش بخش ترین مکان است نه کسی را می بینی و نه کسی تو را می بیند و حتی دوربین های مداربسته هم انجا نیست همین که لحظاتی چشمت به ریخت این اوضاع و احوال غریبی که داریم نیفتد خودش کلی غنیمت است دستشویی در طبقه فوقانی ساختمان بود یعنی باید اسانسور را سوار می شدی و می رفتی طبقه هفتم و انجا فقط توالت بود یعنی همه جای دنیا طبقات فوقانی متعلق به رئیس ها و مدیران است ولی توی ان ساختمان طبقه فوقانی فقط چند دستگاه توالت بود و من مجذوب اهمیت توالت در این ساختمان شدم که به نظرم کار درستی است من اگر توی این مملکت سمتی داشتم دستور می دادم طبقات فوقانی همه ادارات که دفاتر رییس و مدیران ادارات هست حذف شده و جای ان توالت ساخته شود من به شما قول می دهم اگر این کار را انجام دهیم تحولی شگرف و عمیق در سیستم اداری ما ایجاد می شود چون اگر ان ادمهایی که درطبقات فوقانی ادارات  و سازمان ها پشت ان میزهای یزرگ نشسته اند کارایی داشتند اوضاع ما اینگونه نبود پس لااقل می توانیم ازفضای ان طبقات در جهت سلامت دستگاه گوارش مردم استفاده کنیم!....تعداد توالت ها نسبتا زیاد بود ولی تفکیک جنسیتی نشده بود یعنی مردانه و زنانه نبود بنده داخل یکی از توالت ها رفتم تمییز و معطر بود و به شکل عجیبی فضای بزرگی داشت که انسان را تحت تاثیر قرار می داد بنده تا وارد توالت شدم و با عرض شرمندگی نشستم تازه متوجه شدم که قفل توالت خراب است و از داخل قفل نمی شود و احتمالا مثل بسیاری از مردم در فکر برجام و توطئه های استکبار و ترامپ و قیمت دلار و پراید چهل میلیونی بوده ام که متوجه خراب بودن قفل توالت نشده ام و تازه متوجه شدم  اگر کسی ناگهان درب توالت را باز کرده و داخل شود بنده کاملا بی دفاع هستم.....

عجب غلطی کردم ! مرتب این استرس با من بود که اگر مثلا زنی وارد توالت شود یا اصلا مرد و زن فرقی ندارد اگر یک نفر که حالش هم خوب نیست ناگهان با عجله وارد شود چه خاکی تو سرم بریزم از پشت شیشه مشجر تصاویر عبور و انتظار ادمها را می دیدم وچون استرس داشتم کار بیشتر طول می کشید!  برخی به توالت نزدیک می شدند و با انگشت ارام دق الباب می کردند و می خواستند ببینند کسی داخل هست یا نه مشکلی که ما در فرهنگمان داریم و معتقدم باید این خلا فرهنگی حتما پر شود این است که اگر کسی به درب توالت کوبید و یعنی خواست بفهمد که کسی هست یا نه باید چه جوابی بدهیم !؟اگر دستمان برسد می توانیم با ضربه ای متقابل جواب بدهیم ولی اگر مثل همین موقعیتی که ما گیر افتده بودیم دستمان به در نمی رسید باید چکار می کردیم !؟مثلا می گفتیم "اقا برو واحد بعدی!" خانم محترم اینجا یه نفر نشسته!" اقا نیا داخل!" خانم اینجا پره!"....یعنی هر چی فکر می کنی  جمله ای رایجی برای اینکه بگویی :"اقا نیا داخل! " وجود ندارد سابقا توالت ها بزرگ بود و طبعا این مشکل وجود داشت منتها یک صدای رایجی برای نشان دادن پر بودن توالت وجود داشت که چیزی شبیه به سرفه بود واژه یا کلمه خاصی نبود ولی یک صدایی بود که از حلق خارج می شد و از نظر اوا شناسی صدای چندان قابل افتخار و خوش اهنگی نبود ولی در هر حال این خلا فرهنگی را پر می کرد و  هنوز هم پیرمردهای قدیم از این صدا استفاده می کنند ولی متاسفانه نسل جدید عادت به استفاده از این صدا ندارد یعنی این میراث ارزشمند به ما که نسل امروز هستیم منتقل نشده و الان ما با یک خلا در گویش و زبان و اوا مواجه هستیم! که نمی دانم چه کسی باید پاسخگو باشد....

اخیرا شهردار پاریس توالت های ایستاده ای در نقاط مختلف شهر با ویوو مناسب نصب کرده یعنی مثلا هر جا یک منظره دلپذیر وجود دارد انجا یک توالت ایستاده ان هم بدون حفاظ نصب شده که اقایان بتوانند با یک چشم اندازی خوب و لذت بخش خودشان را خالی کنند که گرچه اعتراض فمینیست ها بلند شده که "پس ما چی!؟" ولی باز هم شهر را تمییزتر کرده....یادم می اید یه اقایی که در کار خدمات بهداشتی است تعریف می کرد که من برای واکسیناسیون و یک سری کارهای بهداشتی بین عشایر رفتم انجا یک توالت صحرایی بود که گرچه خیلی بهداشتی نبود ولی کار ما را راه می انداخت بعد از مدتی چیزی توجهم را جلب کرد این که فقط من از این توالت استفاده می کنم! و از انجاییکه در ان جا توالت دیگه ای نبود کنجکاو شدم که پس بقیه چکار می کنند....کمی دقت کردم و دیدم مثلا یک نفر در حالی که یک افتابه اب به دست دارد و عین مار به خودش می پیچد در حال دویدن و پناه بردن به پشت یک درخت یا تخته سنگ و یا تپه است و بعد از لحضاتی در حالیکه مشغول تنظیم بند تمبان است خیلی ریلکس در حالیکه به دشت و دمن خیره شده از پشت درخت یا تپه سرو کله اش پیدا می شود ولی مشکل این نبود مشکل در مورد زنها بود یعنی زنهای بی نوا صبر می کردند که هوا تاریک شود و بعد که هوا تاریک می شد برای توالت رفتن از چادرها خارج می شدند و یا چون مجبور بودند دورتر بروند از خیرش می گذشتند و به این خاطر همگی دچار بیماری های گوارشی بودند بعد که این اوضاع را دیدم با انها صحبت کردم که این کار زنهای شما را بیمار می کند و انها به توالت سالم نیاز دارند که البته فایده ای نداشت زنها می گفتند ما خجالت می کشیم پیش چشم دیگر مردان به توالت برویم مردها هم که  اساسا به این سوسول بازی های اعتقادی نداشتند! ....در این گوشه دنیا همه چیز داستان دارد....

نظرات 16 + ارسال نظر
مانیا شنبه 7 مهر 1397 ساعت 22:33

سلام
خوب هستین اقا مهرداد؟؟!
من ب جای شما بودم میگفتم پس میتوانی همچنان ب عاشق بودنت ادامه دهی

درود به مانیا خانم
احوال شما؟
باور کنید به این وجه از قضیه فکر نکرده بودم بالاخره شما همجنسانان خودتان را بهتر می شناسید!

بهارک شنبه 7 مهر 1397 ساعت 21:45

چقد سوتو کوره اینجاااااا چرا هیجا ی خبر خوب نننیست چرا همه جا پر از استرس شده اخه....شما ی پست خوبه پر خنده بنویس که کمی دل ما شاد بشه

چشم....یه سفرنامه نیمه کاره و متفاوت دارم که بزودی اپ می کنم....

حامی چهارشنبه 4 مهر 1397 ساعت 23:00


کاش توی تلگرام ی راه دسترسی برای نظر دادن میذاشتی خوب
چقدر اخرین پستت به حس و حال این روزای من نزدیک بود
چقدر دیدت به من یکسو بود
چقدر حالم بده این روزا
چقدر دلم یک آغوش میخواد این روزا که بهم آرامش بده
چقدر عصر که داشتم میرفتم سر کار قبل از اینکه این پست شما را بخونم دلم گرفته بود و به خودم دلداری دادم شاید اگر ی آغوش بود برای آروم کردنت خوب بود
لطفا بد برداشت نکنید ... اون آغوش خدا بود .... واقعا لازمش دارم خیلی

همانطور که گفتی حجم فشار و استرس توی جامعه خیلی بالاست و گاهی باید جایی باشه که بهش پناه برد....

وجدان شنبه 31 شهریور 1397 ساعت 14:22 http://parsehdarkhalseh.blogfa.com

باید پیرمرد منشی رو شخله پخله میکردی
والسلام

من چندان اهل خشونت نیستم!

سارا... جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 19:23

سلام آقا مهرداد...

ما میگیم ... اِهِن !

می تونید این صوت رو بصورت گسترده از طریق فضای مجازی منتشر کنید...

زیرش هم بنویسید : اگه کپی نکنی, ایرانی نیستی!

یا :

اگه این رو واسه شونصد نفر نفرستی... دو وعده دیگه یه بلایی سرت میاد که ....... مثلا میتونه نایاب شدن خلا باشه!

درود به سارا خانم
اون صوت را به زیبایی تشریح کردید

روشنک سه‌شنبه 27 شهریور 1397 ساعت 18:58

کجایید دوست عزیز مهرداد خان دلتنگتان شدیم برادر

فعلا مسافرت هستم و مملو از حرفهای نگفته!
ممنون از لطفت

فرشته یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 21:45

زمانی که تازه نامزد بودم ومیرفتم توالت منزل شوهر خیلی طول میکشید چون مکان خیلی دلچسب تر از فضای خشک و ادا اطوارهای بعضی ها این بود که درطی یه جروبحث فرمودند دخترتون هم یبوست داره مریضه استفاده از فضای دل انگیز دستشویی به قیمت برچسب مریضیم تموم شد

اسب یکشنبه 18 شهریور 1397 ساعت 10:12

چند سال پیش بی بی سی یه مستند نشون میداد از نپال توالت داشتن در دل کوه با منظره دره های عمیق و سبز واقعا بینظیر بودن کلی توریست توالت داشت توالت اونها هم مثل ما مدل شرقی بود فکر کنم آدم بره توشون فیلسوف در بیاد


کلا نپال و بخصوص تبت جای مناسبی برای مراقبه و تمرکز هست و طبعا توالت های اونجا هم مستثنی نیست!

سهی یکشنبه 18 شهریور 1397 ساعت 07:42

ایهام عنوانتون هم بسیار باحال بود


نل پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 15:38

داخل کانال از خرید کتاب اسم بردی.میشه اسم کتاب بزاری.لطفا

جدیدا یه کتاب می خونم به اسم"بارون درخت نشین!" که جذاب به نظر میاد .....نوشته ایتالو کالوینو

یک غریبه پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 12:19

کاش توی تلگرام ی راه دسترسی میذاشتی چون واقعا گاهی اوقات لازمه در رابطه با بعضی چیزا حرف زد .

اگر مطلبی هست همین جا توی وبلاگ بگذارید و اگر خواستید تایید نشود بگویید تایید نمی کنم....

عطیه دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 15:54

برای منم دستشویی یکی از آرامبخش ترین جاهای دنیاس. مخصوصا اون وقتا ک تازه نامزد کرده بودم و خونه قوم همسر میرفتیم پا گشادددد.
فکر میکنم پارسال بود که دیدم یه وسیله ای ابداع کردن برای سهلیت قضای حاجت بانوان. اما از آنجاییکه ک این گوشه دنیا همه چیش داستانه، احتمالا جلو وارداتش یا حتی تولیدش رو گرفتن.

پس دنیا در زمینه متد قضای حاجت هم در حال پیشرفته!؟
اونوقت اینجا ما برای پوشک و نوار بهداشتی دچار مشکل هستیم.....همه چی داستان داره....

پری دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 15:28

منم اون داستان بی بی سی در مورد خانم های هندی رو خوندم
باورم نمیشد تو کشور ما هم این مشکل باشه.
آخه آدمیزاد احتیاج به قضای حاجت داره چه زن چه مرد خجالتش چیه.
یه کم آگاهی بهشون بدن یه دستشویی صحرایی واسه خانمها بسازن

شاید دلیل اصلی آن عادت کردن به نوعی از سبک زندگی باشد....

لیلا دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 13:59

سلام
من توی خانواده عشایری بدنیا اومدم و طبیعتا تا مدتها ییلاق و قشلاق رفتم
واقعیتی که هست اصلا حجاب و پوشیدگی به معنایی که در جوامع روستایی و شهری هست بین ما نبود
چادر معنایی نداشت ،موی زن ها جزیی از زیباییشون بود و دیده شدنش اینقدر مهم نبود
احترام و صمیمیت همراه با حفظ حریم هر شخص
همین موضوع توالت یکی از دستمایه های خنده همیشگی ما بود به قول شما همیشه یکی افتابه بدست داشت ی جا مخفی میشد

کامنت شما بسیار آموزنده بود....

بهروز دوشنبه 12 شهریور 1397 ساعت 11:56

داستانی که در مورد توالت زنان عشایر گفتی رو مدتی قبل بی بی سی در مورد زنان هندی گفته بود

ما هم عشایر دیدیم و البته زنانشون رو که خیلی ریلکس میرفتن کارشونو گوشه و کنار می کردن و خجالت و ... هم نبود

هیچ زنی حتی اگر زندگی صحرانشینی داشته باشد مایل نیست در جایی قضای حاجت کند که امکان دیده شدن وجود داشته باشد حتی اگر این احتمال ضعیف باشد برای همین زنان مجبورند برای توالت رفتن از محل زندگی خودشان فاصله بگیرند و این یعنی اینکه توالت در دسترس نیست و این مشکلات گوارشی ایجاد می کند...

مه آیین یکشنبه 11 شهریور 1397 ساعت 23:51

در این گوشه دنیا همه چیز داستان دارد ....

دقیقا!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.