داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

درهم و برهم نوشت!

 

 

یه اقای باشخصیتی که با ما سلام و علیکی داشت  هر دفعه به فروشگاه می امد و مقداری جنس از ما می خرید و یک چک به ما می داد و چک هایش هم پاس می شد یکبار پیش ما امد و گفت می شود کمی به من پول قرض بدهید سودش هر چه که باشد می پردازم من هم گفتم ما از این کارها نمی کنیم و سود گرفتن کار ما نیست ولی اگر خواستی بخشی از ان مبلغ مورد نیازت را به شما قرض می دهم و یک چک برای سرماه  که حقوق می گیری به ما بده ......خلاصه کار به همینجا ختم نشد بعد از ان  قرض هر دفعه پیش ما می امد و مبلغی پول قرض می گرفت و یک چک به ما می داد ما هم چک را توی حساب های فروشگاه خرج می کردیم بار اخر تقریبا دوسال پیش مبلغی از ما قرض گرفت و یک چک به ما داد ولی ایندفعه چک پاس نشد و برگشت خورد.......بعد از مدتی امد و گفت چک را به من بدهید تا به بانک تحویل دهم تا حسابم خراب نشود پولش را چند روز دیگر می اورم ما هم اعتماد کردیم و چک را به او دادیم و الان دو سال است که رفته تا پول را بیاورد خانه اش همین حوالی است چند بار او را دیده ام  هر وقت من را می بیند سلام و علیک گرمی می کند و قبل از اینکه ما حرفی بزنیم می گوید همین فردا پول را می اورم و البته این فردا تا حالا که نرسیده و ظاهرا هیچگاه نخواهد رسیدمن هم به روی خودم نمی آورم و فقط حال و احوال می کنم چند روز پیش دوباره او را دیدم مسیرمان طوری بود که دوباره به هم برخورد می کردیم  من هم راهم را کج کردم که دوباره دروغش را نشنوم ......البته  مبلغی که ما طلبکاریم مبلغ چندان قابل توجهی نیست برای همین برای من ارزش ندارد که از او طلبکاری کنم ولی مشتری داریم که ادمهای خیلی خوبی هستند او گفت یکی از رفقای همسرم از ما خواست که سند خانه مان را گرو بانک بگذاریم تا او بتواند وام بگیرد شوهر ساده من هم سند خانه را برد و برای وام یک نفر دیگه گرو بانک گذاشت و ایشان هم نتوانست اقساط را بپردازد و حالا مرتب برای خانه برایمان از بانک اخطاریه می اید.....خاطره خیلی بدی دارم از کسی که در ان اوایل که وارد کسب و کار شدم و سرمایه ناچیزی داشتم هم پولمان را خورد و هم وامی که در بانک ضامنش بودم را پرداخت نکرد و فرار کرد داستان جالبی دارد که بماند برای بعد.....

بازاریهای قدیمی می گفتند مال مردم مثل خون انها می ماند یعنی اگر کسی مال و پول مردم  را بخورد و یا بدحسابی کند مثل این می ماند که خون مردم خورده مخصوصا در وضعیت فعلی که بسیاری از اقشار مردم اگر بخشی از ثروت و مالشان را از دست بدهند دیگر جبرانش به این سادگی ها نیست اگر می خواهی ببینی یک مرد چه جور ادمی است اول ببین حساب و کتابش چگونه است یک ادم بد حساب و بد قول و کسی که روی تعهدات مالیش حساسیت ندارد به احتمال زیاد ادم درستی نیست.....


+یکی از بازاریاب ها یک کرم اورده بود که روی ان نوشته شده بود "تهیه شده با روغن کانگورو!" و اتفاقا ان کرم ایرانی هم بود برای من این سوال مطرح شد که روغن کانگور چگونه به بدست می اید چون این حیوان فقط در استرالیا هست و حیوان پر تعدادی هم نیست که ان را به قصد گرفتن روغنش ذبح کنند البته بار اخری که به مشهد رفتم پماد الاغ دیدم که فروشندگان مدعی بودند که شفای دردهای مفصلی است که البته این کاملا قابل درک است چون الاغ حیوان مظلومی است که همه جا فراوان یافت می شود و یا اینجا اب میوه بلوبری داریم که از اتفاق از یک شرکت معتبر هم هست من نمی دانم بلوبری را از کجا اورده اند! چون بنده تا به این سن رسیده ام میوه بلوبری را فقط در خارج از کشور دیده ام و تا به حال ندیده ام که جایی در این کشور بلوبری باشد که این اقایان آبش را می فروشند!......

+فیلم رگ خواب را دیدم به نظرم فیلم متوسطی بود که بزرگترین نقطه قوتش همان موسیقی متن فیلم است که همایون شجریان خوانده گرچه لیلا حاتمی هنرپیشه دوست داشتنی و توانایی است ولی به نظرم بهتر بود به جای ایشان از یک هنرپیشه کم سن و سال تر استفاده می شد....


+برای دومین بار شبها کلیات عبید زاکانی را می خوانم و لذت می برم  بنده بر اثار نویسندگان کلاسیک فارسی مسلط نیستم یعنی شاید شناخت من از ادبیات کهن فارسی مثل نوشیدن یک فنجان از یک اقیانوس باشد ولی در حد همین اطلاعات ناچیز معتقدم سه نفر در بین نویسندگان و شعرای کلاسیک فارسی متفاوت هستند عبید زاکانی  خیام  و حافظ دلیل ان هم این است که این سه نفر نوابغی بودند که قرن ها از زمان خودشان جلوتر بودند به نظرم حتی ما مردمان امروز هم به سطحی نرسیده ایم که بتوانیم حرفهای این سه نفر را درک کنیم این سه نفر گرچه قرن های پیش می زیسته اند ولی افکارشان بطرز شگفت انگیزی متعلق به یک جامعه مدرن و مترقی است.... 

نظرات 8 + ارسال نظر
محدثه شنبه 19 اسفند 1396 ساعت 00:23

سلام
با اینکه ممکنه به طور منظم به وبلاگتون سر نزنم اما ترجیح میدم یه مقدار از زمان خالیم رو به خوندن مطالبتون بپردازم.
دقیقا مثل آقا حامد با اینکه ممکنه هیچوقت در طول زندگیم نبینمتون اما حس خوبی بهتون دارم امیدوارم همیشه موفق باشین❤️

درود به شما
ممنون از لطفت دوست عزیز....

هانیه سه‌شنبه 1 اسفند 1396 ساعت 15:24

من به یه تجربه رسیدم که واسه هیچ کس نباید ضامن بانک شد حتی اگه حساب اش پاک باشه
من حتی به آب میوه های سن ایچ هم بی اعتماد هستم آخه مگه میشه پرتقال ان تومن رو آب میوه کرد و فروخت مصنوعی هستند

کلا مصرف آبمیوه های صنعتی مضره چون مقدار زیادی شکر در اون هست.....

بهروز شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 16:43 http://rouzegarema.blog.ir/

کدوم اثر عبید رو می خونی؟

نسخه با سانسور یا بی سانسورشو؟

قطعا بی سانسور!

غربتی شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 12:36 http://pishsakhtesazeqorbati.blogsky.com/

پول قرضو خواستند کم از دریوزگی نیست در جامعه ما، متاسفانه.

دقیقا!
ولی گاهی چاره ای نیست مخصوصا برای ما کسبه و البته بنده آدم خیر و نیکوکاری نیستم ولی گاهی باید جور مردم را کشید....

RaMiN شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 12:04

درود بر مدیر عزیز

یکی از آشنایان مادرشان هر دو زانوی خودرا عمل کرده و خیلی در عذاب بودند . عروس خانم والده بطور پنهانی روغن الاغ را در غذای مادرشوهر میریخته . بعد از چند ماه بطوری که میگویند مانند غزال تیزپا شده اند !!!

درود به اقا رامین رفیق قدیمی
بنده فکر می کردم پماد الاغ را می مالند ولی ظاهراقابل خوردن هم هست

عطیه شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 08:27

بدترین جای این پول قرض دادن، اینه ک طرف وضع مالی خوبی نداشته باشه و از دلت نیاد پولتو بگیری
اگر بقیه هم مثل شما ب این جزئیات حساس بودن، کرم کانگرو مشتری نداشت قطعا.
ما مدتیست ک مشتری روغن الاغ واقعی هستیم، بعد اینقد خاصیت داره ک احساس میکنم اگر به یک نفر بگی الاغ، قربون صدقش رفتی. اینقد ک خوبه. اما بازم الاغی ک این خواص رو داشته باشه، شرایط خاصی داره ک تعداد این الاغها بازهم کمند.

لطفا در مورد شرایط الاغ مورد نظر توضیح بفرمایید!؟
و این که این روغن دقیقا از کجای الاغ گرفته شده چون این خیلی مهمه!

حامد شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 02:28

سلام
چقدر اتفاقات و خاطره های فروشگاه رو جذاب تعریف میکنید. من که شخصا لذت میبرم از خوندنش. با اینکه احتمالا هیچ وقت شما رو در زندگیم نخواهم دید ولی احساس قشنگی بهتون دارم. موفق باشید

درود به حامد عزیز.....
ممنون از لطفت.....همیشه شاد باشید....

نادیا جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 21:45

لعنت به کسی که موجب سلب اعتماد میشه و زنجیره محبت و اعتماد رو پاره میکنه .

متاسفانه بعضی ها با رفتارشون اعتمادها را از بین می برند و طبعا مردم می ترسند کار خیر انجام بدهند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.