داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

پنیر و علف......

 

 

یکی از دوستان اخیرا ازدواج کرده چند شب پیش امده بود و ما از زندگی جدیدش سوال کردیم ایشان تحصیلات بالایی ندارد و شغلش هم فنی است و البته همسر ایشان ظاهرا کمی با کلاس هستند! ایشان می گفت فعلا بزرگترین مشکل ما مسئله غذاست پرسیدم چطور!؟ایشان هم گفت مثلا ظهر که به خانه می روم  خانم با ذوق و شوق یک بشقاب جلوی ما می گذارد که چند عدد قارچ و یک تکه فیله مرغ وسط بشقاب است و اطرافش هم با مقداری علف دیزاین شده( منظور ایشان از علف احتمالا همان سبزی جات است! ) بعد که ان دو سه تکه رو خوردیم می پرسیم خوب! بقیه اش کو؟ که ایشان جوابی ندارد و فقط می گوید شما چاق هستی و باید رژیم بگیری و یا شب که به خانه می روم یک بشقاب کاهو که چند تکه پنیر روی ان گذاشته شده جلوی ما می گذارد من تا قبل از ازدواج فکر می کردم پنیر را فقط صبح ها با نان سنگک و چایی شیرین می خوردند ولی اخیرا فهمیدم کاربردهای دیگری هم دارد خلاصه که با غذاهای ایشان دردسری داریم یا غذاهای ایشان به ذائقه ما نمی سازد یا اینکه ما را سیر نمی کند و شبها یواشکی عین موشها از شدت گرسنگی از خواب بیدار می شویم و توی قفسه ها به دنبال یک کیک یا بیسکویت یا یک تکه نان خشک می گردم که با ان صدای شکم را بخوابانم چند روز پیش هم به رستوران شهرزاد رفتم ایشان جوجه کباب با برنج سفارش دادند و من هم یک بشقاب فسنجان و یک بشقاب خورشت ماست سفارش دادم و بعد هم تقاضای نان کردم و مطابق عادت که غذاها را با نان می خوردم بشقاب فسنجان را جلو کشیدم و با نان شروع به خوردن کردم همانطور که با نان از فسنجان لقمه می گرفتم و می خوردم دیدم خانم اخم هایش را در هم کشیده و ساکت است بعد که از رستوران بیرون امدیم فرمودند که دوران عقد به تو چیزی نمی گفتم! ولی اگه بخواهی توی رستوران اینجوری غذا بخوری دیگه رستوران نمیام!......

من هم گفتم خوب صحبت کن و بگو که این سیستم اشپزی و غذایی مطابق طبع شما نیست چون ممکن است این در کیفیت زندگی شما هم اثر بگذارد پدرم همیشه می گوید در مردها رگی هست که از شکم به قلب راه دارد! یعنی غذا و اشپزی زن در دلبستگی مرد به زن و زندگی بسیار موثر است او هم گفت: فعلا اول زندگی است و می خواهم  مدارا کنم پدرم  نقره ساز بود و کارش این بود که جعبه های نقره ای که معمولا خانم ها جواهراتشان را در ان می گذارند می ساخت و یک هنرمند واقعی بود ولی بشدت بداخلاق و ناسازگار بود الکل مصرف می کرد و مرتب مادرم را اذیت می کرد مادرم هم خیلی مظلوم بود و زود هم فوت کرد من از ان زمان با خودم عهد کردم که اگر ازدواج کردم کارهای پدرم را تکرار نکنم حداکثرش این است که موقع ناهار توی راه یک پرس چلو کباب و یا دیزی می خورم و بعد هم به خانه می ایم و پنیر و علف های خانم را می خورم!.....

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 15:49 http://leiligermany.blogsky.com

زندگی مشترک محل حضور سلیقه همه هست،به نظرم باید طوری غذا پخت که در یک هفته همه راضی بشوند،من و همسر هم برای غذا اختلاف سلیقه داریم و الان هم که بچه ها اضافه شدند تنوع بیشتر شده ولی هفته هفت روزه بالاخره یک روزش نوبت شادیه هر فرد میرسه

توافق خیلی خوبیه!
ولی اغلب اقایون ترجیح می دهند که هر روز شاد باشند!

هانیه یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 17:55 http://khoda-behtarindost.blogfa.com

باهاس منطقی بشینه حرف بزنه بگه من یه عمر با آبگوشت و چلوکباب سیر شدم حالا شما با بشقاب قارچ و فیله سبزی جات اینا می خوای منو سیر کنی؟

حالا فعلا اول زندگیشونه یواش یواش راه می افتند!

R شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 21:46

آخیییی چه مرد مهربونی

بهتره بگیم مرد منطقی

سونا شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 20:54

من فکر میکنم همه غذاى خوشمزه رو دوس دارن
سالم و خوشمزه هم میشه اشپزى کرد و هیچکس ب غذاى خوشمزه "نه" نمیگه
حتى سبزیجات رو میشه خوشمزه درست کرد
سس سالم و رژیمى ولى خوش عطر و طعم
مثلا یکى از قسمتهاى مرغ که دیدم عده اى ازش شاکى هستن سینه ى مرغ هست که میگن خشکه و …
ولى به چند روش میشه درستش کرد که اتفاقا یکیش رو میخوام توى کانال بذارم
که تو دهن اب میشه. به عنوان زن که وظیفه ى تغذیه ى افراد خانواده به عهده ى ماست و همینطور همسر و مادر بودن که باعث میشه نسبت به سلامتى اهالى منزل مسئول و لااقل دلسوز و حساس باشیم خیلى مهمه که براى اشپزیمون وقت بذاریم دقت کنیم و سعى کنیم روشهاى جدید رو هم یاد بگیریم

البته شما که یک آشپز حرفه ای هستید و من فک می کنم اشپز ی هنریست که برای هر زنی لازمه....

سمانه شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 14:34

چرا خانمه اینقدر سخت می گیره .عیال ما ۳۰کیلو اضافه وزن داره ولی من اصلا بابت کم کردن و کم خوردن بهش سخت نمی گیرم .بزار دو روز دنیا شاد باشه .جسارت به بانوان نشه ولی این مدل خانمای سخت گیر که فکر میکنن با این کارا کلاس بالا به نظر میان رو عصاب من هستن .

بالاخره اول زندگیشونه و احتمالا طول میکشه تا هماهنگ بشوند چون تجربه نشون داده اقایون در مقابل شکم کوتاه نمیاند
پس اقای دکتر باید به یک چنین همسر دمکراتی افتخار کنند

عطیه شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 12:57

چ خوب بود.
بنده هم همین مشکل را با جناب همسر دارم. من خیلی رژیمی میخورم، ایشون نه. من هم درست میکنم، خودم میخورم، همسر هم غذاهای مامان جانشان رو میل میکنن. همش تصمیم میگیرم غذا خوب درست کنمااااا، بعدمیگم تایم ندارم، بیخیال

همانطور که عرض کردم در اقایان رگی هست که از شکم به قلب راه داره! پس هشدار میدم احتیاط کنید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.