داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

حج....

 

 

یکی از اقوام نزدیک که بیمار است به من پیشنهاد داده که به جای ایشان به سفر حج بروم  ایشان یک فیش حج واجب دارد که بعلت بیماری نمی تواند برود خیلی هم دربند پول ان نیست یعنی به من می گوید شما این سفر را به جای من برو پول ان را هرچه که خواستی و هر وقت که خواستی بده چون ظاهرا می خواهد به خیریه بدهد من هم گفتم که خبرش را می دهم....

این هفته دوباره اصرار کرد من هم گفتم فعلا امادگیش را ندارم پرسید اگر مشکل پول است من از تو پولی نمی خواهم من هم گفتم بحث مالیش نیست بحث بر سر این است که این جور سفرها به یک امادگی روحی فکری و اعتقادی نیاز دارد که بنده هیچ کدام را ندارم اینکه یک ماه به عربستان بروم و بعد هم بیایم و شما از من بپرسی: خوب! چه خبر!؟ من هم بگویم: جایتان خالی ! موزهایش خیلی دراز بودند و موقع ناهار هم کباب های کلفتی می دادند و چیزی که واقعا جالب و هیجان انگیز بود این بود که برای ناهار هم نوشابه می دادند و هم دوغ ! و پرتقال هایش هم از بس شیرین و خوشمزه بود از خوردنش سیر نمی شدی بعد هم توی این یکماه توی بازارها بگردی و برای پری خانم شهین خانم و زری خانم و عباس اقا و اقا تقی اقا جواد سوغاتی بخری و مرتب توی تلگرام از بازار ایران قیمت بگیری و خرید کنی  تا یه وقت عرب ها سرت کلاه نگذارند فقط تنها چیزی که برای ادم می ماند یک پیشوند حاجی است که همه بنده را "حاج مهرداد!" صدا بزنند که اصلا واژه خوش اهنگی به نظر نمی رسد یعنی هر چه فکر می کنم کلمه "حاج مهرداد" اساسا دچار نوعی بحران هویت است! که چندان خوش اهنگ و جالب به نظر نمی رسد.....متاسفانه فراموش کرده اند که برای  این گونه سفرها استطاعت مالی کافی نیست...


رمانتیک نوشت!:بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست.....

نظرات 8 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 15:02

نرید آقا مهرداد!

چرا!؟

عطیه پنج‌شنبه 28 دی 1396 ساعت 09:52

ب نظر من باید به هر چی پیش میاد خوش آمد گفت. شاید باید اونجا بری ک یه چیزی رو بدست بیاری.اصلا منظورم این نیست آدم بره اونجا و مثلا نمازخون و محجبه بشه برگرده، منظورم ایمان به وجود 1خودِ برتر و خودشناسیه. من حس میکنم اگر برم حج، هر طور ک حال کنم اعمالش رو انجام بدم، نه اونطوری ک بهم اجبار بشه.
هر کسی باید خدای خودش رو پیدا کنه.

این که گفتی اگه حج برم اعمال را هر طوری حال کنم انجام میدم واقعا تحسین برانگیز بود رسیدن به درجه اجتهاد را به شما تبریک می گم
همانطور که گفتی خدا باید در قلب ادمها باشد همان نیرویی که یکی از دوستان در کامنتش به ان اشاره کرد...

سمانه چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 22:19

چطوری حاج مهرداد
منم اولش وقتی رفتم ی طوری بودم کعبه مثل یک صحنه تاتر بود .تو ذوقم خورده بود و عصبی و خشمگین شده بودم .از سختی طواف به ستوه اومده بودم ولی روزای بعد این طواف کعبه ی کششی داشت ناگهان دل میخواست هی بری طواف کنی
البته حج تمتع خیلی خیلی سخته

احوال شما!؟
همانطور که گفتی بهتره این سفرهای سخت لااقل یه بهره ای داشته باشه....

نادیا چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 21:36

ماشالله همه میگن برو آمادگی روحی خودش میاد . من حج رفتم بیشتر به نظرم آدم میره تو جو تا اینکه واقعا آمادگی روحی باشه

احتمالا درسته....چون ادمهایی که از سفرهای زیارتی بر می گردند لزوما ادمهای بهتری نمی شوند....

راز چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 15:14

حالا چه اصراری داری حتما یه آمادگی پیدا کنی
سفر مفت هم فاله هم تماشا هم زیارت حالا اگرم اون معنویت و نداری نداشته باش مگه همه ی اونایی که میرن به درجه خدا پیغمبری رسیدن
به نظرم بعد ها حسرت از دست دادن این موقعیتو خواهی خورد
همینکه 1 ماه بری ببینی چه اتفاقاتی در حج میفته بنظرم کافیه
میگن خدا طلبیده ها حتما طلبیده دیگه

درسته ولی اگر کسی صرفا برای سفر تفریحی بخواهد برود برای تفریح جاهای بهتری هست....

بهروز چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 11:17 http://rouzegarema.blog.ir/

برو

جلال هم توده ای بود. رفت و خسی در میقات رو نوشت

والا بنده کجا و جلال کجا.....برخی ادمها به ظاهر بی اعتقادند ولی گاها معتقدین حقیقی و بی ریا همان ها هستند....به قول سعدی"آن را که خبر شد خبری باز نیامد"

سونا سه‌شنبه 26 دی 1396 ساعت 18:12

من با خانواده اى اشنایى داشتم که اتفاقا در شهرى نزدیک اصفهان و استان مجاور زندگى میکردن باورم نمیشد یه دفعه شروع کردن به حج رفتن مثل اینکه مد شده باشه این برمیگشت اون یکى میرفت میومد بعدى میرفت … جالب اینجا بود که این کسى که فامیلشون رو از طریق ایشون میشناختم ٧ تا دایى داشت و دو خاله، هر ٧ تا دایى یا بنگاه معاملات ملکى داشتن یا نمایشگاه ماشین(تو شهر خودشون و یا توى اصفهان)و به اصطلاح خودشون بورسى بودن(این لغت رو ما تو شیراز نداریم و واسه من جدید بود)و همه در جدول نیک نامى از فرودست در صدر قرار داشتن مثلا یکیشون نمایشگاه ماشین داشت ولى هم کفترباز بود هم ارادت شدیدى به جنس لطیف داشت . به شخصه خودم هیچوقت ارزوى حج و قصد و نیتش رو نداشتم و ندارم ولى وجود نیرویى رو در سخت ترین شرایط زندگى احساس کردم

همان نیرویی که در آخر گفتی همه ما در زندگی مان دیده ایم قدرتش راحس کرده ایم و به آن نیازمندیم....

زری سه‌شنبه 26 دی 1396 ساعت 16:18

بنظرمن بروید میتونه خیلی موثر باشه....کیفیت سفر که دست خودتونه و بحث امادگی قبول دارم اما اونجا هم میتونید برای خودتون فضا را اماده کنید و به سبک خودتون این سفر را تحربه کنید

همانطور که شما گفتید آمادگی خیلی مهمه.....این سفرها تفریحی نیست که هر کسی بتونه بره.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.