داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سر مار!

 

 

دیشب که خبر زلزله تهران را در شبکه های اجتماعی دیدم تا ساعت 4 صبح خوابم نبرد.....گاهی از روی تخت بلند می شدم و موبایلم را چک می کردم که ببینم اوضاع چگونه است که خدا رو شکر به خیر گذشت.....

باید دعا کنیم که هیچ کجا زلزله نیاید ولی زلزله در تهران داستان دیگری دارد دکتر عکاشه پدر علم زلزله شناسی ایران می گوید اگر در تهران زلزله شدید بیاید صدها هزار نفر کشته می شوند و این شهر برای ده سال تعطیل می شود که این فوق العاده وحشتناک است ولی ضرر های انسانی یک چنین اتفاقی در پایتخت فقط یک بخش قضیه است....

در جوامع مرکز گرا مثل کشور ما قدرت ثروت و امکانات در مرکز متمرکز می شود و طبعا مردم هم برای استفاده از این ثروت و امکانات به پایتخت هجوم می اورند و جمعیت در مرکز متمرکز می شود و اتفاقی که می افتد این است که شما در ان کشور با دو دنیای متفاوت روبروی می شوی دنیای اول در پایتخت و دنیای دوم بقیه کشور....مثلا شما به امریکا نگاه کنید؟  ایالت واشنگتن مرکز سیاسی و پایتخت این کشور است ولی شاید کمتر از پنج درصد ثروت امریکا را در اختیار داشته باشد یعنی ثروت و وسعت این ایالت مثلا در مقایسه با ایالت کالیفرنیا چندان قابل توجه نیست و شهر واشنگتن اگر اشتباه نکنم از جهت وسعت و جمعیت در رده هفتم قرار دارد و شهرهایی مثل لوس انجلس نیویورک و شیکاگو از پایتخت بزرگتر پرجمعیت تر و مهمتر هستند.....

در کشورهای مرکز گرا پایتخت فقط ثروتمندترین شهر کشور نیست بلکه بخش بزرگی از داشته های ان کشور در انجا متمرکز است یعنی بخش بزرگی از دانش نیروی انسانی متخصص نخبگان و بطور خلاصه بخش اعظم ان سیستمی که ان کشور را مدیریت می کند در مرکز واقع شده  مثلا شاید نود درصد روزنامه ها مجلات و رسانه های مهم کشور دفتر و پایگاه انها در تهران واقع است بخش اعظم محصولات فرهنگی مثل سینما تئاتر موسیقی....در این شهر تولید می شود و مهمتر ازهمه این که  پایتخت پایگاه طبقه متوسط است و بخش اعظم سازمان های غیر دولتی و جامعه مدنی  در تهران است...

  طبقه متوسط طبقه عجیبی است! در همین وبلاگ در مورد این طبقه در پستی جداگانه توضیح داده ام این طبقه متوسط است که موتور حرکت ان جامعه به سمت یک جامعه مدرن و مترقی است طبقه پایین که اسیر نان است و فرصت فکر کردن به چیزهای دیگر را ندارد و بزرگترین دغدغه اش سیر کردن شکم است و بقیه نیازها چندان برایش اولویت ندارد طبقه ثروتمند هم مثل کسی می ماند که از طبقه بالای یک اسمانخراش با دوربین به جنگ و نبردی که در خیابان در حال وقوع است نگاه می کند یعنی برای او چندان تفاوتی نمی کند که کشور در چه وضعیتی است چون او با پول نفوذ و امکاناتش می تواند تقریبا همه چیزها را بخرد ! و چه بسا در اشفتگی و بی قانونی رانت بیشتری باشد و بهتر بتواند به ثروتش اضافه کند این طبقه متوسط است که می خواهد ماشین بخرد خانه بهتر داشته باشد مسافرت برود به  سینما و تئاتر برود کتاب بخواند و این طبقه است که ناچار است برای زندگی بهتر بجنگد و اوضاع جامعه برایش مهم است و نهایتا این نبرد جامعه را به جلو می برد  پایگاه این طبقه در جوامعی مثل ما در مرکز است هر تحول مثبتی باید از انجا شروع شود اگر اتفاقی مثل زلزله در مرکز بیفتد و ان را به قهقرا ببرد ممکن است تمام زحماتی که ان ملت برای رسیدن به یک جامعه بهتر کشیده اند از بین برود و جامعه بسته تر شده و نهایتا ان مردمان  سالها که بلکه دههاسال به عقب بروند.....

مثالی دارم که شاید مثال جالبی نباشد ولی بهتر از این سراغ ندارم! ....اگر دم یک مار اسیب ببیند قطعا برایش دردناک است ولی ان مار می تواند تدریجا خودش را بازسازی کرده و به حیات خودش ادامه دهد ولی اگر سر این مار قطع شود ممکن است ان مار دیگر نتواند خودش را بازسازی کند......بیاییم ارزو کنیم که هیچگاه هیچ کجا زلزله نیاید و دعای مضاعفی کنیم برای تهران! دعای مضاعفی بکنیم و امیدوار باشیم که یک روزی از این مرکز گرایی نجات پیدا کنیم برای همین هم کشورداری مدرن به سمت حکومت فدرالی متمایل است ....

نظرات 4 + ارسال نظر
بهروز یکشنبه 3 دی 1396 ساعت 12:58 http://rouzegarema.blog.ir/

نظرم رو به بخشی از این مطلبت تو لینک زیر گفتم

http://rouzegarema.blog.ir/1396/10/03/m3

حتما استفاده می کنیم
ممنون

RaMiN شنبه 2 دی 1396 ساعت 18:24

درود و عرض ارادت خدمت مدیر گرامی

موقع زلزله داشتم تلویزیون نگاه میکردم . تلفن زنگ زد و دخترم گفت زلزله است . همون موقع نگاه کردم به لوستر که آویزاش یه تکون مختصر میخورد .
باور کنید اگر تلفن نبود اصلا" متوجه نمیشدم. یکی دو ساعت بعد هم خوابیدم. صبح که بیرون رفتم متوجه شدم اینهمه صدای ماشین تا صبح نزاشت بخوابم بخاط این بود که مردم از خونه هاشون زده بودن بیرون یا تو خیابونا بنزین میسوزوندن یا جائی کنار ایستاده بون و داخل ماشیناشون خوابیده بودن .

بین خومون باشه ملت جون دوستی داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

درود به رامین خان
رامین جان باید مواظب بود و احتیاط کرد .....زلزله می تونه بسیار خطرناک باشه...

مهسا شنبه 2 دی 1396 ساعت 17:44

ای کاش مردم هرچه زود تر بخودش بیان، حداقل برای خاطر بچه هاشون

یه جز هوشیاری کار فوری نمیشه انجام داد....

عطیه شنبه 2 دی 1396 ساعت 11:39

وای خیلی بد بود. صدای غرش زلزله از همه بدتر. موقع بیرون امدن وقتی میخواستم درو ببندم، یه نگاهی ب خونه انداختمو و بغض گلومو گرفت. طفلی اونایی که خانواده و زندگیشونو از دست دادن.اما یه چیزش برام جالب بود، اینکه مردم در اون شرایط تو پارک با قلیون نشسته بودن.

منم شنیدم که زلزله صدای وحشتناکی داره....واقعا فاجعه ای بزرگتر از این نیست که شب بخوابی و صبح بلند بشی ببینی از زندگیت چیزی نمونده. ....
کلا ما ایرانی ها قدرت سازگاری زیادی داریم! میشه توی ترس و سرما هم یه تنوعی مثل قلیون اون هم دوسیب پیدا کرد!
ولی نظر شخصی من اینه که مردم باید خودشون به فکر باشند مگر نه هیچ امیدی به سیستم و مسئولین نیست....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.