داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

نمایشگاه کتاب....

 

 

پنج شنبه صبح سوار اتوبوس شده و ظهر خودم را به نمایشگاه کتاب رساندم بگذریم که توی راه اتوبوس خراب شد و پدرمان درامد و اگر زرنگی نکرده بودیم وسط بیابان توی ان گرما کباب شده بودیم .....نمایشگاه بشدت شلوغ بود و این برای کشوری که سرانه مطالعه در ان فقط روزانه دو دقیقه است کاملا بعید به نظر می رسید شاید جالب باشد بدانید در انگلستان این امار شصت دقیقه است! دلیل این تفاوت فاحش هم کاملا روشن است چون در حالیکه انها در اوقات فراغتشان کتاب می خوانند وقتمان صرف این می شود که وقتی یک فلافل پنیری با نان اضافه می خوریم پنجاه عکس از خیار شور نان گوجه فرنگی ترشی تابلو مغازه و حتی ابروهای به هم پیوسته و جذاب فروشنده می گیریم و در اینستا می گذاریم که همه جهانیان بدانند که ما در فلان تاریخ و در چه شرایطی فلافل خورده ایم بعد هم همیشه از خودمان سوال می کنیم که چرا وضع انها انگونه است و وضع ما اینگونه و با کمال تعجب هیچ گاه جواب را هم پیدا نمی کنیم!

واقعیت ماجرا این است که "خواندن کتاب" خریدن کتاب" و "نوشتن کتاب" سه چیزی است که لزوما ربطی به هم ندارد! یعنی من به شما اطمینان می دهم بسیاری از این کتابهایی که در نمایشگاه خریده می شوند هیچگاه خوانده نمی شوند بلکه فقط خریده می شوند چون شرکت در نمایشگاه و خرید کتاب  برای همه ما نوعی وظیفه است مثلا وقتی کتاب چهار جلدی هزار و یک شب که قیمت پشت جلد ان صد تومان است ولی با پنجاه درصد تخفیف 50 تومان فروخته می شد چهارجلد خیلی شیک خوشگل و قهوه ای سوخته دارد و از همه مهمتر به اندازه کافی هم کلفت است! احتمالا به رنگ سرویس اتاق خواب می خورد و به همراه چند کتاب قهوه ای سوخته دیگر که در قفسه اتاق خواب باشد واقعا فضای زیبا جذاب و روشنفکرانه ای برای اتاق خواب ایجاد می کند! برخی کتاب ها هم که خواندن ان مد روز است و همه باید ان را بخوانند و خواندنشان نوعی  تکلیف است بسیار پرفروش بودند مثل کتاب "بیشعوری "و" کتاب شازده کوچولو" که در هر حال هر فرهیخته ای باید این دو کتاب را خریده و بخواند!......

اینجا دو سه نفر می گفتند ما به نمایشگاه که رفته ایم وقتی برگشتیم گلاب به رویتان بی ادبی نباشد اسهال گرفته ایم! در این چند روز برای من واقعا جای سوال بود که اساسا چه ارتباطی بین کتاب و اسهال وجود دارد که وقتی خودم به نمایشگاه رفتم این ارتباط را متوجه شدم....شلوغترین قسمت نمایشگاه بخش اغذیه فروشی ها و رستورانها و فست فودها بود که شرکت ها و رستورانهای معتبر با تجهیزات اتوماتیک و پیشرفته انواع و اقسام غذاها از جمله انواع کباب ها پیتزا همبرگر غذاهای خانگی اسنک....عرضه می کردند که با دیدن حضور پرشور مردم در صف این اغذیه فروشی ها همانجا به ذهنم رسید که به جای نمایشگاه کتاب یک نمایشگاه تهیه و عرضه انواع غذاها و خوراکی های متنوع برگزار شود و در کنارش هم چند غرفه فروش کتاب بگذارند قطعا و حتما بهتر جواب می دهد!....

خلاصه رابطه ان بیماری زشت و ازار دهنده با کتاب وقتی معلوم شد که موقع ناهار فرا رسید.....ما به یکی از رستوران های انجا رفتیم و یک دست چلوکباب وزیری سفارش دادیم که بلافاصله  از داخل گرمکن یک بسته الومینیومی غذا که از قبل اماده شده بودبه ما دادند که وقتی درب ان را باز کردیم  با یک مشت برنج خشک و مانده و یک تکه کباب بی خودی و یک تکه جوجه بی نمک مواجه شدیم که می شد حدس زد احتمالا این غذا در هفتاد و دو ساعت گذشته در شرایطی مشکوک! تهیه شده و ان را گرم کرده و به مردم می فروشند و طبعا  مردم هم این غذاها را خورده و اسهال می گیرند!......

ولی با همه این تفاصیل باز هم خوب بود چون این نمایشگاه اول به صنعت نشر کمک می کند و همین که اگر مردم کتاب نمی خوانند لااقل کتاب می خرند که حتی خریدن کتاب ارزنده است....کتاب گنجینه تجربیات چند هزار ساله بشر است مردمانی که کتاب نمی خوانند محکومند که اشتباهات گذشتگان را تکرار کنند و در یک چرخه معیوب با خرافات و افکار واهی زندگیشان را ببازند.......

نظرات 10 + ارسال نظر
مهسان چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 ساعت 09:38

سلام.میشه یه پست قبل از انتخابات راجع به نظرتون درباره کاندیداهای هر دو طرف بنویسید و جوابی که به کامنت یه منتقد دادید رو بیشتر تشریح کنید؟

درود به شما
راستش من از بحث های سیاسی گریزانم چون به نظرم به جایی رسیده ایم که دیگر فایده ای ندارد ولی فقط در همین حد بگویم اگر به جای احمدی نژاد یه شخص صالح رییس جمهور بود الان همه دهه شصتی ها هم شاغل بودند و هم خانه داشتند...

ایریس سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1396 ساعت 23:49

افرین به همت شما از پارسال که نمایشگاه رفت خارج شهر من دیگه نرفتم وگرنه یکی از لذت بخش ترین کارهای ممکن خرید از نمایشگاه کتاب هستش میتونم خواهش کنم لیست خریدتون رو بگید که من هم از تازه های نشر استفاده کنم فعلا بدجور دور افتادم

والا من خیلی مایل بودم از ادبیات کلاسیک فارسی چند جلد کتاب بخرم بخصوص کتاب تذکره الاولیا عطار و کتاب هزار و یک شب که توفیق نشد....
ممنون از لطفت

مریم املی دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 23:02

سلام آقا مهرداد خوبی ما حدودا به هفته پیش ی شب اصفهان بودیم برا اولین بار اومدم اصفهان باین که من اهل مسافرت نیستم ولی دلم تو شهرزیبایتون جا موند ساعت ده شب رسیدیم اصفهان رسیدیم به سی وسه پل واقعا زیبا بود خیلی دلم میخواست بیشتر بمونم ولی تنها پونزده ساعت تو شهرتون موندیم هر چن این کامت ربطی به موضوع نوشته شما نداشت ولی نوشتم دیگهدیگه موفق باشی

درود به مریم خانم
شما موقع مناسبی به شهر ما امدید چون زاینده رود فعلا جاریه.....اصفهان دیدنی زیاد داره در هر حال امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه....

یه منتقد دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 20:50

با سلام .وبتون رو خاموش می خونم .یادمه طرفدار پرو پاقرص اقای روحانی بودین .جالبه بدانید برای کسی سینه چاک کردین که فقط تهرانی ها رو قبول داره و اصلا روی شما‌ شهرستانی ها حساب هم باز نکرده و علنا در سخنرانیش به شعور سایر شهرهایی ایران توهین کرد...

درود
از اینکه سعی کردید در قالب یک کامنت بر ضد رقیب تبلیغ کنید تبریک میگم چون کار هوشمندانه ای بود
بنده طرفدار پروپاقرص روحانی نیستم ولی افسوس که این وبلاگ یک وب سیاسی نیست مگر نه با استدلالی به قطر یک کتاب ثابت می کردم رای دادن به شخصی به غیر از روحانی خسارتی عظیم است.....اشتباه نکنید! بحث سلیقه نیست بحث بر سر جاده و دره است!
البته با انتخاب روحانی معجزه نمی شود چون مشکل اصلی ساختاری است که ربطی به دولت و رییس جمهور ندارد....

مریم دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 20:21

سفر فرهنگیتون بخیر باشه. اینجانب سالها قبل فرصت حضور در نمایشگاه را پیدا کردم و آنقدر کلافه شدم و اذیت شدم که دیگر کلاهم به انجا بیافتم میگذارم همانجا بماند. راستش گشتن تو کتاب فروشیهای سطح شهر را بسیار ترجیح میدهم به ان اغذیه فروشی بزرگ و البته که انشالا شما غیر از بیماری ناجوانمردانه کتابهای محشری به اصفهان برگردانده باشید

متاسفانه حالا که آمدم این افسوس بزرگ برای من باقی ماند که چه کتابهای خوبی دیدم و به اندازه کافی نخریدم!
ممنون مریم خانم

نفس سین دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 09:18

اینجا ما یا نمایشگاه کتاب نداریم یا کتاب های تکراری مربوط به عهد قاجار!!!
هیع!!!
من از کنار هر کتاب فروشی که رد میشم تا پام سست میشه شوهرم این شکلی میشه بعد اگه دستم بره سمت یه کتاب که یعنی موندگار شدیم اونجا این شکلی میشه
اگه چند سطرش رو بخونم
ولی اگه نشونش بدم و ببینه گاهی و گاهی هم
این مال وقتیه که ببینه از تو اون کتاب مطلبی درمیاد که میشه باهاش تو بحث ها شوهر رو فیتیله پیچ کرد
در کل عاشق کتابم اما چون بیشتر کتاب های خوب رو باید دانلود کنم و بخونم واقعا خسته کننده ست... خود ورق زدن کتاب جزئی از مطالعه ست

همانطور که گفتی ارامشی که در خواندن کتاب کاغذی هست در کتاب الکترونیک نیست چون حتی تورق کتاب هم آرامش بخشه....

مریمی دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 01:40

بدانید وآگاه باید که من هم از غذای نمایشگاه مریض شده و از صبح تا عصر به تمام (گلاب ب روتون) دست شویی های تهران متوسل! حتی یجا نزدیک بود دست یکی رو بگیرم ببرم طلاقم بدهیا عقدم کنه نمیدونم که ب این بهانه از دسشویی محضرشون استفاده کنم!! اوضاعی بود ! تازه خوده اون غذا هم افتضاح بود از گشنگی مجبور شدم بخورم!

درود به مریمی خانم
عه!
شما هم!؟
این هم یک سند و مدرک گویا !؟

اعظم 46 یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 ساعت 22:40

پس شماهم می رید نمایشگاه براغذا خوردن

خوشبحال خود م یه دهسالی می شه نمایشگاه نرفتم نکنه اخلاقی اینکه مریض نمی شم

والا من برای غذا خوردن نرفته بودم برای کتاب رفته بودم که البته الان سخت پشیمانم چون کتاب های خوبی بودند که باید می خریدم ولی غفلت کردم

خرس قطبی یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 ساعت 22:36

جای چند نکته خالی هست. یک، کتاب بی شعوری خریدن نداره چون به شدت در جامعه ما بی شعوری منتشره . دو، چرا از نمایشگاه خرید می کنید کتاب فروشی ها همین الان ورشکسته هستندپس به جای این نمایشگاه مسخره لطفا از کتاب فروشی ها خرید کنید . سه با تیراژ های 1000 و یا حتی 500 تا به نظرتون چند تا کتاب خون توی کشور داریم این ها همه ملت بیکار بی سرگرمی یه مشت سیاه لشکر هستن نه کتابخون

حسن نمایشگاه اینه که تنوع زیاده و شما هر کتابی را که بخواهی راحت میشه پیدا کرد بخصوص برای ما که در تهران نیستیم این خیلی مهمه. ...
البته گردش توی نمایشگاه نوعی تفریح هم محسوب میشه

عطیه یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 ساعت 18:01

خیلی عالی بود. من ب شخصه از یک نفر شنیدم ک میگفت بریم نمایشگاه کتاب سیب زمینی سرخ شده بخوریم. یکی هم تعریف میکرد ک هر سال میره نمایشگاه کتاب و دکور کتابخونه رو عوض میکنه.
جالبه ک آخرای فروردین نمایشگاه بین المللی ما غرفه داشتیم و کلی تراکت رستوران و پخش غذا میومد. ما نایت پارک وی رو با این تفکر ک نایب هست نگه داشتیم و ناهارو سفارش دادیم. آقا جاتون نخالی، ک در غذامو باز کردم، اول گفتم اینجا ک دستشویی نزدیک نیست ک همچی بویی میاد. بعد ک مشغولتر شدیم ب غذا فهمیدیم بو از خیارشورای غذای خودمونه. ادرس درست بود قیمتام درست بود اما شماره فقط موبایل بود.

همانطور که می دونی ما ملتی هستیم که در همه صحنه ها حضور داریم هم ترکیه و تایلند از دست ما کلافه است و هم کربلا و مکه می رویم هم نمایشگاه کتاب شلوغ می شود و هم نمایشگاه آجر و تجهیزات ساختمان! اگر هم مطابق سلیقه ما نبود سیب زمینی سرخ شده و همبرگر همه جا هست!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.