داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سفرنامه کیش

 

 

دو سه ماهی بود که می خواستم زمستان به یک جای گرم بروم یه جایی در جنوب که بالاخره تصمیم گرفتیم به اتفاق خانواده به کیش برویم.....

فرودگاه و هواپیما همیشه برایم جالب است و همیشه تازگی دارد....جای دیگری در همین وبلاگ گفته ام فرودگاه یکی از عجیب ترین و غریب ترین جاهایی است که می شناسم شاید تا حدی حال و هوای یک زیارتگاه را داشته باشد جایی است برای وداع و وصال....در فرودگاه افراد زیادی با دسته های گل منتظر کسی بودند نمی دانم چه کسی شاید عروس و دامادی که از ماه عسل برمی گشتند بیماری که برای درمان جایی رفته بود و یا عزیزی که سالها از خانواده دور مانده بود ....جای دیگری زنی با چشمانی اشکبار از اغوش پیرزنی که شاید مادرش بود جدا می شد  افرادی که ذوق مسافرت داشتند و چشمانشان برق می زد و مسافرانی خسته با چمدانهایی مملو از خرید که بر می گشتند....فرودگاه جای عجیبی است......

هواپیما هم برای من عجیب است ما ادمهای معمولی هستیم و شاید هواپیما برای امثال من نشان دهنده اوج بلوغ فکری و پیشرفت بشر باشد یعنی من یک فضانورد نیستم که سوار فضاپیما شوم یک محقق نیستم که بتوانم سوار زیردریایی شوم و به اعماق اقیانوس ها بروم یک دانشمند دارو ساز نیستم که ببینم علم با کشفیات پزشکی چقدر از دردهای ادمها کاسته است برای من هواپیما سمبل بلوغ بشر است غول اهنی که صدها نفر ادم را با بارهایشان از روی زمین بر می دارد و انها را به بالای ابرها می برد شاید برای شما عادی باشد ولی برای من هنوز عادی نشده! البته یافته ها و کشفیات بشر از خودش از ذهنش و از روانش و از جهان که در علوم انسانی متجلی است انقدر بزرگ و باشکوه است که ان فضاپیما هواپیما و کشفیات پزشکی در مقابلش هیچ است ادم اول خودش را شناخت و بعد توانست طبیعت را تسخیر کند مثال واضح ان هم این است که انقلاب صنعتی در غرب بعد از رنسانس فکری اتفاق افتاد یعنی تا وقتی که ادم نتواند خودش را از توهماتش  جدا کنند حتی اگر بر کوهی از طلا هم زندگی کنند هیچ پیشرفت و ترقی در کار نخواهد بود هواپیما برای من جالب است چون  برای من که یک ادم عادی هستم سمبل بلوغ ادمی است .....

داخل هواپیما بنده کنار دو خانم مسن تقریبا شصت ساله نشستم که از زمانی که روی صندلی نشستند تا زمانی که هواپیما روی فرودگاه کیش نشست مرتب و یک بند حرف می زدند حرف زدنشان هم جالب بود یعنی هر دو هم زمان و با هم حرف می زدند و هیچ کدام هم به حرف همدیگر گوش نمی دادند یعنی وظیفه حرف زدن را برای خودشان قائل بودند ولی رسالت شنیدن را برای خودشان قبول نداشتند! و ان هم چه حرفهای عمیق و پرمغزی! از توصیف جهیزیه دختر پری خانم تا بد اخلاقی دختر شهناز جون تا شور بودن قورمه سبزی مهمانی زهره جون از خواستگار دختر اشرف خانوم ان هم خیلی با اب و تاب و مفصل و با جزییات یعنی اینطور بگویم انقدر با جزییات که انجا بنده مارک ماشین ظرفشویی و یخچال ساید بای ساید دختر پری خانم را از حفظ شدم ماشین ظرفشویی بوش المانی اصل! ویخچال هم سامسونگ منتها از اون خوبا! نه از اونایی که اقا محسن برا دخترش خریده! یه مدل جدیدتره و دو میلیون هم گرونتر خریدند! ....واقعا ادم از این همه انرژی و توانی که خدا برای حرف زدن به بعضی خانم ها داده شگفت زده میشه من که گاهی حسودیم میشه! ....ادامه دارد...

نظرات 9 + ارسال نظر
سمانه یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 11:55 http://sdra.persianblog.ir

خانوما‌ را دست کم گرفتین ...در ان واحد می تونن درباره هزار و یک چیز فکر کنن و نظر بدن ...بعله

والا ما دستکم نمی گیریم قطعا خانم ها جنس برترند!

حبابها شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 20:23

اینجا بلهههههههه
ولی واژه های نا ارام, نخییییییییر
منم که اونجا رو بیشتر دوست دارم

این چند روز قبل از عید را عفو بفرمایید ایشالله بعد از عید فعالتر خواهم بود....
ممنون از لطفت دوست عزیز

حبابها شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 15:28

واژهای نا ارام چرا بروز رسانی نمیشه آقای مدیر؟
والا اقای مدیر حوصلمون سر رفت

والا خیلی سرم شلوغه انصافا به نسبت کمبود وقتی که دارم خیلی خوب اپ می کنم
ممنون از لطفت

حبابها چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 16:31

اکثرا خانم ها این اخلاق رو دارند .حرف میزنند ولی به حرف کسی گوش نمیدهند.به خاطر این موضوع من همیشه شنونده هستم.چون کسی به حرفم گوش نمیده .منم حرف نمیزنم
.خوبه حداقل یه وبلاگ دارم که حرفهام رو بگم :)
ولی اقایون وقتی شروع به حرف زدن میکنن از خودشون زیاد تعریف میکنند و زیاد هم خالی میبندن

والا من که اصلا عادت به خالی بستن ندارم!

نفس سین چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 12:41

خداروشکر که دلیل غیبتتون یه دلیل باحال بوده
همیشه به سفر
هزار ماشاالله به فک بعضی خانم ها
البته حرف زدن یه راه تخلیه استرس و نگرانی و فکروخیال و ... برای خانم هاست
من تو اکثر جمع ها اهل حرف زدن نیستم
اما تو جمع خودمونی (خواهر و خواهرزاده ها و..) کلی میگم و میخندم
تو خونواده شوهر بیشتر شنونده هستم
تو جمع دوستام هم بستگی داره کیا باشن کیا نباشن
نمیشه هرچیزی رو به هرکسی گفت که
تو جمع خونوادگی با خواهر و خواهرزاده ها و... درمورد همه چیز حرف میزنیم... حتی سیاست

من که کلا چندان حال حرف زدن ندارم....شنیدن برام راحت تره

ساناز چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 11:40 http://sanaz1359.persianblog.com

سلام. خوب آقایون هم یکسری تواناییهایی دارن که آدم شگفت زده میشه. مثلا همسر من اصلا به کارهای نظافت خونه دست نمیزنه چون حوصلش رو نداره بعد وقتی قرار باشه ماشینش رو تمیز کنه حداقل سه ساعت وقت میزاره که ماشین رو با دقت زیاد تمیز کنه تا حسابی برق بزنه و آقا کیفور بشه، دیگه اصلاحصورتش بماند که از ژل اصلاح بگیر تا ریش تراش ژیلت فیوژن بعد افتر شیو ، کلا تمام مراحل ریز و دقیق انجام میشه.

درود به شما
والا امروز اگه اشتباه نکنم روز جهانی زن هستش و به احترام امروز سکوت می کنم

عطیه چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 08:38

سلام
چقد خوشحالم اومدید، ب قول معروف دلم هزار راه رفت این چند روز ک نبودید
یکی از دوستای صمیمی من هم اینجوریه. یعنی حرف میزنه اما وقتی تو حرف میزنی گوش نمیده. بر عکس خود من.
1بار تو سفر با هم حرفمون شد، بهش گفتم راست گفتن آدمو باید تو سفر شناخت. عاقو شانس اوردم این اخلاق شنونده نبودنش ب کار اومد، وگرنه به دو شقه تبدیل میشدم

درود به عطیه خانم
پس ظاهر دوست شما به غیر از پر حرفی خطرناک هم بوده اند

مرمری سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 23:19

همیشه به سفر ، حتما که خوش گذشته ، کیش واقعا عااالیه

ممنون مرمری خانم

لیلی سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 23:10 http://leiligermany.blogsky.com

شما کنار خانم مسن نشسته بودین خانواده کجا بودن

والا توفیق اجباری نصیبمان شده بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.