داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

دلخوشی های کوچک....

 

 

ما اینجا یک سماور داریم که کعبه امال همه کارکنان فروشگاه است! یعنی صبح که درب فروشگاه باز می شود اولین کاری که انجام می شود روشن کردن ان است یعنی قبل از روشن کردن سماور هیچ کاری توی این فروشگاه انجام نمی شود یعنی اگر مثلا شروع ساعت کار 8 صبح باشد هشت و پنج دقیقه سماور روشن می شود شاید این کمی خنده دار باشد ولی باید کارگر باشی تا بفهمی یک لیوان چای و یک کیک ان هم دورهمی چه کیفی دارد....اب لوله کشی اینجا گچ دارد یعنی باورتان نمی شود که دیواره مخزن سماورها بعد از مدتی پر از گچ می شود و باید هر دفعه گچ هایش را تمییز کرد حالا شما تصور کنید این اب با این همه گچ با دستگاه گوارش ما چه می کند برای همین بازار اب معدنی اینجا داغ است.....

چند روز پیش همین اتفاق برای سماور افتاد یعنی دیواره سماور پر از گچ شد و یکی از همکاران اندیشمند ما برای گچ زدایی یه گالن سرکه داخل مخزن سماور خالی کرد به این نیت که گچ ها تمیز شود ولی اتفاقی که افتاد این بود که گچ ها از دیواره سماور جدا شده و داخل لوله گیر کرد و کلا سماور از کار افتاد!.....همه با اعصابی خراب شروع به همفکری برای حل این مشکل کردند که البته بنده هم به عهده انها گذاشتم که خودشان مشکل را حل کنند هر کاری کردند نشد یک نفر با سیم سعی کرد سوراخ شیر سماور را بازگشایی کند که فایده نداشت یه گالن سرکه دیگر ریختند که باز هم فایده ای نداشت و نهایتا همان دوست اندیشمند ما یک اچار اورد و خواست که شیر را باز کند و سر صبر داخلش را تمییز کند که اچار را که انداخت به جای انکه مهره شیر را باز کند با اچار فشاری به شیر سماور وارد کرد و کلا شیر سماور از جا کنده شد و اینگونه شد که فاتحه سماور خوانده شد....

کارگر جماعت هم به چای معتاد است البته من خودم هم  کارگرم ولی چایی خور نیستم....اعصاب ها خراب و جوی پر تنش برمحیط حاکم شد به این خاطر که همه فکر می کردند تا سماور تعمیر شود از چایی خبری نیست ما هم که دیدیم اوضاع خوب نیست گفتم که به همکاران به جای چایی ابمیوه و یا شیر کاکائو بدهند تا فردا یه فکری بکنیم.......باز هم می گویم شاید این وابستگی شدید به یک لیوان چایی کمی مسخره باشد ولی به جای اینکه بگوییم ان شخص به چایی معتاد است بگوییم که بعضی وقت ها ادمها به چیزهای کوچکی دلخوشند یعنی یک لیوان چای و چند حبه قند گاهی روز یه ادم را می سازد.....شاید ادم هایی که دلخوشی ها کوچکی دارند ثروتمند ترین ادمهای جهان باشند....

نظرات 15 + ارسال نظر
ماه بانو دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 12:30 http://mahbanno.blogfa.com

من چون به چایی اونم با سماور علاقه ی شدید دارم روی جهیزیه ام یه دست سماور خوشگل گذاشتم
همه گفتن دیگه قدیمی شده ولی من چایی که تو کتری و چای ساز درست بشه رو به هیچ وجه نمیخورم یه طعمی میده به دلم نمیشینه
پس معتاد چایی همه جا داریم

چایی فقط چایی سماور!....بقیه اش سوسول بازیه!....

عطیه شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 16:05

برای منم چای خوردن همراه مامان و خواهرام اونم توی بعدازظهر واقعا دلخوشیه.
همچی بدم نشد سماوره ب فنا رفت. وقتی سرکه توش میریزید طعمش تا 1ماه خیلی بده

والا اینجا فک نکنم خیلی به طعم چایی اهمیت بدهند فقط داغ باشه رنگش مثل چایی هم باشه کیک دوقلو تاینی هم باشه همه چی حله

ریحانه جمعه 8 بهمن 1395 ساعت 10:26

اصلنم زیاد نیستتتتتتت
خوبه پول چایی من و شما نمیدینا:))

والا نگران پول چایی نیستم معده بی نوا داغون میشه!

حبابها پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 22:11

مادر من استاد شیر سمار باز کردن هست
من هم یه بار خواستم شیر سمار رو باز کنم تا گرفتگی برطرف بشه
که خرابکاری کردم .مدام چکه میکرد

حدود یکی دو ماهی طول کشد تا گچ بگیره :)

بنده هم توی کارهای فنی استعدادی نزدیک به صفر دارم!

نفس سین پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 22:10

چایت را بنوش و
نگران فردا مباش

از گندمزار من و تو
مشتی کاه می ماند

براى بادها ...

#نیما_یوشیج


البته به بعضیا باید گفت: دووووغتِ بنوش

چقدر این شعر نیما قشنگه...

نفس سین پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 20:06

یاد فروشگاه ما بخیر....
واقعا اون چای و کیک و قند ساده که میخوردیم مخصوصا تو روزای سرد یه حال دیگه ای داشت... از کبابم خوشمزه تر...
هیع! یادش بخیر...
وای اگه یکی نون میخرید و میاورد و بوش میپیچید تو فروشگاه
مگه میشد چندتاش رو با چای همون دقایق اول محو نکرد؟؟؟
ان شاالله چرخ فروشگاه!! و سماورتون همیشه بچرخه

ممنون از لطف شما ولی سماور ما نه تنها چرخ نداره حتی لوله هم نداره!

ریحانه پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 16:38

زندگی بدون چایی معنا ندارد. !!!
روزی پنج شش لیوان ...

خیلی زیاده!

سین پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 11:31

به به چه سعادتی!
خوشحالم که این راز از پرده برون افتاد
نمیشه بگم خوشحالم از آشنایی شما چون خیلی وقته تو دنیای وبلاگی شما رو میشناسم

من همه وبلاگ هایی که بنده را لینک کرده اند مرتب می خونم.....
ممنون از لطف شما دوست عزیز

سمانه پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 11:18 http://sdra.persianblog.ir

وقتی از بندر برگشتم تهران ،کتری نازنین و جدیدم تو اثاث کشی گم شد چون دوعدد کتری جهازم خیلی بزرگ بود تصمیم گرفتیم چای ساز برقی رو افتتاح کنیم .خلاصه یه دوماه خیلی راحت چای دم میشد.( دکترم اهل چایی)اقا زد و چای ساز هدیه مامان بزرگم(مامان سوسن)سوخت.منم برای خرید کتری جدید امروز و فردا میکردم یعنی ده بار رفتم بیرون ولی قسمت نمی شد بخرم .خلاصه عیال که سرکار چایی نوش جان میکرد ولی با تعجب میگفت "تو نمی میری بدون چایی!)دیگه روز پنجم واقعا احساس عجیبی پیدا کردم و بشدت دلم چایی میخواست . تلگرام دادم گفتم :تو رو خدا یه ست قوری و کتری بخر من دیگه چایی میخوام "اونم چندتا مدل از فروشگاه فرستاد بلاخره کتری و قوری خریداری شد و من بعد از ۵روز چایی خوردم .
الان به هرکی میگم‌من ۵روز چایی نخوردم می میره از تعجب!

من فقط صبحانه چایی می خورم و بقیه اوقات میلی ندارم ولی قهوه خیلی دوست دارم که اونم فقط صبح ها می خورم چون اگه بعد از ظهر بخورم تا صبح بیدارم

سین پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 11:05 http://entekhab-sepi.blogsky.com/

سلام خوبید؟ ی سوال شما وبلاگ من و می خونید؟
من خیلی وقته شما رو می خونم البته سایلنت
از وبلاگ قبلی خواننده شما بودم
چون اصفهان زندگی میکنم حتی گاهی فکر میکنم فروشگاه شما کجاست!!!

سلام
من خوبم ممنون از لطفت....
منم وبلاگ شما را مرتب می خونم منتها مثل شما سایلنت.....

حامد پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 08:31

مانند همیشه عالى بود مهرداد عزیز

ممنون حامد خان....

مریم پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 07:32 http://marmaraneh.blogfa.com

اقا چای خیلی مهمه، باور بفرمایید بدون اون کار کردن شکنجه میشه، اینجانب روزی ۶_۷ماگ بزرگ مصرف چای دارم.

وایییییی !......چقدر زیاد.....چای زیادش برای معده خوب نیست بهتره کمی چای سبز را جایگزین کنید گرچه من خودم از طعم چای سبز زیاد خوشم نمیاد

سوسن همون سوگل سردرگم سابق چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 20:40

من عاشق چای باشکلات تلخم ولی روزی دوتالیوان بیشترنمی خورم تابتونم 8لیوان آب وبخورم

والا تازگیها شنیدم اینکه می گفتند هر کسی باید توی شبانه‌روز 8 لیوان اب بخوره درست نبوده!.....نمی دونم والا هر کی یه چیزی میگه

حنا چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 17:36

دقیقا. من خودم کارمندم روزی دو سه تا کافی و دوتا چایی گیاهی می خورم فقط برای همین دلخوشی.
راستی آب اینجا هم مثل اصفهان گچ داره. هم همیشه یه کم سرکه با آب توی کتری ام می جوشونم که گچ اش بره. راستی اصفهانی ام و کانادا زندگی می کنم. کلگری.

پس مثل اینکه گچ دست از سر شما بر نمی داره اب اینجا پره گچ اونجا هم گچ!

آسو چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 15:49

اره موافقم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.