داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

ساختمان....

 

 

یک ساختمان اتش می گیرد و فرو می ریزد....عده ای  برای نجات پول ها و چک و سفته هایشان حاضر نیستند ساختمان را ترک کنند و ترجیح می دهند با پولهایشان در اتش بسوزند....عده ای دیگردور ساختمان حلقه زده اند  با شور و هیجان با اتش و ویرانه های ان سلفی و عکس یادگاری می گیرند و اجازه نمی دهند امدادگران خودشان را به ساختمان برسانند.....عده ای دیگر توی خیابان صدای ضبط صوت ماشینشان را بلند کرده اند و رپ گوش می دهند سرشان را بالا و پایین می کنند و حاضر نیستند چند لحظه کنار بروند تا امبولانس رد شود تا شاید چند بچه بی پدر نشوند..... عده ای دیگر هم برای نجات عده ای دیگر بی محابا به اتش می زنند زیر اوار می مانند و فرزندانشان را بی پدر می کنند زنانشان را بیوه می کنند مادرانشان را داغدار می کنند شاید بتوانند چند نفر دیگر را که نه تا به حال دیده اند و نه می شناسند نجات دهند.....

دنیای عجیبیه....

نظرات 9 + ارسال نظر
عطیه شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 15:20

خیلی ناراحت کنندس. من ک دوروزه دارم گریه میکنم. یک آتش سوزی چ ابعاد گسترده ای میتونه داشته باشه آدمهایی ک بیکار شدن، آدمهایی ک بدهکار شدن، آدمهایی ک بی مال و منال شدن و از همه مهمتر آدمهایی ک بی پدر، بیوه، بی فرزند شدن. قطعا با کمی تدبیر میشد جلوی همچین چیزی رو گرفت... .

hasti جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 15:22

چرا باید اتش نشانها بخاطر نجات اموال ومعازه اونجا بمونن؟
وقتی که میدونن ساختمان ریزش میکنه وبه مردم عادی میگفتن خطر ریزش داره برید بیرون چرا باید خودشون بمونن و ساختمون اواربشه رو سرشون؟نجات جان خودشون مهمتره یا نجات اموال؟این چه مدلیه اخه؟خیلی دردناکه.حالا اگر درمقابل نجات کسبه اونجا بود بازم یه حرفی..ولی برای خاموش کردن اتشی که چندساعت تلاش بیفایده کردن واخرشم ساختمان ریخت.کاش وقتی نشانه های ریزش ساختمان را دیدن میومدن بیرون همگی.فاجعه هست این اتفاق...

مدادرنگى جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 12:00

هیچ ساختمونى با هیچ مقاومتى نمیتونه بیشتر از چهارساعت توى آتیش دووم بیاره و اسکلت فلزیش هم ذوب میشه تا اون موقع و فرو ریختنش طبیعیه!نباید اون آتش نشان هاى بیچاره میفرستادن.فاجعه س
روحشون شاد

سوسن همون سوگل سردرگم سابق جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 01:29

خیلی ناراحت کنندست

فهیمه جمعه 1 بهمن 1395 ساعت 01:12

عجیب و اندوهناک

اعظم46 پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 21:53

مرمری پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 21:06

خیلی اتفاق وحشتناکیه ، عمو بزرگم وپسر عموهام اونجا چن تا مغازه وتولیدی داشتن ، خدارو شکر که خودشون اونجا نبودن ، ولی همه چیشون از دست رفت ،بیچاره خانوادهایی که عزیزاشون زیر آوار موندن وخبری ندارن ، خدا خودش رحم کنه........

سمانه پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 20:41 http://sdra.persianblog.ir

دلم آتیش گرفته چند صد خونواده ورشکست شدند...چندین اتش نشان مجروح...چندین اتش نشان زیر اوار و خونواده های نگران و دل اشوب فقط خدا می دونه چه حالی دارن اونم دم عید

اَسی... پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 17:20 http://tolooeman.blog.ir

واقعا عجیبه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.