داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

رابطه عشق و هنر....

 

 

نوشته های یک نویسنده نقاشی های یک نقاش اثار یک موسیقی دان نمی تواند بی ارتباط با انچه در درونش می گذرد باشد من حافظ را نمی شناسم ولی احتمالا  وقتی زیباترین غزل هایش را می سروده یا عاشق بوده و یا فراتر از ان غم هجران گریبانش را گرفته و او را خفه می کرده است! یکی از زیباترین و لطیف ترین اشعار معاصر ما متعلق به فروغ فرخزاد است  ارام ارام که رازها و گوشه هایی از زندگی کوتاه او فاش می شود معلوم می شود که پشت این اشعار ماندگار عشقی لجام گسیخته و بزرگ بوده که استعداد و طبع لطیف او را تحریک کرده و منجر به اثاری ماندگار و بی بدیل شده ...شاهکارها از روزمرگی یکنواختی و رخوت نمی ایند یعنی مثلا  یک نویسنده نمی تواند فقط با ذهنش سوادش و استعدادش یک رمان بنویسد باید در درونش هم اتفاقی افتاده باشد باید یک حسی باشد استعداد سواد و توانایی ها صرفا یک ابزار است بخاطر همین است که گاهی یک شعر چند بیتی می ماند یک ترانه کوتاه جاودان می شود یک رمان چند هزار صفحه ای می میرد....پس اگر روزی کسی حس متفاوتی را  در شما بیدار کرد  هر چند که از دستش دلگیر باشید به جای گله و شکایت از او تشکر کنید! و به او بگویید برو بسلامت و خدا نگهدار!

نظرات 7 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 15:01 http://sdra.persianblog.ir

فروغ یجورایی نامیده من شعراش رو زیاد نمی پسندم
من شخصا سهراب رو دوست دارم و سعدی رو هم‌ که عاشقش هستم درس زندگی می ده
دکتر تقریبا همه کتب شعر مولانا...سعدی...پروین ...بهارستان جامیرو گلستان و رهی معیری و چندتای دیگه رو هم با دقت و کامل خونده
معتقده ...رهی معیری و سعدی و پروین عالین تو اینا.

منم چند وقته دچار حسهای جدید شدم و رفتم سمت موسیقی و سه تار..تو دراگون‌بوت و رمان‌نویسی و عکاسی که چیزی نشدیم بریم بینم‌ تو موسیقی چی میشیم .

نا امیدی و یاس از مشخصات افرادی است که از زمان خودشون جلوترند...
حس جدید مبارک انشاالله که خیره

سوسن همون سوگل سردرگم سابق جمعه 26 آذر 1395 ساعت 15:01

عشق احساس قشنگیه که بنظرمن فقط کسی که تجربه کرده ازدنیای زیبای عشق خبرداره

دقیقا!
فقط کسی میتونه بفهمه که یک تجربه عمیق از وابستگی را درک کرده باشه....

ساکت چهارشنبه 24 آذر 1395 ساعت 00:29

درود بر آقا مهرداد
من میام ...میخونم...میام حرف بزنم میبینم بدجوری احساساتم به هم میریزه...راستش به خودم و بعد به مشاورم قول دادم احساسات خودمو دستکاری نکنم...اینه که در سکوت به سر میبرم و ساکت شدم
فقط یه چیزی به مدادرنگی میگم و میرم...وقتی میخوای بهش بگی برو به سلامت و خدانگهدار اگه میتونی بغلش کن...محکمم بغلش کن...ولی اگه شک داری به رفتنت...بغلش نکن...

درود به ساکت سخنگو
حالا شما یه چیزی بگو بدون احساس هم بود اشکال نداره.....
این هم از جواب مداد رنگی.....

مدادرنگى دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 23:23

نمیشه قبل از بدرود،یبار بغلش کنیم آقا معلم؟!

والا بنده تجربه اش را تا به حال نداشته ام باید این سوال را از افراد باتجربه پرسید!

سمیرا دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 08:26

بله همینطوره

مرمری یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 17:17

یک نفر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 22:38

سلام.
متشکرم.
برو به سلامت
و
خدانگهدار.
درست گفتم؟؟

درود به شما
شما بهتر از من گفتید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.