داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سخت ترین شغل جهان....

 

 

سخت ترین شغل جهان چه شغلی است؟" کارگر معدن؟" "سرباز در خط مقدم؟ "کارگر حفاری وسط دریا تو دمای 50 درجه و شرجی؟" من نمی دانم! چون این شغل ها هیچ کدام شغلهای عادی و بخصوص شهری نیستند من یه ادم شهریم ! ....برای همین از شغل های غیر شهری و دنیای غیر شهری اطلاع زیادی ندارم ولی یادم هست که در یکی از شبکه های اجتماعی فهرست ده شغل سخت جهان نوشته شده بود که ان شغلی که مد نظر من هست هم در همین لیست قرار داشت....رانندگی!بخصوص رانندگی تاکسی در کلان شهرها ....

پدرم سالها قبل در دوران جوانی برای مدت کوتاهی در یک شرکت راننده کامیون بوده برای همین راننده ها را می شناسد و با انها هم ذات پنداری می کند وقتی من گواهینامه گرفتم اولین توصیه ای که بعنوان یک راننده حرفه ای کرد این بود: به کامیون ها نزدیک نشو! به اتوبوس ها نزدیک نشو ماشین های بزرگ برای خودشان حریم دارند ماشین انها مثل ماشین تو سواری نیست که به همه جا دید داشته باشند نزدیکشان که بشوی خردت می کنند بدون اینکه بفهمند! توی جاده ها با کامیون ها شوخی نکن پشت سر انها بوق نزن رانندگی با بسیاری از این کامیون های قدیمی  و با این جاده هایی که داریم بسیار مشکل است تو از کجا میدانی ان کامیونی که پشتش بوق می زنی تا از کنارش با سرعتی رعد اسا سبقت بگیری چند روز است زن و بچه اش را ندیده کجای این بیابان بارش چپه شده و یا ماشینش خراب شده  چند روز توی صف بار خوابیده.....

اما راننده تاکسی...رانندگی تاکسی شغل دقیقه نود است شاید هم وقت اضافه! هر کسی ورشکست می شود بیکار می شود بازنشسته می شود و می خواهد به دنبال یک شغل دوم باشد اولین گزینه مسافرکشی است سرمایه اش ناچیز است یک پراید قسطی که فعلا خریدش اسان است مهارتی هم که نمی خواهد بنزین هم که لیتری هزارتومان است  اگر گاز بزند که خیلی کمتر....برای همین تعداد تاکسی ها زیاد است و وضع مردم هم که بدتر می شود مسافر کمتر می شود چون جیب خالی اتوبوس و مترو را ترجیح می دهد.....

 هر کاری ورودش اسان باشد هر کاری مهارت و سرمایه کمی بخواهد پول زیادی از ان کار نصیبت نمی شود و بهتر است وقتت را تلف نکنی این از اصول اولیه  اقتصاد کسب و کار است بیکاری زیاد شده و به همین دلایل گه گفتم اولین گزینه مسافرکشی  است گاهی برای سوار شدن تاکسی به ایستگاهی که تاکسی ها تجمع کرده اند نگاه می کنم بعضا 10 ماشین توی نوبت هستند که مسافر بزنند هر چقدر هم داد می زنند فایده ندارد با خودم می گویم کی نوبت ان ماشین دهمی می شود؟ گاهی اوقات توی گرمای تیرماه توی افتاب ان هم رانندگی تو این ترافیک وحشتناک و با این همه الودگی صبح تا شب دنده عوض کنی گاز بدهی اخرش هم هیچ! گاهی شاکی هستیم که چرا سوار فلان تاکسی شده ایم و توی گرمای تابستان کولرش را روشن نکرده و یا ماشینش اصلا کولر نداشته ولی نمی گوییم خود ان راننده صبح تا شب چگونه توی این گرما توی این ترافیک مسافرکشی می کند...اوضاع شخصی ها که دیگه بدتراست  بسیار اتفاق افتاده که سوار تاکسی مسافر کش شده ام و یک مسیر طولانی را هر چه برای عابران بوق می زند توقف می کند صدا می زند کسی سوار نمی شود و با یک مسافر از اول تا اخر مسیر را می رود....مردم شاکی اند که تاکسی ها زیاد حرف می زنند تحلیل سیاسی می کنند!  از اوضاع اجتماعی حرف می زنند ولی انهاییکه از این رفتار رانندگان تاکسی انتقاد می کنند نمی دانند که شاید انها با زبان بی زبانی دردودل می کنند بسیاری از این مسافرکشها زمانی ادمهای ثروتمندی بوده اند ولی از بد روزگار ورشکست شده اند سرمایه شان را باخته اند و به شغل دقیقه نودی روی اورده اند من خودم شاهد گریه کردن یکی دو نفر از انها پشت فرمان بوده ام.....

گاهی ما به  قصابی می رویم چند کیلو گوشت می خریم و شاید چندین  هزار تومان بیشتر از ماه قبل پول می پردازیم وقتی هم سوال می کنیم چرا؟ به یک جواب کاملا تکراری می رسیم "گران شده!" ما هم ممکن است سرمان را تکان دهیم و حداکثرش این است چند فحش هم بدهیم! ولی قصاب را مقصر نمی دانیم من به ارایشگاهی می روم که قیمتش 15000 تومان است ولی مکرر دیده ام که مشتریها دو اسکناس ده تومانی می دهند منتظر بقیه اش هم نمی مانند و می روند ولی برای 500 اضافه کرایه تاکسی حاضریم کلی بحث کنیم....رانندگان تاکسی شاید بد رانندگی کنند انقدر که خیابان ها را ارث پدری  خودشان بدانند! ممکن است بد اخلاق باشند ولی بیایید اگر دستمان به دهانمان می رسد منتظر 500 تومان  بقیه کرایه نمانیم.....

نظرات 13 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت 15:03 http://sdra.persianblog.ir

اخ اخ من دلم عجیب براشون می سوزه دلم میخواد پول بیشتری بدم بهشون.اعصاب فولادی دارن

درسته....
واقعا شغل طاقت فرساییه....

سارا... پنج‌شنبه 25 آذر 1395 ساعت 15:39

سلام...

شاید رانندگی یکی از مشاغل سخت باشه ... که هست... اما هیچ سختی ای مجوز اجحاف به دیگران نیست ...

اگر من خودم دلم بخواد اضافه بدم به راننده ... حرفی نیست ... اما به زور و در شرایط ناچاری... راننده بخواد اضافه بگیره ... کار غلطی هست ... و کارغلط همیشه غلطه ...

راستش این روزا و با اوضاع بد بازار کار ... هرکسی سختی های زیادی در شغل خودش داره ... و اگر همه بخوان بابت سختی های شغلی و مشکلات عدیده ای که در زندگی دارن ... به خودشون حق بدن که به دیگران اجحاف کنند ... دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه!...
و متاسفانه راننده ها جزو اون دسته ای هستند که اغلبشون (نه همه شون) ... به خودشون حق میدن که .... این اجحاف را بکنند...

درود به سارا خانم
اجازه بدید بگم مطلبی که من در پست گفتم و مطلبی که شما اشاره کردید با هم فرق داره یعنی من یک شغل و مشکلات اونو تحلیل کردم ولی شما اشخاص را قضاوت کردید مثلا ممکنه من از مظلومیت رفتگرها بگم و دوستی بگویند رفتگر محله ما کارشو درست انجام نمیده ,و توقع انعام داره که این دو مطلب فرق داره بعلاوه نمیشه افراد را تعمیم داد.....

سوسن همون سوگل سردرگم سابق سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 20:01

کاش اون بالایی هامثل توغصه این جانعه درهم برهم وبخورند

درود به سوسن بانو....
چه عجب بالاخره کامنت شما را هم دیدیم

نفس سین دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 11:42

درست یادتون مونده...
اما کدوم رونق؟
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
پسرم که اینجا بستری شد چون اینجا نوارمغز نداره اعزام شد مرکز استان
موقع برگشتن به راننده پراید که عین قرقری میرفت چند برابر همیشه کرایه دادیم... راننده لرستانی بود
میرفتیم مثلا از نمایشگاه و بازارچه خرید کنیم...
فروشنده ها همه از استان های دیگه
مثلا یه اصفهانی روسری 120 تومنی میفروخت
خودشم پشیمون بود
میگفت من فک کردم شما با اومدن این زوار کلی به جیب زدین و این پولا براتون پولی نیست اما میبینم مردم اینجا هیچی ندارن
نه شوهرم دلش اومد بره تو مسیر پل زائر تا مرز مسافرکشی کنه و کلی پول از زوار بگیره که راضی هم نبودن
نه من پولی رو که دوست دایی شوهرم که 3 شبانه روز خونه رو در اختیارشون گذاشتم قبول کردم...
این پولا برکت نداره که...
اگه مثلا فرودگاه یا راه آهن یا بازارچه درست حسابی بسازن یه چیزی
تو مرز درمونگاه تخصصی رایگان زدن ولی مردم مهران دندوناشون رو میکشن چون پول دندونپزشکی ندارن
فقط باید اینجا تاجر باشی با سرمیاه زیاد که راستش اونم شبهه داره
باورتون میشه بیشتر کارمندا و مهندسا و... غیر بومی هستن و سهم مهرانیا حتی تحصیل کرده هاشون کارگری و... است
بعضی از مغازه دارای همین جا نار خیابون هم بساط کرده بودن با همون قیمت مغازه
باید یه فکر درست و حسابی کرد
حالا از آشغال ها و بیماری ها و... بگذریم

ببینید رکود بیکاری و فقر متاسفانه سراسری شده مثلا اینجا که یک شهر پر رونق محسوب میشه بیکاری بیداد میکنه ......تنها راه خلاقیته یعنی واقعا همه راهها بن بست شده ولی باز هم تو شهرهای مرزی شاید یه فرصت‌هایی باشه.....

فرهاد دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 10:10

سلام همشهری !
امروز اتفاقی با وبلاگت آشنا شدم. چند تا از نوشته ها را خوندم. از ادبیات و جمله بندی و طرز نگارش و روایتت خوشم اومد. دروغ نگم خودم هم همینطوری می نویسم.
امیدوارم آدمهایی مثل شما توی این جامعه زیادتر بشن.

یا حق

درود به همشهری عزیز.....
ممنون از لطفت و امیدوارم ما را هم با نوشته های خودتون اشنا کنید.....

نفس سین دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت 00:11

شاید یکی از سخت ترین کارها حمل بارهای سنگین زیر تیغ مستقیم آفتابِ اینجا از یه تریلی بزرگ به تریلی دیگه باشه... بارهایی که گاهی به زور میشه تو دست نگه داشت... گاهی سرتاپات غرق آهک و سیمان و... میشه... هرچی هم لباس تنت کنی وارد دهن و گوش و بینی و چشمت میشه و به ریه هات میرسه... پوستت رو میسوزونه...
ساعت ها باید منتظر بمونی تا بار گیرت بیاد یا نیاد...
نکنه دست خالی بری خونه...
وقتی به زحمت بار گیر میاری باید منتظر عراقی بمونی که عشقش میکشه بار تحویل بگیره یا نه...
پول که دستت اومد تازه یادت میاد که ساعت هاست هیچی نخوردی اما ترجیح میدی زودتر بری خونه
خونه اجاره ای نقلی که از وقتی شهرستانت اسماً منطقه آزاد شده کرایه اش چند برابر شده و درآمد تو شاید کمتر هم شده...
اما زن و پسرت اونجا منتظر تو هستن..
پسری که با دیدنت ذوق میکنه و دوس داره از سروکولت بالا بره و کاری به خستگیت نداره و زنی که با دیدن خستگی که از عمق چشات میخونه چشاش پر اشک میشه اما به روت میخنده...
ولی تا برسی باید منتظر راننده بمونی... راننده ای که کاری نداره تو پولت رو به چه سختی به دست آوردی فقط میدونه خسته ای و مجبوری هرچقد میخواد قبول کنی...
به راننده چه مربوط که پول اضافه ای که هر روز ازت میگیره سر ماه پول یک یا شاید دو روز کار تو باشه...
و تو ماشین به بیرون زل میزنی و فکر میکنی که تو و زنت دانشجوی ممتاز مهندسی بودین و قرار بود باهم بهتر هم بشین و زندگی خوبی بسازین اما شهرستان کوچیک و بدون امکانات تو حتی بهت اجازه نداد از فوق دیپلم جلوتر بری...
و ته دلت میگی خدایا شکرت که دست خالی نمیرم خونه...

ببینید .....اگه اشتباه نکنم و از قبل توی ذهنم هست شما در شهر مهران زندگی میکنید من تا به حال اونطرفها نیومدم ولی شنیده ام که اخیرا بخاطر حجم عظیم زوار در برخی ماههای سال یک رونقی اونجا پیدا شده توصیه می کنم با کمی تدبیر با کمی فکر و کمی ریسک دنبال فرصتهای جدیدی باشند من مطمئنم که خدا هم به شما که خانواده با ایمانی هستید کمک میکنه.....

یک نفر شنبه 20 آذر 1395 ساعت 22:50

سلام
چه خوب آدم ها رو درک می کنید ...
از یه بشری که دو تا کیسه ی لااقل 50 کیلویی از مشکلات زندگی رو به دوش
می کشه توقع رفتار خیلی طبیعی یا غلو شده ندارید هرچند اون آدم ایده آل گرا
باشه و نمود اولیه رفتارهای انسانی رو همیشه در برخوردهاش به جا آورده باشه
یه وقت هایی بعضی ها دارند آسیا و له می شوند و باز انسانند ...کاش ...هیچی.
وقت خوش

درود به شما....
در مورد ادمها نمیشه قضاوت جمعی کرد بعضی ها با وجود مشکلات زیاد باز هم انسانند ولی برخی دیگه تاب مقاومت ندارند و این دردها روی رفتارشون اثر میزاره....

عطیه شنبه 20 آذر 1395 ساعت 13:06

أی بابا این بارم تابلو شد که. هر چی سعی میکنم کسی ب ذاتم پی نبره بازم نمیشه ک نمیشه

پناه می برم به خدا از شر شیطان

عطیه شنبه 20 آذر 1395 ساعت 10:56

به نام خدا، اینجانب در رابطه با کرایه هم با شما موافقم هم با خانم زری.
حالا جالبه ک خیلیا فکر میکنند رانندگی خیلی کار راحتیه، در صورتیکه خیلی ام کار سختیه. کار راننده اتوبوسها هم خیلی سخته، اما حداقل خوبیش اینه ک تحت نظر جایی هستن و مسافر باشه یا نباشه ب حالشون فرقی نداره

درود به عطیه خانم
این که هم با بنده موافق باشید و هم با زری خانم نشاندهنده نوعی محافظه کاری ملاحظه کاری پنهانکاری و نهایتا نوعی بدجنسی است

زهره شنبه 20 آذر 1395 ساعت 08:33

عالی بود

ممنون زهره خانم....

مدادرنگى جمعه 19 آذر 1395 ساعت 16:56

چه پیشنهاده قشنگى:)
چشم

افرین

jigul جمعه 19 آذر 1395 ساعت 11:46

واقعا رانندگی کار سختیه .هم جاده هم شهر .بیخود نیست خیلی رلننده تاکسیا اعصاب ندارن یا اینکه خیلی از راننره کامیونا رو میارن به مصرف مواد مخدر.
یه بنده خدایی تعریف میکرد تو آلمان راننده ها حق بیشتر از هشت ساعت رانندگی ندارن عین یه کارمند .ببینید چقدر امنیت و نظم جاده هاشون مهمه براشون.
ولی درمورد ماشین شخصیام باید بگم من به شخصه سوار شخصی نمیشم.

همانطور که گفتی شاید یکی از دلایل اینکه مردم از راننده های تاکسی ناراضی هستند اینه که این شغل سخت باعث تلخ شدن اونها میشه....

زری جمعه 19 آذر 1395 ساعت 10:19

چی بگم والله.... از اون طرف مسافری که هر روز میره بیرون و یه مسیر را با بی آر تی و یه تیکه با مترو و یه تیکه را با تاکسی میره روزانه شش هزار تومان کرایه اش میشود، واقعیت اینه دستش به دهنش هم برسه از اینکه میبینه خودش داره قناعت میکنه و یه غریبه بخواد زرنگ بازی در بیاره براش سنگینه، من برام مهمه بیشتر از کرایه مسیر، کرایه ندهم اما اصولا باهاشون بحث نمیکنم فقط میگم بقیه داره یا میدهند یا نمیذهند، اما برام جالبه بارها شده برای اینکه پول برای اینهایی که ساز میزنند بذارم اصلا تردید نکردم. من یه جورایی با شمامخالفم، دست تنگی و دشواری یه شغلی نمیتونه مجوزی باشه برای اینکه صاحب شغل افراد مرتبط با کارش را درگیر کنه و اینکه خودمون منتظر بقیه پولمون نشیم برای راننده مسجل میشه نرخ بیشتره، برا بقیه ایجاد مشکل میکنه.

ببینید....گاهی نمیشه ادمها را بر اساس اخلاق و رفتارشون قضاوت کرد گاهی برای برخی زندگی سخته و در پایین ترین لایه یک اجتماع و زیر سخت ترین فشارها هستند و این بر شخصیت اونها هم اثر میزاره مثل یه کسی که دو تا کیسه سیمان 50 کیلویی روی کولشه و در همان لحظه انتظار داریم که با این بار سنگین طبیعی رفتار کنه و البته بسیاری از راننده ها هم از نظر فرهنگی و سواد از طبقات پایین هستند که طبعا اخلاق و رفتار خودشونو دارند....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.