داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

وفاداری به اعداد.....

 

 

معمولا در جوامعی مثل ما دیگران نقش موثری در زندگی ما بازی می کنند مهم نیست این دیگران چه کسانی هستند پدر و مادرند برادرند همسرند  یا افراد همه چیز دان.... مهم نیست بالاخره همیشه یکی هست که از شما بیشتر سرش بشود اگر بخواهی ازدواج بکنی یه نفر هست که از شما بیشتر ادمها را بشناسد و به شما بگوید چه کسی به درد شما می خورد و چه کسی می تواند شما را بدبخت کند اگر بخواهی در سن نوجوانی تحصیل کنی طبعا چون دیگران فک می کنند دکتر و یا مهندس بودن بهتر است زندگی تحصیلی شما را انتخاب می کنند در جامعه در سیاست در اخلاق در اعمال....در همه حوزه بالاخره یک نفر پیدا می شود که از شما بیشتر سرش بشود و از شما بهتر باشد و طبعا برای کار زندگی تحصیل و حتی رستگاری! برای شما تصمیم می گیرد و راه راست را نشانتان دهد و این از همان دوران جوانی و نوجوانی و از خانواده شروع می شود....

وقتی خواستم در دبیرستان انتخاب رشته کنم طبعا به علوم انسانی گرایش داشتم با کلاس فارسی و انشا حال می کردم و با اساتید اجتماعی دینی و پرورشی بحث می کردم یادم هست یکبار سر کلاس با معلم پرورشی بحثم شد  اودر جایی از حرفهایش گفت که زبان عربی کامل ترو بهتر از زبان فارسی است البته من واقعا نمی دانستم حرف او درست است یا غلط چون سوادم در حد یک دانش اموز بود ولی حس کردم احتمالا به بنده توهین شده است! بچه های نسل ما با نسل امروز فرق داشتند انها دغدغه هایی داشتند که شاید ان دغدغه ها برای نسل امروز نااشنا باشد برای همین شروع به اعتراض کردم و بچه ها هم که شور و حرارت مرا دیدند شروع به حمایت از من کردند معلم پرورشی هم که دید انگار نظراتش بشدت زیر سوال رفته گفت برای حکمیت و قضاوت پیش اقای" مستقیمی" معلم ادبیات می رویم....امیدوارم ایشان هر جا که هست سلامت و شاداب باشد اقای مستقیمی دبیر ادبیات ما بود و یک شخصیت خاصی هم داشت اول اینکه او  شاعر بود و با وجه تخلص "راهی" شعر می سرود دوم اینکه ادم فوق العاده باسوادی بود و کلاس او برای همه بچه ها نوعی تفریح به حساب می امد چون با داستان هایش شیرینی ادبیات را به بچه ها می چشانید و در ضمن ادم بی پروا و رکی هم بود و تمامی مسائل را خیلی رک و صریح سر کلاس مطرح می کرد و من شانس این را داشتم که ایشان سه سال دبیرستان را معلم ادبیات من بود و  چیزهای زیادی از او یاد گرفتم .....

خلاصه من به همراه تعدادی بچه ها از کلاس بیرون امدیم و به همراه معلم پرورشی پیش اقای مستقیمی رفتیم و دعوایمان را به ایشان ارجاع کردیم که ایشان هم با همان صراحت و بی پروایی که داشت  طرف ما را گرفت و گفت که اساسا نمی شود گفت این زبان از فلان زبان کاملتر است وکلا این حرف اشتباهی است  اتفاقا ایرادهایی هم که معلم پرورشی به زبان فارسی می گرفت مثلا این بود که وقتی مثلا می گویی "با سواد" معلوم نیست این کلمه با "س "یا "ص" یا" ث" نوشته می شود در مورد" ز" هم همینطور که ایشان گفت این عیب از زبان ما نیست و اگر عیبی هم باشد مربوط به خط است که از اتفاق خط ما هم عربی است.....

در ان دوران باهوشترین دانش اموزان به رشته ریاضی می رفتند در رده بعدی رشته تجربی انتخاب می شد و البته برخی دانش اموزان به طمع رشته پزشکی تجربی را انتخاب می کردند و دسته اخر هم یا به هنرستان می رفتند  یا علوم انسانی یعنی به ندرت اتفاق می افتاد که یک دانش اموز ممتاز رشته انسانی را انتخاب کند دوران ما که اینجوری بود امروز را نمی دانم....

بنده نابغه نبودم ولی در هر حال در سطحی بودم که رشته ریاضی را انتخاب کنم و البته در یکی از دبیرستانهای خوب شهر تحصیل کردم و در  کلاسی که مملو از بچه های باهوش و درس خوان بود  دانش اموز کاملا متوسطی بودم در دانشگاه هم در رشته مهندسی مکانیک قبول شدم یعنی در یکی از فنی ترین رشته های دانشگاهی قبول شدم در حالیکه حالم بهم می خورد از اینکه بخواهم حتی یک پیچ را با اچار سفت کنم!ولی پدر و مادرو اطرافیان که البته نیت خیری داشتند فکر می کردند من باید مهندس شوم  در حالیکه  واقعا از کارهای فنی خوشم نمی اید و از همان ابتدا یک هچنین روحیه ای نداشتم ولی در هر حال در رشته مکانیک تحصیل کردم و  پشیمان هم نیستم به یک دلیل....بخاطر اینکه توانستم کمی ریاضی بخوانم.....

بدون شک ریاضی پدر همه علوم است حتی ان رشته هایی از علوم انسانی که قبلا تصور می شد نیازی به ریاضی ندارد اخیرا دانشمندان توانسته اند برای پیشبردش از ریاضیات کمک بگیرند بحث من این نیست من معتقدم اگر کسی بخواهد پیشرفت کند باید به "اعداد" ایمان و اعتقاد داشته باشد!....

یادم هست ورزش را از دویدن شروع کردم در 16 سالگی....به پارک نزدیک خانه مان می رفتم و دور پارک می دویدم و یک دور یک دور به ان می افزودم یعنی مثلا با خودم می گفتم امروز یک دور می دوم و این یک دور را به مدت یکهفته هر روز ادامه می دادم بیشتر اوقات صبح ها و گاهی هم شب ها که البته شب برای دویدن بهتر است....بعد هفته دوم  یک دور دیگر اضافه می کردم و ارام ارام با التزام به اعداد جلو می رفتم یعنی گاهی انقدر می دویدم که نفسم به شمار می افتاد ولی با خودم می گفتم که امروز باید 20 دور بدوم و نباید به عدد 20 خیانت کرد! و بالاخره ان عدد را پر می کردم و نهایتا کار به جایی رسید که بعد دو سال راحت یکساعت بدون توقف می دویدم و البته باز هم می توانستم با التزام به اعداد این مقدار را افزایش دهم ولی ترجیح دادم که بالاتر نروم چون من یک دونده حرفه ای نبودم و حالا هم گاهی بنابه دلایلی نمی توانم مثلا یک ماه برای دویدن به پارک بروم مثلا به علت الودگی هوا در پاییز و زمستان و یا ماه رمضان.... بعد از یک ماه که برای دویدن می روم وقتی بخواهم مثل گذشته بدوم طبعا برایم سخت است چون یک ماه از میادین ورزشی به دور بوده ام! ولی مثلا با خودم می گویم من باید امروز 20 دور بدوم و انقدر به دویدن ادامه می دهم که دست بالا بیهوش روی زمین بیفتم و مردم بیایند مرا از روی زمین جمع کنند! ولی باید 20 را پر کنم که البته همیشه موفق بوده ام و هیچ وقت هم سقوط نکرده ام و بعد از مدتی دوباره بدن عادت کرده است....

در مورد کتاب خواندن هم همینطور مثلا اینکه با خودت قرار بگذاری حتما روزی 10 صفحه کتاب بخوانی یا 120 دقیقه درس بخوانی که راستش در این دو مورد اخیر اعتراف می کنم بشدت به اعداد خیانت کرده ام!....

بزرگترین خصیصه یک ادم منظم و موفق وفاداری به اعداد است اگر کسی به اعداداعتقاد راسخ داشته باشد ارام ارام پیشرفت می کند و موفقیت در دسترسش خواهد بود....من واقعا علاقه داشتم در دبیرستان و دانشگاه علوم انسانی بخوانم ولی باز پشیمان نیستم چون افتخار این را داشتم که بیشتر با اعداد همنشین باشم و اگر وفاداریم به اعداد بیشتر بود الان ادم موفقتری بودم......

نظرات 11 + ارسال نظر
سمانه شنبه 22 آبان 1395 ساعت 18:58 http://sdra.prsianblog.ir

یاد دبیر ادبیات دبیرستان افتادم .هم دبیر من بود هم سوسن(ما توی دبیرستان به فاصله 5سال درس خوندیم )چقدر ایشون مودب وبانزاکت بود .انشالله هرجا هست در سلامت وعافیت باشن
درباره تصمیم دیگران باید بگم منم اول رفتم انسانی ثبت نام کردم که با جیغ جیغ مامانم رفتم تجربی.یک عدد کودن در دروس ریاضی و فیزیک بودم که با بدبختی پاسشون می کردم(این در حالی بود که تاریخ و ادبیات و زبان رو نخونده 20 می شدم)خلاصه اوضاع اینقدر وخیم بود که ی بار از 33 نمره فیزیک شدم 2!!!دبیر فیزیک که اقای بانمکی و دوست داشتنی بود .اومد کنار میزم گفت"خانم صبا برام سواله چطوری از 33 شدی 2!!!
تو دانشگاهم رشته ام پر از ریاضی های حجیم و فیزیک بود!!!
یه همیکلاسی پسر داشتیم طفلک تا می تونست به من و پری دوستم کمک می کرد حالا معلوم نبود عاشق من شده بود یا دوستم

خیلی بده که ادم متوجه نشه چرا یه نفر با اشتیاق و با دل و جون به یکی دیگه ریاضی درس میده

یاسمین دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:35

سلام
علیرغم میل باطنی ام دقیقا زبان عربی یکی از کاملترین زبانهای دنیا از نظر قواعد و خط الرسم و در عین حال یکی از خشن ترین و بدآوا ترین زبان هاست
زبان فارسی یکی از مشکل ترین در عین حال لطیف ترین و شیرین ترین و پر احساس ترین زبان هاست (اینو من نمی گم ها اینا رو یه استاد زبان و ادبیات فارسی بهم گفتن) واسه کسی که بخاد زبان فارسی بخونه و هیچ سبقه ای نداشته باشه خیلی سخته
بهرحال زمان ما هر کس میخاست بره انسانی به دید یک انسان عقب مونده از تحصیل و هم چنین بهره هوشی بهش نگاه میکردن
اینم یکی از هنرهای استکبار بود فکر کنم خخخخ چون واسه از بین بردن یک جامعه فقط کافیه رشته های انسانی اونو خراب کنید رشته های مدیریتی و اساسی جامعه وقتی جا ماندگان از تحصیل میرفتن رشته های مدیریتی تو خود بخان حدیث مفصل از این مجمل
امسالم خواستم مثلا درستش کنن که بدتر همه رفتن ریاضی تو مدارس خصوصی تا تو کله ما نسل قبل که مادر و پدر نسل جدید هستیم فرو نکنن رشته بد و رشته خوب نداریم و استعداد باید باشه هیچی درست نمیشه

این که گفتی اگه بخواهی یک جامعه را خراب کنی باید علوم انسانی را خراب و تضعیف کنی یک حقیقت محضه.....
بر خلاف همه ادعاها علوم انسانی نهایتا برای همه مشکلات راه حل داره ولی این راه حل ها با برخی افکار سازگار نیست برای همین تحمل نمی شه....

سوسن همون سوگل سردرگم سابق یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 19:08

من چون دخترسربه هوایی بودم رفتم رشته ادبیات چون معدلم برای ریاضی پایین بودولی کلاریاضی رودوست ندارم ولی منم به اعدادوفادارم اگه برای کاری عددتعیین کنم

برای ایجاد نظم در زندگی هیچ ابزاری کارامد تر از وفاداری به اعداد نیست...

نسیم یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 14:48

زیبا بود

ممنون

سایرا یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 13:53 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

سلام آقا مهراد

دیگه مدرسه ها باز شده و منم گیر 25 شاگرد پسر فوق العاده شیطون افتادم که نا برام نمونده

در هر صورت سعی کردم از حالا به بعد یکمم به امور وبلاگستان جا برسم

درود به سایرا خانم
یاد دوران شکوفایی و اوج وبلاگ بخیر واقعا!......

jigul یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 13:01 http://yevariharvari3.blogfa.com

ما که حریف اعداد نشدیم ....
در مورد زبانم منم یادمه همیشه دبیر عربیمون میگفت عربی و فرانسه کامل ترین زبانهای دنیان البته از نظر دستور زبان بیشتر میگفت مثلا اینکه برای مونث مذکر شون جدا جدا دستور دارن برای مثنی و جمع و این جریانات.
ولی یه ویدیو دیدم از یه پسر آمریکایی که فک کنم به هفده زبان خارجی تسلط پیدا کرده بود جالب بودش وقتی مجری بهش گفت از چه زبانی بیشتر خوشت اومده یه بیت شعر پارسی خوند .ولی متاسفانه یادم نمیاد از کی...

اولیه ترین کارکرد زبان ابزاری برای ارتباط آدم ها با یکدیگر است و هر زبانی که بتونه این کارو انجام بده زبان کاملیه و بیشتر این نظرات بیشتر جهت دار و جانبدارانه است...
ولی نمیشه کتمان کرد که ادبیات در برخی زبان ها خیلی لطیف تر و زیباتر است که البته شاید مربوط به خود زبان نباشه و من هم نمی توانم اظهار نظر کنم چون متخصص نیستم....

RaMiN یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 12:27

اینجوریه دیگه ، کاریش نمیشه کرد !!!

رامین جان چی اینجوریه!؟

عطیه یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 09:06

به چ نکته ظریفی اشاره کردید(آیکن تفکر). من تا حالا فکر میکردم اسمش میشه وفای به عهد، اما واقعا اسم دیگش وفای به اعداده. عالی بود

نظم وفای به عهد برنامه‌ریزی وفایی به اعداد همش یه معنی میده ولی شاید وفایی به اعداد گویاتر باشه.....

مدادرنگى یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 01:16

چقدر کاربردى!
باید از فردا شروع کنم!از ساعت 7:00 صبح!

عالیه!....

مریمی شنبه 15 آبان 1395 ساعت 22:31

اگر انگیزه و علاقه به هدف نباشه حتی وفاداری به اعداد هم راه به جایی نخواهد برد نقطه

کاملا درسته....
ولی گاهی آدم مجبوره که کاری را انجام بده و وفاداری به اعداد میتونه کمکش کنه.....

سایرا شنبه 15 آبان 1395 ساعت 22:08 http://2khtari-bename-saira.blogsky.com

اول ؟

درود به سایرا دوست قدیمی شیطون و غایب!....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.