داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

دو پست کوتاه به همراه یک نامه عاشقانه ....

 

 


پست اول: در خبرها به خبری جالب و تکان دهنده برخوردم محمد اربابی دبیرعلمی سی و سومین  کنگره سالیانه انجمن علمی روانپزشکان ایران گفته سالانه 300 هزار نفر کشور را ترک می کنند که 150 هزار نفر از این افراد جوان و تحصیلکرده هستند ایشان برای این حجم عظیم مهاجرت تعبیر جالبی به کار برده ایشان گفته در حقیقت سالانه جمعیتی برابر یک شهر از ایران می روند شاید به جا باشد به جای اینکه به دنبال افزایش جمعیت باشیم سعی کنیم  که همین ادمهای موجود در این مملکت نگه داریم و مواظب باشیم که جایی نروند! و چیزی که در این امارجالب به نظر می رسد این است که این حجم عظیم طبعا به چند کشور پیشرفته اروپایی و امریکای شمالی مهاجرت می کنند و این نشان می دهد با همه ادعاهایی که برای محدودیت مهاجرت به کشورهای غربی وجود دارد  یک اغوش بازی برای مهاجرین ایرانی وجود دارد که یک چنین حجم عظیمی از ایرانی ها می توانند کشور را ترک کنند شاید دلیلش این باشد که ایرانی ها در مقام مقایسه با دیگر اتباع کشورهای اسلامی ادمهای متفاوتی باشند چون ترس غربی ها بیشتر مربوط به افراط گرایی است که یک چنین روحیه ای در ایرانی ها وجود ندارد و در ضمن این مطلب که همه کسانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند لزوما دلایل مادی دارند را شخصا قبول ندارم چون ان چند نفری از اطرافیان بنده که برای قرعه کشی گرین کارت ثبت نام کرده اند هیچ کدام مشکل مادی ندارند.....

پست دوم: امروز صبح زود برای دوچرخه سواری بیرون رفتم چون هوا عالی بود بسیار چسبید ظهر هم که به خانه امدم ماموریت یافته که روی پشت بام جوجه کباب درست کنم بنده در حال راه اندازی منقل بودم که سیم اتش گردان که روی اجاق بود به انگشت شصتم چسبید  و به اندازه یک سیم باریک جای ان روی انگشت شصتم باقی ماند سوزش ان که خیلی زود برطرف شد ولی مشکلی که پیش امد این بود که رمز موبایلم اثر همان انگشت شصت است و حالا موبایلم دیگر بنده را نمی شناسد! چون ظاهرا اثر انگشتم عوض شده و باید یک انگشت دیگر را جایگزین کنم این اتفاق کاملا کم اهمیت کمی برایم جای تامل داشت یعنی تکنولوژی تا انجا در زندگی ما نقش یافته  که اگر برای انگشتت اتفاقی بیفتد دیگر قابل شناسایی نیستی و ممکن است تبدیل به موجودی بی هویت شوی یعنی تدریجا به ان نقطه نزدیک می شویم که در دنیای مدرن این دیجیتال وهوش مصنوعی است که تو را تعریف می کند و باعث می شود هویتت شناخته شود که نمی دانم اعتماد صددرصد بشر به دنیای دیجیتال و هوش مصنوعی نهایتا او را به چه سمتی می برد...

اخبرا چند نامه عاشقانه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان منتشر شده در یکی از این نامه ها امده" قربانت بروم قربان موهای پشت گردنت بروم قربان مردمکهای بی قرار چشم هایت بروم قربان غم و شادیهایت بروم تو چه هستی که جز با تو ارام نمی گیرم حتی جای پایی از تو در خاک برایم کافیست که بتوانم اعتماد کنم بتوانم بایستم بتوانم باشم کافیست صدایم کنی بگویی فروغ! و من به دنیا بیایم دوستت دارم و دلم تاب تحمل این عشق را ندارد دلم از سینه ام بزرگتر می شود دلم مرا به بی قراری می کشاند"......صحبت در مورد فروغ فرخزاد در فضایی که مرسوم است در مورد هر چیزی فورا به دنبال قضاوت باشدمشکل است او زنی عصیانگر بود که نخواست احساساتش را در هاله ای از ریا و دروغ بپوشاند و برایش اهمیتی نداشت  جهانی که در ان زندگی می کند در موردش چه قضاوتی می کند و این چیزی نیست که برای یک زن شرقی سابقه داشته باشد....

نظرات 14 + ارسال نظر
سمانه سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 20:20

پرشین دچار مشکل شده نظرات نایید نمیشه

فک کنم شما هم باید به بلاگ اسکای اسباب کشی کنی.....

سمانه سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 20:16

عیال ما یک بار خواست بره اون ور.یه چیز جالب بگم
دکتر در شبکه اجتماعی اینستاگرام به صورت علمی با همکاران اروپایی اسیایی تبادل نظر داره و(هر سوالی درباره متدهای جدید درمان و....باشه سوال می کنه و اونا هم جواب می دن) . ولی امان از همکار ایرانی اگر راهکار جدید یا ماده جدیدی بلد باشه دکتر بپرسه یا ج نمی ده یا بلاک !یعنی اینقدر کوته نظر و حسود هستن که حاضر نیستن علمشون رو بسط بدن برای بهبود علم و اگاهی و درنهایت ارتقا سلامت هموطنان خودشون.یکسری متوهم !
نتیحه میشه ما جهان سوم عقب مونده اونا هم‌ جهان اولی!!!!

این که گفتی "عیال "خیلی جالب بود

اعظم 46 یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 19:07

آقا زودتر ازدواج کن تا نرفتی اونور

حالا مرحومه فروغ با عشقش ازدواج کرد؟

درود به اعظم خانم
عشق فروغ یه عشق ممنوعه بود چون ابراهیم گلستان متاهل بود

آسو یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 13:42

سلام بر تو ای دوست................آقا ما هم خونه تکونی کردیم از مایع سفید کننده اینا استفاده کردیم از اون روز این گوشی لعنتی هرچه اثر انگشتو براش تعریف می کنیم جواب گو نیس واقعا خیلی جالبه انگار انگشتمو بریدن یکی دیگه جاش گذاشتن.دم فروغ گرم آقا مگه فقط مردا باید عشقشونو ستایش کنندو به زبون بیارن..............کاشکی امثال فروغا زیاد بودند......................درود بر فروغ

درود به اسو خانم....
والا من هنوز فرصت نکردم انگشتمو برای رمز موبایل عوض کنم و همچنین با رمز عددی به پیش می روم شاید که موبایل محترم سر عقل امد....

ساکت یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 00:58

درود بر آقا مهرداد
من یک هفته ای نبودم...مسافرت بودم ... نت داشتم اما خیلی سرم شلوغ بود...دلم برای اینجا تنگ شده بود... هنوز پستهای این مدت رو نخوندم...میخونم میام نظر میدم...
شاد و سلامت باشید

درود به ساکت سخنگو...
همیشه به سفر....

مرمری یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 00:50

داداش مهرداد عزیزم نظرم نمیاد، ولی خوندمتون

همین که هستی کافیه.....

مریم شنبه 8 آبان 1395 ساعت 22:21 http://marmaraneh.blogfa.com

قربان صدقه هایش هم شاعرانه و عاشقانه و زنانه و از همه مهمتر فروغانه هست.

دقیقا....
فروغ فرخزاد به مفهوم واقعی اولین غزل سرای زن است .....

من که میخوام برم شنبه 8 آبان 1395 ساعت 19:53

پست های جالبی بودند. نظر من به ترتیب:


خسته نباشی!

ستاره شنبه 8 آبان 1395 ساعت 18:50

آقای مهران عزیز سلام
در مورد مهاجرات باهاتون موافقم. مادیات هیچ وقت تنها دلیل مهاجرت نیست. اگه ما فقط یاد می گرفتیم به قوانین ساده ای که هر روز باهاش مواجهیم پایبند باشیم اینقدر به خاطر آرامش، از اینجا فرار نمیکردیم. مثلا کجای دنیا مردمش مجبورن برای اینکه جلوی پل یا در منزلشون کسی پارک نکنه، تابلوی پارک ممنوع نصب کنن؟؟ تابلو هم نباشه این یه موضوع کاملا مشخصه. ولی با نصب تابلو هم باز ما پارک می کنیم

درود به ستاره خانم...
مخلص شما مهرداد هستم
البته غربت هم بهشت برین نیست و قطعا انجا هم مشکلات خاص خودشو داره ولی واقعیت اینه که زندگی برای برخی اقشار مشکل شده و گشایشی هم نمی بینند....

jigul شنبه 8 آبان 1395 ساعت 15:52

کاش یکی دست ما رو هم میگرفت میبردمون اگه دیدیم بد بود برمیگردیم.
در نورد نامه فروغ نمیدونم چه جوری شده ؟خود فروغ که زنده نیست نمیدونم چرا گلستان این نامه ها رو داده تا منتشر کنن.یا در اثر پیری و کهولت سن اشتباه کرده یا واقعا عقیده داره کارش درسته و میخواد جنبه های شخصی زندگی فروغ را رو کنه یا اینکه بی پروایی و عشق فروغ رو نشون بده.اما کار به خوب و بد این عشق ممنوعه ندارم .اما دلم برا فروغ سوخت وقتی نامشو خوندم ،واقعا عاشق بوده

کار گلستان درست بوده چون فروغ یه آدم معمولی نبوده اون جزء تاریخ ماست و باید همه ابعاد زندگیش مشخص بشه یک چنین افرادی بخصوص بعد از مرگشون حریم خصوصی ندارند....

آنا سنندجی شنبه 8 آبان 1395 ساعت 15:18

منم دارم میرم

ای کاش این جا دنیای بهتری بود و کسی مجبور نبود غربت را انتخاب کنه.....

عطیه شنبه 8 آبان 1395 ساعت 08:33

منم کساییرو مشناسم ک وضعشان در بلاد کفر به خوبی اینجا نیست اما میگن آآآآآآآآآآآرامش داریم. چیزی ک توی ایران نداشتیم و جمله مشترکی ازشون میشنوم اینه که "اینجا هرچقدر تلاش کنی نتیجه میبینی" .
- باید اثر چندتا انگشتتون رو بدید تازه از هر دو دست. من تکنولوژی رو دور زدم و این کارو کردم
... .

پس نتیجه می گیریم شما هوش مصنوعی را هم دور می زنید اینی که میگن فلانی شیطونم درس میده فک کنم از مصادیقش باشه

مریمی شنبه 8 آبان 1395 ساعت 01:50

قربان مردمک های بی قرار چشم هایت... هعی دنیای لعنتی!!
به دوستم میگم ما چرا سیگار نداریم؟! وایساد نگام کرد! گفتم حداقل برو اسپند بیار ببرم بشینم توو تراس دود کنم! نمیدونم شاید اینجا هواش دود میکشه!!!

هیییی.....هییییییییییییی.......هییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.....تف به این روزگار بی ناموس!.....می فهمم چی میگی!.....هییییی!

دختری با اسانس احساس شنبه 8 آبان 1395 ساعت 00:13

سلام
+دختر خاله ی من که 16 سال بیشتر نداشت تصمیم گرفت که بره آلمان و با تمام مخالفت ها تصمیم خودش رو عملی کرد و رفت وقتی داره صحبت میکنه راجع به مدرسه ها و طرز برخورد و ازادی و خیلی چیزایی که اینجا شاید بود ولی باب میلش نه ادم رو به فکر فرو میبره که یه کشور غریب چطور با روی باز با مهاجر ها برخورد میکنن و حتی بهترین امکانات کشورشون رو در اختیارش میزارن در حالی که دختر خاله ی من که از لحاظ هوشی هم بالا بود برای ثبت نام توی یه مدرسه ی متوسط باید کلی دوندگی میکرد اونم آیا با کلی منت قبولش میکردن یا نه
++ همه ی ما با اینکه میدونیم مجازی بازم مجازی .ولی انگار دیگه نمیتونیم خودمون رو از این دنیا دور کنیم
+++ فروغ فرخزاد اگه این سبک و سیاق خودش رو نداشت که فروغ فرخزاد نمیشد یه زن عادی و شاید بی تاثر در زمان خودش بود

درود به شما
همانطور که گفتی گاهی افراد مهاجرت می کنند نه به خاطر اینکه درد نان دارند بلکه به این علت که فک می کنند باید در محیط دیگری زندگی کنند بخصوص برای فرزندانشان. ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.