داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

حرف حق!(3)

 

 

من این دو داستان را گفتم که نهایتا به یک سوال فلسفی برسم! چه چیزی حق است؟ چه حرفی حرف حق محسوب می شود؟ ایا در یک جمعی حرف اکثریت حق است؟ که البته جای سوال دارد در قرون وسطا معتقد بودند که  کره زمین مرکز عالم است و همه اجرام اسمانی به دور زمین می چرخند گالیله پیرمردی بود که ثابت کرد که کره زمین هم یکی از سیاره های منظومه شمسی است که مثل بقیه سیارات به دور خورشید می گردد در ان زمان کشیشان بخاطر این حرف هایش می خواستند او را اتش بزنند! ایا حرف حق متعلق به جمعی است که به یک دین تراز و یا یک معیار مشخص معتقدند؟ که البته این هم جای سوال دارد چون مثلا در همه ادیان قرائت ها و خوانش های متفاوتی از دین و از ان معیار و یا تراز وجود دارد علاوه بر این  تراز ها و معیارها هم متفاوت است  مثلا در خاورمیانه هم اکنون اغلب جنگ ها یا داخلی است و یا بین هم کیشان است یعنی افرادی که مذهب مشابهی دارند داعش ان قدر که از اعراب سنی که از مذهب و نژاد خود است ادم کشته از مسیحی و یا یهودی ادم نکشته....ایا حرف حق حرفی است  که من می گویم؟! "من" بعنوان یک شخص و یک فرد که این هم مردود است چون حرف حقی که من به ان معتقدم برای خودم حق است ممکن است شما موافق نباشید و طبعا برای شما حرف حق محسوب نمی شود ایا حرف حق عملا ازان کسانی است که زورشان زیادتر است؟ مثل همین دو خاطره ای که گفتم افرادی به هر دلیل یا پول بیشتری دارند یا زورشان بیشتر است و مسلطند و با اعمال زور حرفشان را به کرسی می نشانند هیتلر میلیون ها ادم را کشت فقط به این دلیل که از انها خوشش نمی امد کولی ها یهودی ها حتی معلولین و بچه هایی که بخاطر یک نقص مادرزادی به دنیا می امدند در ان دوران در المان نازی معدوم می شدند همه این جنایت ها صرفا بخاطر این بود یک نفر به اسم هیتلر در توهماتش به نتایجی رسیده بود و چون در یک مقطعی فکر مسلط شد این افکار شیطانی را به کمک پول رسانه و زور حق نشان داده می شد  و اتفاقا دران زمان اکثریت مردم المان هم با او موافق بودند.....

ایا حرف حق قانون است؟ یعنی گروهی از ادمها دور هم جمع می شود و با توجه به ارزشهایشان قوانینی را مدون می کنند تا برای نظم اجتماعی به ان پایبند باشند که البته این قوانین برای خودشان حق است نه برای دیگران در سوییس دست ندادن با جنس مخالف در برخی مدارس جرم محسوب می شود و جریمه نقدی دارد یعنی در این کشور اگر یک زن دستش را جلوی من دراز کند و من به دلایل ایدئولوژیک با او دست ندهم طبق قانون بی ادبی و بی احترامی محسوب می شود و ان زن می تواند از دست من شکایت کند! ولی مثلا در عربستان برعکس است و دست دادن یک مرد و یک زن جرم محسوب می شود....

ایا حق از ان علم و دانش است؟ یعنی اینکه وقتی بشر بر اثر تجربیات خودش به واقعیت های ثابت شده ای می رسد ان حق می شود و می شود به انها اعتماد کرد؟ و شاید هم حقیقت صرفا برداشت ما از حقیقت است!؟....

نظرات 11 + ارسال نظر
مهسا شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 16:45

چقدر خوب موشکافی کردین!
رسیدن به تعریف مشخص برای حق غیر ممکنه!
از زمان پیدایش بشر تمام نزاع ها برای بدست آوردن حق و یا اثبات محق بودن، بوده...اما افسوس که بی حاصل بودن.

درسته....
همه دعواها و جنگها از این نشات میگیره که هر کسی فکر می کنه حق مطلقه.....

فرانک جمعه 5 شهریور 1395 ساعت 00:05

فرانک پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 ساعت 23:47

سلام وخیلی سلام
مهردادعزیزمن شما راتازه پیداکردم خیلی مجذوب نوشتهتان شدم
بزبانما یاگوت دانکه.
بیشتربنویسید بسیاربسیارزیبا بود
گوت ناخت اوف ویدرزنت

درود به شما
والا من نفهمیدم شما به چه زبانی نوشتید در هر حال ممنون از لطفت....

سارا.... چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 23:54

سلام...

یاد یه خاطره افتادم ...
دانشگاه از طرف دفتر معظم رهبری!!!!!! ... ملزم شده بود برای اساتید کلاس اخلاق حرفه ای بذاره ... و اساتید هم اجبارا و الزاما باید شرکت میکردن ...
کل کلاس ها تعطیل شد ... و دانشجویان خوشحال و خندان رفتند منزل .. تا اساتید محترم برن سرکلاس اخلاق حرفه ای ...

و خوب همه مثل من نیستند که سریع خودشون را با هر پیش آمدی وفق بدن ... با بد خلقی و شمشیری از رو بسته شده ... اومدن نشستن توی سالن ... و این جناب استاد اخلاق حرفه ای... تنها تونست بسم الله بگه ... و با گفتن اولین کلمه که اخلاق باشد .... گیر شمشیرهای آخته افتاد:: " ببخشید جناب دکتر ...میشه بفرمایید اخلاق یعنی چه تا بعد بریم سراغ حرفه ایش!!؟ "

و این سوال سرآغازی بود بر بحثی بی نتیجه ... در مورد اینکه اخلاق چیه و چه معنی داره و ...
راستش دلم براش سوخت ... مرد محترمی بود ... اما ظاهرا متوجه نبود که اینایی که نشستن و دارن نگاهش میکنند ... خودشون ختم روزگارن

و اما ........
باور من این است که نه تنها اخلاق ... یا حق ... یا ارزش های انسانی ... یا انسانیت ... یا بد و خوب ... بلکه هر آنچه در یک کلام "علوم انسانی" خوانده می شود.... هیچ تعریف واحدی ندارد ... و شدیدا نسبی است ... چون مربوط به ذهن و تفکرات انسان هاست ... و این باعث میشود که به قول رضا مارمولک... تعاریفِ مفاهیمِ علوم انسانی ... بتواند به عدد انسان های روی زمین گسترده باشد!

درود به سارا خانم....
متاسفانه برخی حرفها دیگه خریدار نداره ولی هنوز برخی متوجه نیستند مثلا اگه دقت کرده باشی سخنرانی هایی که اخیرا در دانشگاهها برگزار میشه در مورد روابط دختر و پسر و یا مسائل مربوط به ازدواج و همسر گزینی است! دلیل ان هم اینه که دانشجویان دیگه به حرفهای این دوستان گوش نمی دهند و انها هم سعی می کنند با موضوعاتی که به طور ذاتی برای جوانان جذاب است انها را به طرف خودشون بکشونند که البته باز هم فایده ای نداره....

رافائل چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 21:58 http://raphaeletanha.blogsky.com

این که شما گفتین اخلاقیات نیست، اعتقادات است. اعتقادات از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق میکند. اخلاقیات مثل دروغ، که همه جا بد است. مثل نیکی کردن که در همه جا خوب است. اعمالی که ریشه در سنن و دین دارند اخلاقیات نیستند بلکه اعتقادات هستند.

اخلاق جنسی از مهمترین و حساسترین وجه اخلاق در همه فرهنگ هاست که در اقوام مختلف بشدت متفاوت است شاید دروغگویی نیکی و بدی....در اغلب فرهنگها مشترک به نظر برسد ولی همان ها هم شدت قبح و یا درست بودنش در فرهنگ های مختلف متفاوت است....

عطیه چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 15:26

من درمورد دین احساس میکنم ک هر کس فقط کافیه ب انسانیت معتقد باشه. دیگه شیعه و سنی و ... معنی نداره و تقریبا فرعیات میشه. انسانیت میگه کسی رو اذیت نکن، دروغ نگو و... . از منظر اجتماعی هم قوانین باید برای حفظ نظم باشن اما مجبور کردن کسی ب دست دادن و دست ندادن درست نیست؛ چون مردم برای خودشون معیارهایی دارن ک دخالت توی اون معیارها پرایوسی رو زیرسوال میبره.

دیدگاه شما یک دیدگاه مدرن است که در منطقه ما چندان خریدار ندارد....

فاطمه چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 13:36

حقیقت و حق یک مفهوم نسبی است و مرزی است که جابجا می شود این درست است. خیلی وقتها ولی وقتی داریم این مرز را جابجا می کنیم میدانیم ولی منافعمان است که چشم و گوشمان را می بندد. حقیقت در مورد مفاهیم همان چیزی است که دانش و تجربه (گذشت زمان) آنرا تایید کرده است. و در مواردی هم واقعا مبهم است چون دید ما به موضوع احاطه ندارد(بدلیل ضعف دانش)

هر چه به پیش می رویم بیشتر بر نسبی بودن حقیقت تاکید می شود....

ساکت چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 11:37

درود بر آقا مهرداد
یاد این جمله افتادم...
عقیده میتونه عقیده من باشه اما حقیقت نمیتونه حقیقت من باشه...حقیقت متعلق به هیچکس نیست...برای همین همیشه سر عقیده میجنگن نه سر حقیقت...(برتراند راسل)
شاد و سلامت باشید

درود به ساکت سخنگو!
پس شما با برتراند راسل اشتراک فکری دارید!
ممنون از لطفت

رافائل چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 11:19 http://raphaeletanha.blogsky.com

دو پست قبلی را کا خواندم، دقیقا منتظر چنین مطلبز بودم. میدانستم مطرح کردن آن خاطرات برای به چالش کشیدن ما است. حق نه دادنی و نه گرفتنی و نه نسبی است. حق واقعیتی است که از درستی و اصالت یک موضوع منشاء میگیرد. ولی مانند هر چیز دیگری بنا بر مصلحت دیگران تفسیر میشود. حق پایه در اخلاقیات دارد. اخلاقیات در همه جای دنیا یکی است. خوب خوب است و بد بداست. اما اگر من انسان نوعی بنابر نیاز خود، از قدرت، پول و .... برای پوشاندن لباس خوبی بر تن بدی استفاده کنم، شاید به آنچه می خواهم برسم. ولی اصل بدی همچنان سر جایش است.

اینکه گفتید اخلاقیات در همه دنیا یکی است درست نیست یک دختر 18 ساله سوئدی می تواند دوست پسر داشته باشد با او رابطه داشته باشد از او باردار شود نه تنها این مسائل بد نیست بلکه ممکن است این رابطه باعث خوشحالی پدر و مادر ان دختر هم بشود! ولی مثلا در پاکستان سالانه صدها دختر توسط خانواده هایشان بعضا بطرز فجیعی کشته می شوند(گاهی در اتش سوزانده می شوند) فقط به این خاطر که شاید با پسر همسایه رابطه ای در حد صحبت داشته اند .....

زهره چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 10:53

مرسی جالب بود

پرواز چهارشنبه 3 شهریور 1395 ساعت 09:08

خیلی فلسفی شد!!!نظر خودتون رو هم میگفتین

نظر من مهم نیست فقط می خواستم ذهن مخاطب را به چالش کشیده و به تفکر دعوت کنم .....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.