داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

اخه چی بهش بگم!

 

 داخل دفتر نشسته بودم که صدای زنگ دزدگیر خروجی به صدا درامد از تلویزیون داخل دفتر دیدم که محافظ صندوق به سرعت به دنبال کسی گذاشت و او را صدا زد او برگشت خانم جوانی بود که مانتو روشنی پوشیده بود و جثه کوچکی هم داشت و موقع برگشت به فروشگاه دوباره دزدگیر صدا زد همکار ما هم تمام پلاستیک خرید او را چک کرد که چیزی که حساب نکرده باشد در ان نبود کیف بزرگی همراهش بود که کیفش را باز کرد و محتویات ان را چک کرد....خمیردندان اورال بی چند مسواک گران قیمت چند شامپوی خارجی از کیفش بیرون کشید که تقریبا صد هزار تومان قیمتش بود و من هم مثل باراک اوباما که فیلم حمله به مقربن لادن را با هیجان از دفترش و از تلویزیون نگاه می کرد! اوضاع را از داخل دفتر رصد می کردم ! او هم شروع کرد به دروغ گفتن که من این کالاها را از جای دیگری خریده ام که البته دروغ می گفت و بعد هم که همکار ما کمی با او محکم حرف زد از دروغش دست برداشت و گفت حواسم نبوده و جنس ها را اشتباهی داخل کیفم گذاشته ام! و متاسفانه در دروغش هم ثابت قدم نبود! یاد یک کتاب افتادم که خاطرات یک جاسوس برجسته دو جانبه المان شرقی  بود که او وقتی می خواست شاگردانش را نصیحت کند می گفت:اگر دستگیر شدید و خواستید نجات یابید هیچ وقت اعتراف نکنید! هیچ وقت!....

من هم در دفتر رو به روی تلویزیون ایستاده بودم و با هیجان واقعه را تماشا می کردم! همکار ما به او گفت همین جا بایستد تا برگردم او هم به داخل دفتر امد و جریان را گفت و درهمان مدت کوتاهی که او به دفتر امد ان سارق یا به عبارت دیگر سارقه! با خونسردی مجدادا از درب خروجی خارج شد و یا به عبارت دیگر به نرمی می خواست فرار کند! که یکی از صندوقدارها دوباره پی اش رفت  و او را برگرداند و او را به دفتر اورد....ان کسانی که می گویند دزدها از سر احتیاج دزدی می کنند اشتباه می کنند! و یا لااقل من در دوران فعالیتم که با دله دزدهای فروشگاهی مواجه بوده ام یک چنین چیزی ندیده ام تمام دزدهایی که دستگیر کرده ایم اجناس لوکس و گرانقیمت بخصوص لوازم ارایش و بهداشتی خارجی از انها گرفته ایم و به ندرت دزدی بوده که مثلا پنیر حبوبات و یا قند دزدیده باشد شاید ده درصد دزدها از کالاهایی که به نوعی ارزاق عمومی محسوب می شود دزدیده اند و انها هم دزدهای مسنی بوده اند که شاید لوازم ارایش برایشان جذابیت نداشته مثلا یک پیرمردی که دندان ندارد طبعا مسواک "اورال بی" نمی دزدد!  برای همین مواد غذایی  و بخصوص مغز گردو برایشان جذابیت بیشتری دارد.....

نگاهی به ان سارقه! انداختم مانتو کرمی پوشیده بود و یک روسری کرمی هم داشت و کفش کرمی هم پوشیده بود و در نوع خودش یک دزد خوش تیپ و فشن محسوب می شد! بیست و چند ساله می امد به او گفتم خانم محترم! خجالت نمی کشی؟ او هم مثل همه دزدها که یکی از خصوصیاتشان خونسردی است چون به تجربه برایشان ثابت شده که مشکلی پیش نمی اید! گفت: حواسم نبود حساب کنم حالا حساب می کنم و کارتش را دراورد که گفتم لازم نیست حساب کنی تا حالا چند بار از اینجا دزدی کرده ای که او هم با خونسردی گفت: اولین باره من هم گفتم دیگه این طرفا پیدات نشه که دفعه بعد برات دردسر میشه او هم به ا رامی و مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده ازفروشگاه خارج شد!....دوستی داخل دفتر بود و پرسید فقط همین! چیزی بهش نمی گی!؟ راحت می زاری بره! که منم بهش گفتم :چی بهش بگم!؟ اخه چی بهش بگم!؟ 

نظرات 22 + ارسال نظر
مریم جمعه 11 تیر 1395 ساعت 20:04

سلام

حدود 15 سال پیش بود که تازه یه فروشگاه زنجیره ای گل کرده بود. اون موقع ها بازرسی داشتن فروشگاه ها. از این گیت های جدید هیچ جا نبود. من و دختر داییم رفتیم خرید و از یه غرفه خصوصیش دو بسته آدامس خارجی گرفتیم، همون توی غرفه هم حساب کردیم. بقیه خریدهامون رو هم کردیم و اومدیم بیایم بیرون. بیرون بازرسی من دست کردم توی جیبم و آدامسا و رسیدشون رو درآوردم. توی بازرسی دیدیم یه تلفن شد و بعد کیف های ما رو چپه کردن رو میز. تمام زار و زندگیمون رو ریختن بیرون. جیبامون رو گشتن. به آستر کیفمون دست کشیدن. دوباره جیبامون رو گشتن. هرچی هم می گفتیم چی شده، اصلا جواب نمی دادن. یه آقای بیسیم به دست هم خودش رو رسوند. خسته که شدن، گفت شما چیزی جیبت گذاشتی؟ گفتم نه. گفت قبل از ورود به بازرسی من از تو مانیتور دیدم دو تا کره گذاشتی تو جیبت!!
گفتم اونی که دیدی آدامس بود. در ضمن از جیبم درآوردم. حالام با رسیدش رو میزه.
یه نگاهی کرد و رفت. نه ببخشیدی نه چیزی. ما هم اینقدر عصبانی بودیم و جلو بقیه مردم که می دیدن ما رو اینجور میگردن خجالت زده شده بودیم که زود اومدیم بیرون. آخه کره؟ اونم تو جیب؟
خلاصه اینکه دیگه هیچ وقت پامو تو هیچ شعبه ای از اون فروشگاه نذاشتم.

درود به شما
اینکه اون فروشگاه از شما معذرت خواهی نکرده خیلی زشت و ناپسنده ولی مسئله اینه که اگه شما با مشکلات فروشگاه و مسئولین ان اشنا بشوید فک می کنم تا حدی هم باید به انها حق بدهید چون اگه نتوانند جلوی سرقت را بگیرند باید کسری کالا را با گران فروشی پوشش بدهند که نهایتا به ضرر مصرف کننده است....

سمانه دوشنبه 7 تیر 1395 ساعت 15:26 http://sdra.persianblog.ir

عجب پر روهای خونسردی هستن هاااا!
من دور از جونم با این روحیاتم اگه دزد می شدم اگه منو می گرفتی بی برو برگرد می زدم زیر گریه ...غش و تشنج و بلکه کارم به بیمارستان می کشید و زیر سرم و ...!!!خدایی تو پرویشون موندم!

به جای اینکه خرجش بر و روت کنی و شکمت با مال دیگران پر کنی برو کار پیدا کن !

دزدها از یه جنس دیگه هستند اغلب از طبقات پایین اجتماعی و آلوده به خلاف که نباید خودت با اونا مقایسه کنی.....

مدادرنگى یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 14:55

قبل از عید،یه خانوم خیلى محجبه و به ظاهر متشخص،از مغازه ى روبرویى حاجى فیروز دزدید و ما بعدا فیلمش رو دیدیم.
فکر کن،حاجى فیروز سفره ى عیدى رو دزدید:|

شاید حاجی فیروز سرقتی براش شگون داره!

بیوتکنولوژیست یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 01:46

سلام

یه سوال

همه مغازه ها از یک بارکد ثابت استفاده می کنند؟ که تو مغازه های مختلف این دزدگیر صدا می کنه؟

واقعا هم هیچ کار خاصی نمیشه کرد. برای 100000 تومن که طرف رو نمیندازن زندان. به دردسرش نمی ارزه. اما شاید بشه یه پابندی، دستبندی چیزی به این ها بست که توی هر مغازه ای میرن، یه صدایی بده که ملت مواظبشون باشن! شاید به خاطر آبروریزی این مسئله هم که شده سعی کنن اعتیادش رو ترک کنن

درود به اقای دکتر...
چه خبر از وبلاگ جدید!؟
صدا کردن دزدگیرها ناشی از لیبل هایی است که به انها چسبونده میشه و بارکد ارتباطی با گیت دزد گیر نداره....
والا دزد را هم که می گیریم باید کلی دردسر تحمل کنی و از کار بیکار شوی و دنبال شکایت بروی اخر هم باید رضایت بدهی چه برسه به اون تدابیری که شما گفتید.....

م شنبه 5 تیر 1395 ساعت 20:38

عجب پررو بوده!!
شما رهاش کردی رفت اون وقت بعضیا به کسی که دزد نیست هم گیر میدن بی ادب رفتار میکنن
آقا مهرداد عین اتفاق رویا خانم برای من افتاد خیلییییی بد بود من از یه مغازه شلوار خریده بودم طرف یادش رفته بود اون بیلبیلک رو جدا کنه نمیدونم چرا موقع بیرون رفتن بوق نزده بود رفتم تو یه مغازه دیگه موقع بیرون اومدن بوق زد طرف کیسه خرید منو نگاه کرد چون مغازه شلوار نمی فروخت مشخص بود که چیزی از این مغازه برنداشتم اما پسره با یه لحنی که انگار دزد گرفته گفت رسیدتو بدم ببینم همه داشتن نگاهم میکردن چون واقعا شبیه دزدی بود منم گفتم از جای دیگه خرید کردم ولی با این حال رسیدو نشون دادم اومدم بیرون تا ۲ تا خیابون هم رد کردم اما انقد از برخوردش ناراحت شدم که برگشتم توی همون مغازه و بهش گفتم من از برخورتون خیلی ناراحت شدم طرف هم با شرمنده گی خودش و بردارش توجیه کردن و عذر خواهی کردن منم دیگه گیر ندادم فقط گفتم تو کیسه من وسیله ای بود که هیچ ربطی به فروشگاه شما نداشت حتی اگه دزدیده بودم بازم به شما مربوط نبود و شما که کاسبی حتما از این اشتباها زیاد دیدی نباید بد برخورد میکردی.

مسئله اینکه که من فک می کنم باید همون لباس فروش را هم درک کرد! چون ما هم به کرات اتفاق افتاده که اشتباه کرده ایم که با تفتیش ساک خرید مشتری مشکل حل شده ولی حتما اون فروشنده باید از شما عذر خواهی می کرد .....

لیلی شنبه 5 تیر 1395 ساعت 18:55 http://leiligermany.blogsky.com

نتیجه می گیریم دله دزدی عاقبت تلخی نداره. فقط باید پررو بود

فک نکنم!
بالاخره یه جایی گیر میفته که باید تاوان بده.....

سهیلا شنبه 5 تیر 1395 ساعت 16:05 http://nanehadi.blogsky.com

این یه جور بیماری روانیه،احتیاج به معالجه داره.ربطی به وضعیت مالی هم نداره،معمولا افراد ثروتمند دچارش میشن.

درسته....همانطور که در پست هم گفتم تجربه من نشون میده که اغلب دزدیها از سر احتیاج نیست....

زری شنبه 5 تیر 1395 ساعت 13:47

فکر میکنم باید گزارش به پلیس چون شاید دزدی خیلی کلانی از جایی دیگه کرده بود و حالا لو میرفت.

والا چه عرض کنم به جواب کامنت قبلی مراجعه کنید!

نرگس شنبه 5 تیر 1395 ساعت 12:53

کارتون اشتباه بود حداقل وظیفتون این بود به پلیس اطلاع بدین.حتی اگه فک میکردین که پلیسم ولش میکنه.اشتباهه همین کارا اینارو پررو و تعدادشونو زیاد کرده

فقط بگم ما یکبار زنگ زدیم و مامور اومد و گفت ما جایی نداریم که از یک مجرم زن نگه داری کنیم و طبعا مجبور شدیم سارق محترم را رها کنیم!

ناری شنبه 5 تیر 1395 ساعت 12:40

اقا مهرداد یه لیوان چایی میریختی رو مانتوش دلت خنک شه

پس گردنی که بهتره!

عطیه شنبه 5 تیر 1395 ساعت 11:52

درووود.
میخواستم بگم ک دزدی برای بعضیا میشه عااااادت. چند وقت پیش ماجرای مشاوره 1خانم مایه داری رو میخوندم ک دزد بود و مشاور میگفت ک فقط عادت کرده ب این هیجانای کوچیک. یا تو اقوام خودمون کسی هست ک وضع مالی بدی نداره اما دزدی میکنه. همه ام میدونن این دزده اما بازم از رو نمیره.
یک عده هم اندازه نیازشون دارن، اما چیز بهتر میخوان. مثلا همین خانم خمیر دندون پونه ک چشمو نمیسوزونه داره تو خونش اما برنددد چیز دیگریست... .

درود به عطیه خانم....
نه تنها حرف شما درسته بلکه فراتر از ان دزدی اعتیاد اوره! یعنی اینکه کسانی که به دزدی عادت می کنند دیگر ترک این عادت براشون مشکله برای همین هم هست که اغلب سارقین سابقه دار هستند چون نمی تونند این عادتو کنار بزارن....

سهراب جمعه 4 تیر 1395 ساعت 13:31 http://kaasbokaar.blogfa.com/

ولی اگه من بودم یه کار میکردم به خر بگه خان دایی تا خونسردی از سرش بپره

روی کاغذ همه کاری میشه کرد ولی وقتی تو موقعیتش باشی گزینه هات محدود می شه مخصوصا اینکه تجربه های مختلفی را هم دیده باشی.....

المیرا جمعه 4 تیر 1395 ساعت 10:01

سلام اقا مهرداد خوبین ؟نماز وروزه اتون قبول .اقا ما کماکان اینجا رو دنبال میکنیما فقط چون با گوشی ام کامنت نمیذارم شرمنده .
من که این پست رو خوندم شرمم شد یه لحظه حس کردم خودمم اونجا حضور داشتم چطور روشون میشه واقعا؟من اگه شارژی بخرم مثلا 2200اگه خرد نداشتن بگن بعدا بیار 200تومن رو فرداش میبرم چون خوشم نمیاد دینی بر گردنم باشه بعضیا چه راحت از گلوشون پایین میره

درود به المیرا خانم
سارقین! اغلب از طبقات پایین اجتماعی هستند و با افراد معتقد و اصیل فرق دارند و شما نباید خودتان را با انها مقایسه کنید....

رویا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 18:58

خواهر منم یه جایی کار می کرد می گه دیدیم یه مرد که رد می شه از جلوی در صدای اون دزدگیر اومده(اسم اون دستگاها رو نمی دونم) بعد گه هرچقدر گشتنش چیزی پیدا نکردن ...ولی هربار که برا امتحان می خواست بره صدا می اومد بعد چند بار گشتن یکی از همکارا متوجه چیزی می شه !!!!اگه گفتین چی بود؟؟؟حالا شما شاید حدش برنین....یه مرد تقریبا مسن که از اون کلاه بزرگای پشمی سرش بود می گه کلاهش رو برداشتیم چند دست لباس زیر بچه!!!!بعد طرف شاکی شده بود اینا از کجا رفته تو کلاهم ....
ولی یه بار برا من اتفاق افتاد که به جان خودم بی گناه بودما...رفته بودم یه فروشگاه و موقع رد شدن من اون آژیر مسخره صدا کرد ...منم خجالت زده برگشتم چون نه چیزی خریده بودم و نه سرقت کرده بودم ...وای چه حس بدی بود ...بر گشتم طرفش یه خانم بود قیافه ام رو که دید گفت نگران نباشید ...چیزی از جایی خریدین ...منم چند تا کتاب خریده بودم دید یکی از اونا رو یادشون رفته بزنن نامردا ...خودش البته زد منم برا این که خراب نشم چون از کارت کشیده بودم اون رسیدش رو نشون دادم اونم خندید و گفت چند باری این مشکل پیش اومده!!!!
فقط الان که اینا رو نوشتم یادم افتاد مگه موقع رفتن به فروشگاه فعال نبود و مشخص نشد...مگه فقط موقع خروجی اون دادوبیدا می کنه؟؟
البته من همیشه از بچگی این ترس رو داشتم که متهم به دزدی بشم مثلا یکی چیزی تو کیفم بذاره ....یا یکی از رو دشمنی برام توطئه درست کنه...افکار درست و حسابی هم ندارم که.....

یه چیز جالب بگم!
همین الان که می خواستم کامنت شما را تایید کنم دوباره صدای گیت به صدا درامد و یک دزد دیگر شناسایی شد!
داستان جالبش بماند تا بعد!

مانیا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 15:33

سلااااااام
خوبین اقا مهرداد؟ امتحانا تموم شد اره؟؟؟؟ تورو خدا یکم رحم داشته باشید اخه من یه هفته خودمو برا امتحانم اماده میکردم و سر نزدم به وبلاگ این همه پست؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
میرم بخونم؛ شما هم نگید من مشتری ثابت نیستم

درود به مانیا خانم
والا منم امتحان دارم ولی وقتی استرس امتحان دارم بیشتر پست می زارم!

مهربانو پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 14:53

چه پرررووووو بوده.
این آدما همونایی هستن که در زمان تربیتشون کوتاهی شده، یه چند فصل کتک و تنبیه لازم دارن.

دقیقا
ولی متاسفانه با کتک اصلاح نمی شوند ! همانطور که گفتی باید تربیت شوند که متاسفانه برای تربیتشان کمی دیر شده....

سانیا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 10:38 http://saniavaravayat.blogsky.com

واقعا ها چی بهش بگی ؟ چه طور میتونند اخه اگه نیاز باشه به قول شما باید حداقل کاری که میکنند مواد غذایی بردارن نه مسواک و خمیر دندون مارک خارجی ..
برادرم مغازه مواد غذایی داشت که وسعتش ب نسبت شهرمون بد نبود . یک زمان هایی سرشون شلوغ میشد و البته کارهای حسابداریشون رو میداد من انجام بدم خوب عصرها تا شب میرفتم مغازه میموندم یک بار که خیلی شلوغ بود تا رفتم گفت میشه بری این حسابها رو کارت به کارت کنی . و چند تا کارت داد دستم منم رفتم بیرون و چون عجله داشتم کیفم رو همون جا رو پیشخوان گذاشتم و رفتم .وقتی برگشتم یادم رفته بود بعد دیدم یکی از همکارهاش با یک خانم دم در درگیر شده یک خانم خیلی شیک و پیک و اتفاقا سر و وضعش از همه ماها بهتر بود که به همکار داداشم میگفت این جنس ها رو حساب کردم اونم اورد داخل برادرم من و بقیه بچه ها نگاه ش میکردیم خانم اصرار داشت حساب کرده و هیچ کدوم ا زصندوق دارها هم حرفش تایید نمی کردند فاکتور هم نداشت متوجه کیفم شدم دستش ،یهو گفتم خوب باشه حساب کردی . ولی چرا تو کیف من گذاشتی داری کیف من رو میبری ....اول زیر بار کیف من نرفت بعد گفت اشتباهی کیف رو برداشته .....جالب اینجا بودبعد برگشته میگه این خانم دزده ببینید تو کیف ایشون هست ......ما واقعا نمی دونستیم چی بگیم بهش دقیقا چی .....

این که دیگه شاه دزد بوده!
یکی از مشخصه های سارقین خونسردی و پرروییه که گاهی حتی با وجود دزدی دست از سر ادم هم برنمی دارند!

سارا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 07:37

فقط می تونم بگم اخه چی بهش بگم ؟؟
آخه !!!

والا!

جیرجیرک پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 07:16

واقعا آخه چی بهش بگین...مگه جایی هم برای حرف زدن باقی میمونه

واقعا چی میشه بهش گفت!؟....

مهرداد خوان پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 01:03

واقعاً چی می شه بهش گفت!!!اگه بخوای هم پیگیر بشی و بری آگاهی انقدر وقت و هزینه ات رو می گیرن که پشیمون می شی

دقیقا همینی بود که گفتی....
در ضمن اسم با مسمایی انتخاب کرده اید !....

سارا... پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 00:51

سلام....

میدونید وقتی خوندن پستتون رو تموم کردم ... چه فکری تو سرم اومد!!؟............. اینکه اگه من میخواستم از فروشگاهتون دزدی کنم... چی میدزدیدم!!؟

خب باید عرض کنم در درجه اول دنبال شکلات و کاکایو (کیبردم همزه نداره ی گذاشتم!)... خارجی خوشمزه میگشتم وکش میرفتم.... بعدشم اگه کتاب رمان خارجکی داشتین ...برمیداشتم....دست اخرم سی دی فیلم های مورد علاقه ام.....

وقتی هم دستگیرم میکردید........میگفتم : اینا همه واسه مصرف شخصیه ... نمیخوام ببرم بفروشم که!!... نیاز دارم ...می فهمید ...نیاااااااز

درود به سارا خانم
من فک می کنم تیرتان به سنگ می خورد! چون سی دی و رمان خارجکی که کلا نداریم! شکلات خارجکی هم چون هوا گرمه و اب میشه محدود کرده ایم!
این هم از حکایت سرقت سارا خانم!

فارا پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 00:12

عجب !!!
فقط موندم قبلنا که این دستگاه ها نبود چطور دله دزدیا رو میفهمیدن ؟؟

قبلا فروشگاههای بزرگ کمتر بود و شاید دزد هم کمتر بود!
الله و علم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.