داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

بازار یاب و مدیریت زنانه....

 

 

 

 

بازاریاب ها افراد بسیار زحمت کشی هستند تمام بار فروش و کار یک شرکت به دوش انهاست اگر مشتری بد حساب باشد اوست که باید جواب بدهد اگه چک برگشتی  باشد او باید جواب بدهد اگه مشتری ورشکست شده یا فراری شود اوست که باید تاوانش را بدهد اگر نتواند هدف فروشی که برایش تعیین شده بزند و این برای مدت طولانی ادامه پیدا کند اخراج می شود اگر کلاهبرداری به تورش بیفتد  شرکت سفته هایش را به اجرا گذاشته و زندگیش را تمام دسترنج چندین ساله اش را می گیرد از این طرف اوست که غرغر مشتری را تحمل می کند اوست که باید جلو مشتری زانو بزند اوست که باید همیشه نیشش باز باشد! و لبخند به لب به استقبال مشتریهایی بعضا بداخلاق برود تا بتواند کالای شرکت را بفروشد اوست که باید مشتریها را مرتب تحت نظر بگیرد چون اگر یکی از این بقالی هایی که به شرکت بدهکار است فراری شده یا ورشکست شود تمامی وجه ان چک ها را او باید بپردازد و چه بسا بازاریابی که شبها پشت خانه یک بدهکار خوابیده تا او از لانه اش بیرون بیاید و بتواند پولش را بگیرد اوست که باید صبح تا شب با موتور یا پای پیاده اواره کوچه و خیابان باشد تا کالاها روی زمین نماند و فروش رود بازاریاب صف مقدم کسب و کار است و تمامی بار را بدوش می کشد هر اتفاقی که بیفتد او مسئول است و در حقیقت شرکتها نه تنها با بازاریاب جنسشان را می فروشند که کالای خودشان را هم بیمه می کنند یعنی درصدی از فروش کالا را به بازاریاب می دهند و ان بازاریاب هم خوشحال است که پول خوبی می گیرد ولی سالی یکی دو سوختی که به تورش بیفتد همه درامدش را شرکت می گیرد و بخصوص بازار امروز که رکود شدیدی بر ان حاکم است هم مشتریها پررو و زیاده خواه شده اند و هم سوختی انها زیاد شده فشار شرکت ها هم افزایش یافته برای همین وقتی شما آگهی های استخدام را بخوانید فقط برای استخدام بازاریاب آگهی هست و جای دیگری کار نیست چون بازاریابی کار هر کسی نیست....

البته بازاریابی یک هنر است بازاریابی فقط فن فروش نیست بلکه بازار یابی یعنی هنر نفوذ در دیگران اینکه بتوانی انچنان در کسی یا شرکتی نفوذ کنی که ان شخص یا شرکت به شما اعتماد کرده پول بدهد و کالای شما را بخردبرای همین بازاریاب های حرفه ای و موفق نه تنها در شغل و کار خودشان بلکه در زندگی اجتماعی هم ادمهای موفقی هستند.....

ما از یک شرکت  نیمه دولتی خرید زیادی می کنیم بازاریابی دارد که پسر بسیار خوب و زحمتکشی است و اگر او نباشد کار حل نمی شود مثلا کاسبی جنسی سفارش داده و فردا که کالا برایش ارسال می شود نمی خرد حالا یا پول ندارد یا جنسهای قبلیش مانده به بهانه ای جنس را مرجوع می کند و قانون ان شرکت هم این است که بازاریاب باید کالای مرجوعی  را حتما بفروشد مگرنه هم او و هم راننده جریمه می شود او هم معمولا مرجوعی هایش را سر ما خراب می کند یعنی اینکه انها را می اورد و ما هم برای اینکه کارش راه بیفتد پولش را به او می دهیم....

رییس ایشان خانمی است که تا چندی قبل فقط صدای ایشان را شنیده بودم یعنی از نزدیک ندیده بودم ولی تماس تلفنی داشتیم بازاریاب های تحت سرپرستی ایشان  مرتب  عوض می شوند چون با خانم رییس کنار نمی ایند و طبعا مجبور می شوند کاررا ترک کنند او بشدت به بازاریابها فشار می اورد مثلا با یکی از بازاریاب ها دعوایش شده که چرا جلوی او درست و مودبانه نمی ایستد! و یا اگر مشتری یک روز چک را دیر بدهد راننده را بر می گرداند که ان یک روز را به عقب برگرداند یعنی مثلا اگر توافق شده که چک 40 روزه دریافت شود اگر مشتری 41 روزه بنویسد هم بازاریاب را سرزنش می کند و هم راننده بد بخت را بر می گرداند که تاریخ چک را یک روز به عقب برگرداند که این کار به هیچ وجه معمول نیست و معمولا تاریخ چک توافق شده  تا 5 روز انعطاف دارد.....

چند روز پیش بیرون کاری داشتم که راننده شرکت به من زنگ زد و گفت که شما چک را 41 روزه نوشته اید و لطفا بیایید و این چک را پشت نویسی کرده و یک روز عقب بکشید البته ما هم قصد اینکه چک را 41 روزه بنویسیم نداشتیم بلکه حسابدار ما حواسش نبود که ماه 31 روز است و برای همین بر اساس ماه سی روزه چک را نوشته بود که یک روز به مدت چک اضافه شده بود من هم عصبانی شدم و گفتم شما اصلا با این کار به ما توهین می کنید که بخاطر یک روز چک را بر می گردانید و من تاریخ چک را عوض نمی کنم به فروشگاه امدم دیدم راننده روبروی فروشگاه منتظر است و در حقیقت او دوساعت منتظر من بود چون خانم مدیر به او گفته بود تا یک روز تاریخ را به عقب برنگردانی  حق نداری به شرکت بیایی و او هم بغض گلویش را گرفته بود و خواهش کرد که تاریخ چک را عوض کنم که من هم قصد کرده بودم که زیر بار نروم ولی وضعیت راننده را که دیدم چک راپشت نویسی کردم و نمی دانم چرا یک انسان اینقدر باید بی وجدان باشد وقتی چشمش به میزی می افتد و عده ای زیر دستش می شوند باید پشت میز بنشیند و زیردستانش را تحت فشار قرار دهد و البته بازاریاب می گفت که این خانم از اشنایان یکی از مدیران بالایی هست و برای همین به این سمت استخدام شده که البته این در شرکتهای دولتی طبیعی است.....

یکبار بازاریاب به من زنگ زد و گفت که خانم مدیر گفته تو عرضه نداری بار بفروشی! و من خودم می روم و کلی بار به انها خواهم فروخت و لطفا اگر او امد به او سفارش ندهید ما هم گفتیم چشم!

فردا خانم مدیر با هیئت همراه تشریف اوردندو با لبخندی بر لب وارد دفتر شدند که من هرچه به ایشان نگاه کردم ایشان به یک داف بیشتر شبیه بود تا یک مدیر بازاریابی! و البته کمی هم می خواست برای ما بالای منبر برود که البته چندان موفق نبود! و هر چه کرد که سفارشی از ما بگیرد موفق نشد و به او هم گفتیم که این بازاریاب شما خیلی ماهر و فعال است و اگر ایشان عوض شود شک دارم که بتوانیم از شما خرید داشته باشیم که با شنیدن این حرف به فکر فرو رفت و همراه با هیئت همراه فروشگاه را ترک کردند.....

پستی در وبلاگ قبلیم نوشته بودم تحت عنوان "ماده شیر" که نمی دانم هنوز هم هست یا بلاگفا نابودش کرده که بطور مفصل توضیح داده ام که مدیران زن در کشورهای جهان سوم بر خلاف تصور مستبدتر از مدیران مردهستند که شاید دلیلش این باشد که چون مردان زیر بار ریاست انها نمی روند سعی می کنند با سختگیری حرفشان را به کرسی بنشانند و شاید هم عقده های ناشی از فشارها و ظلم یک جامعه مرد سالار است که مدیران زن راسختگیر کرده من یادم هست ان اوایلی که کار را شروع کردم چند مدرسه مشتری ما بودند که برای بوفه شان خرید می کردند انها می گفتند که خدمتکاران مدارس زیر بار مدارس دخترانه نمی روند چون مدیران زن سختگیراز مدیران مردهستند و این  حتی در سیاستمداران زن کشورهای شرقی هم متجلی است اگر شماتاریخ دوران بی نظیر بوتو نخست وزیر سابق پاکستان که بنیانگذار طالبان محسوب می شودو یا حتی خانم ایندیرا گاندی که خدمات زیادی به هندوستان انجام داد را بخوانید قاطعیت بیش از حد در بسیاری از تصمیمات انها قابل مشاهده است و البته بلعکس در غرب کشورهاشمال اروپا و اسکاندیناوی که از زن سالارترین کشورها در ساختار سیاست محسوب می شوند از ارامترین ثروتمندترین و پیشرفته ترین کشورهای جهان هستندمثلا در این کشورها برای نمایندگان مجلس سهمیه جنسیتی وجود دارد یعنی اینکه مثلا حداقل سی درصد نمایندگان پارلمان باید زن باشند و شنیده ام این سهمیه در هیئت مدیره شرکتهای بزرگ هم وجود دارد و نتیجه این می شود که مدیران زن در کشورهای شرقی به جای قاطعیت بیش از حد باید خوی و لطافت زنانه خود را در تصمیم گیری ها بکار بگیرند که در این صورت تجربه نشان داده می توانند از مردان هم مدیران بهتری باشند....

پی نوشت:ممنون از دوستانی که در پست قبل کامنت گذاشتند.....

نظرات 11 + ارسال نظر
عطیه سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 10:49

استاتید خانم رو نگفتید ک دلمون خونه از دستشون. با اون دوستمون هم موافقم ک گفتن همه فکر میکنن مدیریت روح مردونه میخواد و خانما ادای مرداها درمیان. حتی بهتر از خود مردها

اتفاقا می خواستم در مورد اساتید خانم هم بنویسم که حس کردم شاید غیر مرتبط باشه....خانم دکتری داریم که البته با بچه های کلاس ما رابطه ای دوستانه داشت و مشکلی نبود ولی در کلاسی دیگر کمی دانشجویان اسائه ادب کرده اند ایشان هم خیلی شیک و مجلسی مدت کوتاهی مانده به امتحان از طریق کانال تلگرام منابع جدیدی به امتحان پایان ترم اضافه فرمودند!

م دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 15:22

این چیزی که گفتید رو من عینا توی یه داروخانه دیدم . من از بازاریابی چیزی نمیدونم ولی مشخص بود پسره بیچاره اومده بود دنبال پولش که ظاهرا خیلی وقت بود دنبالشه انقدر بهش توهین کردن که اعصاب من به جای اون خورد شده بود ولی بیچاره هیچی نمیگفت که مشتریشو از دست نده. بعد از اینکه رفت پشت سرش بهش میخندیدن . من از کارشون سردرنیاوردم ولی از حرفاشون معلوم بود میتونستن کارش رو راه بندازن ولی بهانه آوردن که فلانی نیست.

+ مدیر خانم مجبوره عقده ای بازی دربیاره چون هم ازش حساب نمیبرن هم اگه مشکلی پیش بیاد چند برابر یه مدیر مرد سرزنش میشه. البته دلیلش رو خودتون بهتر توضیح دادید. فقط جهان سومی ها هستن که فک میکنن برای مدیریت باید روح مردانه داشت و زنهای مدیر هم مجبورن ادای مردا رو دربیارن . البته من معتقدم غربی ها زن سالار نیستن فقط سعی میکنن دو کفه ترازو رو ولو با زور قانون برابر کنن!

به مطلب جالبی اشاره کردی و فقط در مورد چند جمله اخر کامنت شما باید بگویم در یک جامعه ارام و سالم نباید برای کلماتی مثل زن مرد قوم دین....پسوند "سالار" وجود داشته باشد و باید فقط عدالت برقرار باشد.....

فارا دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 03:26

سلام
کلا خانوما سخت گیر هستن اصولا کار یاد کسی نمیدن کارفرمایان خانوم تو مرخصی دادن یا تو افزایش حقوق و این چیزام به نظر من خست خاصی دارن بعدشم این مدیرایی که فارغ از هر دردسری و سرزنشی جا خوش کردن رو صندلی فارغ از اینکه خانوم باشن یا آقا و هی دستورای عجیب غریب میدن از کسایی هم براشون کار میکنه توقع دارن طرف مثه اسب کار کنه درصورتی که حقوق اون یه ماه اون کارمند پول یه جفت کفش یا حتی یک سوم پول کت شلوار مدیرم نمیشه بعد این بیچاره ها باید همش نق زدن رو هم تحمل کنن امیدوارم این جور آدما یه روز گیر آدمایی مثه خودشون بیفتن تا بفهمن چقد سخته...

درود به شما....
مدیریت هم مانند فیزیک شیمی مهندسی...یک علم است و همه این مسائل ناشی از ان است که افرادی مدیر هستند ولی مدیریت نمی دانند....

لیلی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 02:25 http://leiligermany.blogsky.com

تصور بازاریاب شدن و حتی ملاقات با بازاریاب برای من بسیار سخته.

البته ملاقات با بازاریاب کار مشکلی نیست چون اونها هم ادمهای معمولی هستند ولی کارشان سخت و طاقت فرساست که البته این شرایط سخت می تواند انها را بخوبی بسازد....
خوشحالم که در وبلاگ خوبتان دوباره می نویسید....

مریمی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 00:59

ی دور اینو گوش کن حالا ک امتحان داری.

http://s6.picofile.com/d/4896fd2a-f5ef-4d35-b254-fa7ac6c48ee1/Carmina_Burana_O_Fortuna.mp3

ممنون مریمی جان هدیه خوبی بود
من به موسیقی کلاسیک علاقه زیادی دارم چون یک ارامش خاصی در اون هست....

مریمی یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 22:07

پست جدید بذار ! دستوری مثلا!

والا خیلی دوست دارم اطاعت کنم ولی تا شنبه دو تا امتحان دارم!.....
پست بعدی احتمالا یک انشا خواهد بود!

sin یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 20:53

خانمها کلا مسایل را زیادی جدی می گیرند....و فکر می کنند اگر همه چیز طبق قواعد پیش نرود ممکن است اسمان به زمین بیاید...از طرف دیگر یک اقا معامله می کند و با خودش می گوید اگر طرف پولم را نداد..با کتک و دعوا و ارعاب هرجوری شده پولم را از او می گیرم...ولی یک خانم این تفکر را نداردو با خود می گوید حتما اولش محکم بگیرم تا پول دستم بیاید...البته چه خانم چه اقا وقتی مدیر جایی می شوند باید کاربلد باشند..و گرنه مرتب اشتباه می کنندو چوب اشتباه شان راهم دیگران می خورند...

دیگه ان زمانی که می شد با کتک و دعوا طلب را وصول کرد گذشته و به غیر از راه قانونی راه دیگری نیست بخصوص در شهرهای بزرگ .....
همانطور که گفتید مرد و زن فرقی نداره مدیر باید "مدیریت" بداند.....

اعظم 46 یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 20:22

ای گفتی خدمتگزار مرد برا مدارس دخترانه چه برنامه ها می ریزن اصلا به جز مدیر حرف کسی دیگه رو قبول ندارن بارها بهشون موقعیت پست سازمانی رو گوشزد کردم تا حرف شنوی پیدا کنن بخصوص اونایی که چند ساله در همان مدرسه ان

والا من هیچ اطلاعی از وضعیت مدارس ندارم و صرفا نقل قول کردم و حرف شما هم سند دیگری برای این مطلب در پست بود که یکی از دلایل اینکه مدیران زن سختگیر تر هستند این است که مردان زیر بار دستورات انها نمی روند....

ساکت یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 17:34

درود بر آقا مهرداد
اول اینکه...در مورد نظرتون با بازاریاب ها موافقم...من هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت نمیتونم یک روز هم خودم رو تو این شغل تصور کنم...احتمالا بخاطر همین نکته هست که شما گفتید بازاریابی یعنی هنر نفوذ در دیگران...
دوم اینکه ...داف شاسی بلند
سوم اینکه...تذکراتی به ایشان داده شد
چهارم اینکه...خوبه که شما آقایون به حق یا ناحق از همدیگه دفاع میکنید و حواستون به هم هست...ای کاش ماها هم بیشتر هوای همدیگر رو داشته باشیم...
پنجم اینکه...با دلایل شما برای سختگیرتر بودن مدیران خانم موافقم البته به نظرم بیشتر به این دلیل هست که وقتی یکم نرمش از خودشون نشون میدن خیلی راحت درمورد اونا نگاه جنسیتی میشه و فکر میکنن دارن از جنسیتشون سوء استفاده میکنند و هزار تا حرف بوجود میاد در صورتی که اگه یه مدیر مرد یکم مهربونی از خودش نشون بده میگن انسان بزرگیه...که خب البته همه این مسائل برمیگرده به فرهنگ و آموزش ما...
شاد و سلامت باشید

درود به ساکت سخنگو!
اینکه گفتید اقایون از همدیگه دفاع می کنند باور کنید من نه تنهابه اپارتاید جنسی بلکه به هیچ اپارتاید دیگری اعتقادی ندارم و همانطور که در اخر پست گفتم زنان می توانند مدیران بهتری حتی نسبت به مردان باشند....
نکته پنجم شما جالب بود و من معتقدم کاملا درست است....

سمانه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 15:13 http://sdra.persianblog.ir

داف شاسی بلندددد....
نمی دونم چرا ولی واقعا بانوان عزیز وقتی در یک منسبی قرار می گیرن چرا اینقدر ازخود بیخود می شن و خدا رو هم بنده نیستن.شاید تحلیل شما درست باشه در این باره شاید هم نه.
بازاریابی شغل سخت و کم درامدی هست.من سعی می کردم خیلی ملایم و مهربونی جوابشون کنم.(تو مطب زیاد بودن)

من اخرش نفهمیدم تحلیل ما درست بود یا غلط!

ریحانه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 12:54

من فکر میکنم این خانم علاوه بر همه ی مسایلی که فرمودید، دچار حس "یک دفعه از هیچی به یه جا رسیدن" شده! یه جورایی دچار حس "من الان خیلی آدمم" !! آهان. اسمش میشه تازه به دوران رسیده.

تازگی ها که یه نوع دیگه از بازاریابی اومده تو کار. جنسی رو بهت میدن و میگن به هیچ وجه نباید در مغازه به فروش بره و باید به آدمها به صورت دونه ای (نه فله ای) بفروشی!

فقط در مورد ان نوع بازاریابی بگویم که ان نوعی بازاریابی شبکیه ای است که به نظر من لااقل در کشور ما نوعی کلاهبرداریست چون کالاهایی که به این طریق فروخته می شوند بشدت گران هستند....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.