داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

مراسم ختم و نیترات اب معدنی!

 

 

چند روزپیش شنیدم که پدر یکی از اشنایان فوت کرده البته شخص متوفی را من شاید ده سال بود که ندیده بودم ولی برای احترام به پسر ایشان که زیاد ایشان را می بینم و غیر از نسبت فامیلی رفیق خوبی هم هست لازم شد که برای مراسم هفته ایشان به مسجد بروم....مراسم ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر بود و راستش اصلا حال و حوصله اش را نداشتم بخصوص اینکه به طور کاملا ژنتیکی به خواب ظهر هم عادت دارم واگر ظهرها دوساعت نخوابم کلا بقیه روز برایم تعطیل است! چون خسته و خواب الود می شوم....هوا گرم بود و در کمد لباس هایم به دنبال یک لباس تیره می گشتم من لباس و پیراهن مشکی ندارم و کلا از پوشیدن لباس مشکی خوشم نمی اید البته لباس تیره می پوشم مثل قهوه ای و سورمه ای ولی پیراهن مشکی نداشته و ندارم و این عادت را از پدرم به ارث برده ام برای همین در بین لباس هایم یک لباس سورمه ای پیدا کرده و پوشیدم و در حالیکه هوا هم گرم بود به اتفاق پدر و برادرم راهی مسجد شدیم....

 ورودی مسجد پر از تفت و تاج گل بود و همانطور که می دانید هزینه همه این تاج گلها برای خیریه می رود یعنی کسی می رود و مثلا پنجاه هزار تومان می دهد و یک تاج گل می گیرد در حالیکه اسم تقدیم کننده تاج گل با خطی درشت و خوانا نوشته شده و یعنی اینکه فلانی پول این تاج گل را داده است! و من نمی دانم اگر مثلا قرار می شد که اسم تقدیم کننده روی تاج گل نوشته نشود چند درصد مردم می رفتند و برای شادی روح متوفی پول داده و تاج گل می گرفتند و تازه برخی تاج گلهای بزرگی گرفته بودند که احتمالا پول بیشتری هم برای ان پرداخت شده بود و انرا در نزدیکی های درب مسجد و جلوی چشم تازه واردین گذاشته بودند! البته اشکالی ندارد اگر همین ریاکاری باعث شود که ادمها برای خیریه پول بدهند باز هم خوب است چون اساسا "ریا" واژه اشنایی برای ماست و در ضمن بنده هم که این مطالب را می گویم بهتر از بقیه نیستم چون وقتی تاج گل گرفتم خطاط هم اسم بنده را با خطی درشت و خوانا نوشت و انرا کنار دیوار مسجد گذاشتم!.....

داخل مسجد که شدیم با پسر متوفی که در ورودی سالن مسجد دست به سینه ایستاده بود سلام علیکی کردیم ظاهر او هم مثل ما حال و حوصله نداشت چون به جای اینکه گریه و زاری کند خمیازه می کشید! مسجد هم نیمه پر بود و مداح هم با صدایی بلند شعری در رثای پدر می خواند و خیلی تلاش می کرد که پسر و یا احیانا دختران تازه سفر کرده را به گریه بیندازد! چون مرتب با صدای جان گدازی می گفت که پسر و دختران ان پدر چند روزی است که پدرشان را ندیده اند که البته او زور زیادی می زد چون ما ندیدیم و نشنیدیم که کسی گریه کند و شاید دلیلش این بود که متوفی چند سالی در خانه زمینگیر وعلیل بوده......

کناری نشستم و زانوی غم به بغل گرفتم و به نوبت حلوا خرما چایی کیک اب میوه اب معدنی....اوردند  من عادتی که دارم این است که هر جا محصولی را ببینم نوشته ها و مشخصات کالا را می خوانم یعنی انرا بر می دارم و دقیق نوشته های روی انرا می خوانم و این عمل کاملا غیر ارادی است! از جمله یکی از محصولاتی که به خواندن مشخصات ان علاقه مندم اب معدنی است! و شهری که چشمه و کارخانه اش در ان واقع شده و بخصوص لیست  مواد معدنی درج شده روی لیبلش را دقیق می بینم بخصوص درصد نیترات انرا! اب معدنی اسم خوانایی نداشت و نامش را از بس کج و کوله نوشته بودند نتوانستم برندش را تشخیص دهم که این یک خطای تجاری و تبلیغاتی است! کارخانه اش هم در یاسوج بود و مقدار نیترات ان هم فقط نیم بود که از نظر کیفی یک اب معدنی عالی محسوب می شود! در هر حال مداح داشت داستان های رعب اوری تعریف می کرد که بنده حواسم به درصد نیترات اب معدنی بود!.....

در همین حال یکی از اشناها وارد شد که خیلی با خنده و خوشرویی سلامی کرد.... روحیه خوبی داشت و شاید این روحیه عالی ناشی از این بود که شنیده بودم که اخیرا تجدید فراش کرده و در سن 55 سالگی با خانمی هم سن دخترشان ازدواج کرده اند!....قبلا می گفتند تا جوانید از جوانی خودتان بهره ببرید و استفاده کنید چون  وقتی پا به سن می گذارید فرصت ها از دست می رود من این حرف را بخصوص از بزرگترها زیاد شنیده ام ولی راستش این جمله چندان برایم مفهوم نیست! چون تو اگر ماهی یک میلیون تومان حقوق بگیری و نصف انرا اجاره خانه بدهی اگر در اوج جوانی هم باشی نمی توانی از جوانیت بهره ببری ولی افرادی هستند که سنی از انها گذشته ولی همچنان با قدرت مشغول بهره بردن ازمواهب طبیعی! هستند.....بگذریم......

تقریبا یه 20 دقیقه ای نشستیم و بعد برخاسته  با خداحافظی از مسجد خارج شدیم...در موقع خروج از مسجد به ان خدا بیامرز فکر می کردم من با خبر بودم که تمام فرزندان ان مرد هر چه که دارند از او بود او همه چیز برای فرزندانش مهیا کرد برایشان خانه خرید ماشین خرید پول به انها می داد و از ان مردانی بود که اگر مثلا می گفتند که فلان نوه ات که دختر است قرار است به دانشگاهی که صد کیلومتر با اینجا فاصله دارد برود و از سرویس دانشگاه جا مانده  برای اینکه سوار ماشین شخصی بی نام و نشان نشود کارو زندگیش را رها می کرد و با ماشینش به دنبال نوه اش می رفت...شاید او با انبوهی از ارزوها  رویاها و عشق های نا تمامی که داشت این جهان را ترک کرد در حالیکه کسی برایش غمگین نبود و جای خالیش حس نمی شد.....

نظرات 17 + ارسال نظر
فندوقی چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 16:37 http://0riginal.blogfa.com/

سلام. دیر رسیدم و گفتنیها رو همه گفتن.
متناتون مثل همیشه عالیه. همیشه میخونمتون. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید و تو مراسم شادی شرکت کنید.
رسم گل خیریه ای تو تهرانم هست.

درود به فندقی خانم دوست قدیمی
شاید شما تنها دوستی باشی که از سه سال پیش که این وبلاگ را درست کردم هنوز شما ر ا می بینم...
شاد و سلامت باشی....

حامی دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 09:12

چی بگم همش حقیقت بود . ممنون

همین که خاموش نمی مانی کافی است....

بانو یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 23:41

چه تلخ و دردناک
ولی خب بنظر من اگر نیت اون مرد والاتر از جلب نظر فرزندان و نوه هایش بوده باشد...این توجه بعد از مرگ هم برایش ارزش چندانی ندارد.
من چند ماه پیش برای جلسه ی فوت پدربزرگ دوستم دعوت شده بودم که نمی دونم چی شد اشکام سرازیر شد. مرد بزرگی بودن و من خیلی نمی شناختمشون.ولی نمی دونم چرا ناخودآگاه اشکام سرازیر می شد براشون. خدا همه ی افراد زحمت کش مخصوصا مادربزرگ و پدربزرگهای عزیز را قرین رحمت کند.

درسته....
البته شاید عبرتی باشد برای ما که به خیلی چیزها و افراد در این دنیا بیشتر از حد بها ندهیم که بی فایده است...

فائزه یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 09:31

مرسی

مریم شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 21:45 http://marmaraneh.blogfa.com

سلام مدیر گرامی فروشگاه
خداوند مهربان پدر دوستتان را بیامرزد. رسم تاج گل ،رسم بسیار پسندیده ای است و البته تا آنجا که میدانم در خارج از اصفهان خیلی آشنا نیست، پس احتمالا دوستان زیاد از آن بپرسند.
یکی از تستهای زیادی که من زیاد تو آزمایشگاه انجام میدم، دوست داشتین همون ظرف آب را بفرستید تستش کنم خبر میدهم.

درود به مریم خانم
من فکر می کردم رسم تاج گل خیریه رسم اشنا و رایجی باشه مگرنه در پست بیشتر توضیح می دادم....
پس شما هم در زمینه تشخیص نیترات دستی بر اتش دارید! البته ما فقط فروشنده ایم راست یا دروغ اطلاعات روی بطری ها گردن خودشان!
ممنون مریم خانم....

سمیرا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 18:05

سلام عرض میکنم آقا مهردادحالا اگه از یه زاویه دید دیگه هم نگاه کنیم حقیقتش من از اینکه بعضا عزاداران و خانواده و نزدیکان رو تحت فشار برای گریه و زاری و حتی بازی کردن فیلم ناراحت بودن اضافه قرار میدن ملت ، اصلا خوشم نمیاد، حتی بعضیا میان به خانواده متوفی گله میکنن خیلی گریه نکردین، ابراز محبت واسه زنده ها درسته نه خودزنی و داد و بیداد اجباری

درود به سمیرا خانم
حرف شما درسته و البته اداب و رسوم شادی و عزا در ایران کاملا مربوط به فرهنگ شهر و قوم انها داره یعنی اداب و رسوم در هر منطقه خاص خودش هست.....

مانیا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 16:51

سلام
خوبین؟
من این پست رو خوندم کلی علامت سؤال و ابهام برام ایجاد شد!!
1.تفت چیه؟ من اولین باره اسمش رو میشنوم
2.یعنی چی که پول تاج گل برا خیریه میره؟ پس پول گلهای روی تاج رو کی میده؟
3. اگه گل طبیعی نیست، پس مصنوعیه؟
4. الان بالاخره آب معدنی خوب بود یا بد؟ منظورم مزه اش بود!
5. والله از درصد نیترات هم سر در نیاوردم، اگه نیتراتش بالا باشه چی میشه؟
فعلأ همینا!
البته یه نکته بگم؛ سرکلاس های درس هم دوستان از تعداد سؤال هایی ک میپرسم بعضأ عاصی میشن! شما جای خود دارید دیگه

درود بر مانیا خانم
اگه حالم را پرسیده باشید فعلا معمولی هستم! یعنی نه خوب و نه بد یه چیزی در حد متوسط!
1- یک اتاقک کوچک فلزی که عکس متوفا را در ان می گذارند....
2و 3-تاج گل ها از گلهای مصنوعی هستند که در حقیقت افراد انرا اجاره می کنند یعنی مثلا 50 هزار تومان می دهند و نام انها روی ان نوشته می شود و انرا با خودشان به مسجد می برند و بعدا خود خیریه ان تاج گل امانی را بر می گرداند و این یک راه هوشمندانه است که به جای اینکه پول مردم صرف گلهای طبیعی و بیهوده برود صرف خیریه شود که من فکر کردم در همه شهرها اینگونه باشد که ظاهرا با گفته یکی از دوستان فهمیدم که اینگونه نیست و شاید این هم خلاقیتی دیگر از ما اصفهانی ها باشد!....
4و5-طعمش که طعم اب هست و فرقی نداره ولی هر چه میزان نیترات اب معدنی پایین تر باشه بهتره...
ما با کمال میل برای پاسخ گویی به سوالات دوستان اعلام امادگی می کنیم البته به شرط اینکه سوالات خیلی سخت نباشد!

سانیا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 14:47 http://saniavaravayat.blogsky.com

میدونید وقتی کسی مریض میشه و زمینگیر واقعا عذا بمیکشه واین خیلی بده من 8 سال از فوت مادرم میگذره میتونم بگم هنوزم همونقدر شاید تو مزارش جیغ میزنم میدونم دردی از کس یدوا نمیکنه ول یخودم که خال یمیشم ..البته واسه سن بالا دیگه کمت رمیگن بخصوص زمینگیر شدن .....کاش ادم بتونه قدر اون یکه این همه خالطصانه محبت کرده رو بدونه کا ش بتونه ....
والا من هنوز زمزم که یک مارک مثلا خوانا هست رو نتونستم رو این قوطی های جدیدش خوب بخونم مارک های نا اشنا جای خود دارد

خدا مادر شما را رحمت کنه....
گاهی ادمهای بزرگ زندگی ما زنده نیستند ولی یاد اونها هنوز به ما ارامش میده.....

فائزه شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 13:49

حرف خیلیه.حسش هم نیس.ولی یکم میگم
پریشب چهلمه بابام بود.نمیدونم چرا هروقت یکی میپرسید مراسمش کیه بغض میکردمو الانم حالم بد شد.شاید واسه ما مهم نیود تاج گلایی که میفرستادن اما خیلی تو چشم بقیه بود. فامیلمون یجور دیگه نگاه میکردن به قضیه.مثلا یه حرفاشون :لابد خیلی تو شرکتشون اوکی ان که این تاج گلشونه یا مدیرداخلی شرکت آجیم اینا(که البته مدیر اصلی نیستو مدیر اصلیش اصلا وقت این چیزا رو نداره) وقتی دید مثلا شرکت ما تاج گلش واسه ختم بزرگتر بوده واسه هفت دوتا خیلی بزرگتر از ما فرستاد!یا تو بنرا هم همینجوری! انگار تبلیغاته.انگار میخوان به بقیه بگن ما بهتریم.همکارامون تو تسلیت سعی میکردن از هم بهتر باشن.نمیدونم اینو باید اسمشو گذاشت چی اما بازم دستشون درد نکنه همدردی کردن.همین که به فکر بودن بازم خیلی دستشون درد نکنه.
اون پاراگراف آخرتون که بعضیا میگن گریه دلیل غمگین نبودن نیس.شاید منم قبلنا همین فکرو میکردم ولی الان واقعا کسی چجوری میتونه تو مراسم گریه نکنه؟البته بعضی مراسمم بود که واقعا ام حال نداره و حوصلش نمیرسه به دورو بر.دوست داره پاشه بره .

تسلیت می گم دوست عزیز
خدا رحمتشون کنه.....
من واقعا دیگه حرفی به جز تسلیت ندارم

مدادرنگى شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 13:18

اینم بگم؟!
تفت و تاج گلى که تو اصفهان بابتش به خیریه کمک میکنین،تو شهر ما مرسوم نیست!به نسبت اعتبار و بزرگى خاندان،براشون تاج گل هاى طبیعى میارن که مبالغشون از صد و پنجاه هزار تومن شروع میشه تا حدودا یک و نیم میلیون.و اون گل ها نهایتا تا فرداى اون روز پلاسیده میشن و تبدیل به زباله میشن و باید ریختشون دور!
بعضا دیده شده که در مراسماتى بین صد تا دویست میلیون تومن گل،اصراف شده و یک ریالش هم بدرد متوفى نخورده!

این مورد که اصلا خوب نیست.....
من فکر می کردم بقیه جاها هم پول تاج گل به خیریه داده میشه...

تیلوتیلو شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 11:26 http://meslehichkass.blogsky.com/


منتظر بودم ربط مرحوم را با آب معدنی پیدا کنم

چندان هم بی ربط نبود فقط کمی دقت لازم داره!

Alice شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 01:25

سلام اقا مهرداد
چقد اخرش غمگین و تاسف برانگیز بود اتفاقا ما هم چند ماهی است پدربزرگ مهربانی رو از دست دادیم که این کارهایی که شما ذکر کردید هم انجام نداده بود فقط بامحبت بود و در مراسم و قبل و بعدش اینقدر همه گریه و عزاداری کردیم که چشمی نموند برامون پس سردی و کم محبتی همه گیر نشده هنوز. جسارتا اون مقدار نیتراتم معمولا واحدش ppm یعنی قسمت در ملیون هست یعنی مثلا دو در ملیون اگه دو درصد باشه که فاتحه مصرف کننده خونده میشه ظاهرا کسی هم زیاد ناراحت نمیشه.
درباره ریاکاری هم بطور کامل با شما موافق نیستم چون قصد دیگران از اوردن ببشتر ابراز همدردی و همراهی با دوست عزیز از دست داده است و چه بسا عدم انجام ان به حساب بی احترامی گذاشته شود البته حد نگه داشتن در هر کاری عاقلانه تر است مخصوصا در اینمورد ادم رو از ریاکاری دور و به سمت ابراز همدلی و احترام و به جا اوردن رسم ادب نزدیک میکنه.

درود به الیس خانم
حرف شما درسته و مقدار املاح و نیترات روی بطری بر حسب میلی گرم بر لیترنوشته شده....
راستش اون تابلوهای خیریه دقیق روبروی درب مسجد تنظیم شده بودند! برای همین این شبهه برای من ایجاد شد!
در هر حال برای من سمبلی از بی اعتباری بسیاری از چیزهاست که پیش چشم ما بسیار مهم دیده می شود....

سهیلا شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 01:19 http://nanehadi.blogsky.com

خدا رحمتتش کنه.چه آب معدنی خوبی فقط حیف که مارکش خوانا نیست.

درسته!

مدادرنگى شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 01:01

نمیشه که براش غمگین نباشن مهردادخان!
مردى که انقدر به خونوادش متعهد بوده،حتما خاطره هاى خوب زیادى براى بازمانده هاش بجا گذاشته که هیچوقت بى رنگ نمیشن!
روحشون شاد باشه
یاد پدربزرگ خودم افتادم،به تمام معنى حامى بود و همه مون بهش متکى بودیم.
دلم براش تنگ شده

شاید....
پدر بزرگها و مادر بزرگها بعضا ادمهای باصفایی هستند که در دنیای امروز شاید نظیرشان کمیاب باشد چون دنیای امروز دیگر توانایی تربیت یک چنین ادمهایی را ندارد....

سارا... شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 00:39

سلام...

خیلی ها هستند که ...کلی سفارش به دور و بری ها می کنند برای بعد از مرگشان...... که مثلا برای من چه بکنید یا چه نکنید ...کجا دفنم کنید ...چطور مراسم بگیرید.... چی خیرات کنید ... و خلاصه از این جور فرمایشات....

مادر مرحومم می گفتند : وقتی من مردم .... هر کاری دلتون خواست بکنید!... به من چه !!؟... من که نیستم ...چرا تکلیف شما را زیاد کنم !؟...

واقعیتش این است که وقتی کسی مرد......مرد!!... تمام شد و رفت ... و اگر رفتنش خیلی هم دردناک باشد... فوقش چند سالی این فقدان ازار دهنده باشد........ کم کم همه به نبودنش عادت می کنند و ..... همه چیز عادی می شود .......
بخصوص حالا که ... امار مرگ و میر جوانان بالاست ... دیگر فوت یک ادم مثلا ۸۰ ساله ... زیاد دردناک نیست ... بخصوص که مدت مدیدی هم مریض یا زمینگیر شده باشد...... لذا نمی شود به بازماندگان چنین افرادی خرده گرفت....
در مورد خودم فقط امیدوارم که بازماندگان در دلشان بگویند : حیف شد که مرد....
نه اینکه : خوب شد که مرد!!!

من فکر میکنم درصد نیترات اب معدنی مهم تر است ... چون مربوط به زنده هاست!!

درود به سارا خانم...
همانطور که گفتید این مراسم ها بیشتر برای تسلی بازماندگان است مگرنه ان کسی که رفته دیگه تمام شده....
ولی شرکت در این مراسم ها اموزنده و لازم است چون بی ارزشی و حقیر بودن بسیاری از چیزها برایمان روشن و واضح می شود...

مریمی جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 23:38

چقدر حس میکنم این داستان آشناست..پاراگراف اخر...

درود به مریمی خانم....
منم زیاد بهش فکر می کنم....

زری جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 23:28

پستتون را دوست داشتم ولی با آخرش موافق نیستم، چون گریه و زاری نمی کردن نشون میده که جای خالی اش حس نمیشده؟

شاید....
ولی من حسم را از ان مراسم گفتم چون برخی به جای اینکه ناراحت باشند می گفتند راحت شد!
البته شاید انها حقیقت را می گفتند چون ایشان سالها بود که بیمار بود و هم خودش ازار می دید و هم اطرافیان....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.