داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

کارگر....


 

 

مدتی قبل می خواستیم کار جدیدی را در فروشگاه شروع کنیم  به دنبال یک کارگر می گشتیم برای همین یکی از همکاران یکی از همشهریانش را معرفی کرد او جوانی بیست و چند ساله پر انرژی و قوی هیکلی بود که فقط سواد خواندن و نوشتن داشت و تازه از روستایشان امده بود و انجا چوپانی می کرد به شهر امده بود و با یکی از اقوامش ازدواج کرده بود پسر خوب با انرژی و باهوشی بود ولی چون از کودکی در روستایشان ازاد زندگی کرده بود به قیدو بندهای کار عادت نداشت مثلا هیچ وقت سر ساعت سر کار حاضر نمی شد مثلا به جای هشت صبح ده و نیم صبح سر کار می امد! و وقتی هم از او می پرسیدیم که چرا تاخیر داشته مثلا می گفت یا خوابم برده بود و یا مهمان داشتیم! مرتب هم با موبایلش با صدای بلندی حرف می زد هر چه به او می گفتیم شما اگر اروم هم حرف بزنی ان طرف خط صدایت را می شنود! که فایده ای نداشت چون عادت نداشت شوخی های نامتعارف او باکارمندان هم مشکل ساز شده بود و از طرفی ان کاری هم که می خواستیم انجام دهیم با شکست مواجه شد و طبعا ما هم عذرش را خواستیم....بعد شنیدم با کلی قرض و وام یک ماشین خریده و مسافر کشی می کند و یکبار با صدایی بغض الود زنگ زد و گفت من امروز تا ظهر ده هزارتومان بنزین زده ام و فقط هشت هزارتومان کار کرده ام و این کار هیچ فایده ای نداشته و خواست که دوباره برگردد که البته ما کاری برایش نداشتیم و البته اگر هم داشتیم موافقت نمی کردیم چون یک کارگر بی نظم و نامرتب همه سیستم را خراب می کند و بقیه را هم تحت تاثیر منفی رفتارش قرار می دهد...بعد از مدتی از این فامیلشان که همکار ما بود شنیدم که با همسرش هم مشکل پیدا کرده و همسرش به او گفته که اصلا ازدواج ما اشتباه بوده چون کار درستی که نداری سواد ما به هم نمی خورد و .....

من با کسانی که در طول روز بیشترین تماس و ارتباط را دارم نه اعضا خانواده ام نه دوستانم بلکه با کارگران فروشگاه است چون حداقل ده ساعت در روز با انها مشغول همکاری هستم کارگرانی که در بخش دولتی هستند به نسبت وضعشان بد نیست چون مطابق قانون و حتی فراتر از ان از حق و حقوق خودشان برخوردارند ولی کارگران بخش خصوصی وضعیت خوبی ندارند چون بخش تولید و خدمات در ده سال گذشته بشدت تحت فشار قرار گرفته و کارفرمایان حتی اگر بخواهند هم نمی توانند به اندازه کافی از کارگرانشان حمایت کنند به غیر از این خود کارگران بعلت کم سوادی واینکه اغلب از مهاجرینی هستند که از روستا به شهر امده اند با انبوهی از مشکلات خانوادگی و اجتماعی مواجهند.....

بسیاری از انها از خانواده های ضعیف هستند که مثلا با پرس و جوی فراوان کاری در یک شرکت و یا کارخانه پیدا می کنند قراردادها هم موقت است و مثلا یکساله جایی مشغول کار می شوند خانواده های انها هم به خیال اینکه پسرشان شاغل شده به خواستگاری رفته و برایش زن می گیرند ولی بعد از یکسال ان کارخانه یا شرکت یا ورشکست می شود و یا مجبور به تعدیل نیرو می شود و ان جوان هم از کار بیکار می شود و این اول دردسر است جوانی بیکار که دستمزد مختصرش را از دست داده اجاره خانه عقب می افتد و زندگی با بحران مواجه می شود این یک سناریو بسیار رایجی است که مرتب می بینم....

ما اینجا فقط کارگران جوان را استخدام می کنیم فقط زیر 30 سال برای همین با این قشر اسیب پذیر و دردها و مشکلاتشان اشنا هستم مشکلات مالی  کاربی ثبات و متزلزل که به مشکلات خانوادگی انها هم اضافه می کند مخصوصا اینکه تناسب بین مردان و زنان هم در جامعه به هم خورده این یک پست مفصل می طلبد که تاکنون فرصت نوشتنش را نیافته ام در کلاس های کارشناسی در یک کلاس پنجاه نفری حداکثر 10 نفر مرد هستند و همگی دختر هستند و اتفاقی که می افتد این است که اغلب کارگران ما سواد انچنانی ندارند ولی همسرانشان لیسانسه هستند! دخترانی که بعد از ازدواج با زندگی مواجه می شوند که جایی در رویاهایشان نداشته مردی کم سواد که لباس هایش خاکی است و تنش بوی عرق می دهد ماهی یک میلیون حقوق می گیرد پانصد ان برای کرایه خانه می رود و یک زندگی فقیرانه و حسرتی را رقم می زند ان مرد نه سطح سوادش نه درامدش و نه هیچ چیز دیگرش به ان زن نمی خورد و کلا وقتی ما لیسانس فوق لیسانس و حتی دکتری می گیریم فکر می کنیم که خیلی سرمون میشه و این اول دردسر است! شکایت می کنند مهریه را به اجرا می گذارند و تازه بخشی از ان دستمزد محقر هم برای مهریه می رود و ان جوان می ماند و انبوهی از زخم هایی که خورده هیچ کس هم مقصر نیست نه ان زن مقصر است که حس می کند از شوهرش بالاتر است و نه ان مردی که نمی تواند امکانات و خودش را به اندازه رویاهای ان دختر جوان برساند.......

البته مشکلات فقط خاص کارگران مرد نیست اوضاع عوض شده و بسیاری از شرکت ها مایلند از کارگر زن استفاده کنند چون دستمزد کمتری می گیرند زنان و دخترانی که بعضا کارهای سختی را انجام می دهند محل کار و سکونتشان با هم فاصله زیادی دارد و چون در محلات فقیر نشین زندگی می کنند یا خواستگار ندارند و یا مردانی به سراغ انها می ایند که از انها بسیار پایینترند....از اعتیاد که دیگر حرف نمی زنم بلایی که مردان را گرفتار کرده و زنان را نابود می کند بسیاری از زنان صبح تاشب کار می کنند که زندگی یک مرد معتاد و بچه هایش را اداره کنند طلاق هم که می گیرند وضعشان بهتر نمی شود البته من نمی گویم همیشه اوضاع اینگونه است و زندگی همه کارگران لزوما تیره و تار است ولی فقر حاشیه نشینی  فقدان امنیت شغلی کم سوادی و مشکلات مهاجرت در مجموع محیطی را می سازد که زندگی را برای کارگران مشکل می کند....

یادم می اید چندی قبل خانمی جوان به همراه شوهرش برای استخدام امده بود و اصرار داشت که استخدام شود که البته ما هم قبول نمی کردیم چون کار تمام وقت در فروشگاه برای زنان متاهل بسیار مشکل است چون صبح تا 11 شب باید سر کار باشند وطبعا این شغل وقتگیر برای یک زن متاهل اصلا مناسب نیست برای همین در اغلب موارد قول می دهند که می توانند از پس کار برایند ولی بعد از مدتی می فهمند که اشتباه کرده اند....در هر حال او اصرار داشت که استخدام شود چون می گفت به پول این کار احتیاج دارد او استخدام شد و تمام وقت سر کار می امد شوهرش در یک نانوایی کار می کرد و شب ها معمولا ساعت 8 شب از سرکاربه فروشگاه می امد و در کار فروشگاه و چیدمان قفسه ها به همسرش کمک می کرد! او جوان لاغر اندامی بود که اخم هایش را در هم می کشید و همسرش را روی صندلی می نشاند و خودش کارها را انجام می داد این رفتار جالبی در محیط فروشگاه نبود ولی حس من این بود که ان مرد از اینکه همسرش مجبور بود تا دیروقت کار کند احساس عذاب وجدان می کرد و با کمک به او می خواست این عذاب وجدان را تسکین دهد و اخر شب هم یک موتور قراضه داشت که دونفری به خانه می رفتند که البته بعد از مدت کوتاهی ان خانم استعفا داد و رفت....گاهی اوقات رونقی در زندگی نیست و زندگی سخت است ولی قلبها که نزدیک باشد تحمل مشکلات اسان می شود.....

گارگر مظلوم است چون بی سواد است و بی سوادی باعث می شود زبانی برای دفاع از حق خودش نداشته باشد کارگر مظلوم است چون با دستانش کار می کند وقتی با دستانش کار می کند تنش خسته می شود وقتی خسته بود نمی تواند درست فکر کند و تصمیم درست بگیرد همین که شب خرد و خمیر به خانه برسد و بتواند شکمش را سیر کند و یا یک لیوان چایی بخورد برایش کافی است دیگر نایی برای استفاده از مغرش ندارد برای همین عقب می افتد و نمی تواند پیشرفت کند...همه ساخته های بشر ساخته دستان کارگر است همه ساختمان ها جاده ها ماشین ها دستگاهها غذایی که می خوریم ثمره کار کارگر است و همین کارگر کمترین بهره را می برد....شاید این قانون طبیعت باشد به حیوانات و حشراتی که زندگی جمعی دارند نگاه کنید در یک کندو هزاران زنبور کارگر کار می کنند تا یک ملکه درشت و بزرک در کندو در امن و امان زندگی کند! غذایش مخصوص و گرانقیمت است و در ضمن زنبور های نری هم افریده شده اند که ان ملکه را بارور کرده و احتمالا به سرکارعلیه حالی هم  بدهند!.....نمی دانم...شاید مظلومیت کارگر قانون روزگار باشد......

 

نظرات 14 + ارسال نظر
لیلی شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 12:20 http://leiligermany.blogsky.com

در کشور آلمان که ساده ترین کارهای خدماتی منزل هم با شرکت و نیروهای کاری است مردم خودشان هیچ کاری انجام نمی دهند و یک آچار دست نمی گیرند و برای سفت کردن یک پیچ هم با شرکت مربوطه تماس می گیرند و شرکت هم در مقابل تمام خدماتش ضمانت می کند و از آن طرف کارگرش آموزش دیده است. من فکر می کنم حلقه ی مفقوده آموزش در حیطه ی کاری است

درسته...
شرکتی کردن کارها بهترین راه برای پیش برد کار است چون پاسخگویی در ان قویتر است....
برایم جالب بود که شما به ایران بازگشتید و زندگی در اینجا را انتخاب کردید من مطمئنم از این به بعد وبلاگ شما جذابتر و خواندنی تر خواهد بود چون شاهد مقایسه شما از زندگی در غرب و شرق است که امیدوارم رضایت در ان بیش از نارضایتی باشد....

حاند پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 16:05

مهرداد عزیز
همانند گذشته از نوشته ها لذت بردم . امیدوارم همیشه سلامت باشى . نگاهت به اطراف بسیار برایم آشناست. به امید موفقیت

ممنون حامد عزیز
شما لطف دارید.....

سمیرا چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 07:58

به غیر از اون تیکه گیر دادن به ملکه زنبورا،بقیه مطالبتون بیگ لایک

اجازه بدهید بنده از اون حشره پررو و بی ناموس بیزار باشم!

مرتضی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 18:45

سلام
قبول دارم توی ایران شرایط برای قشر کارگر به این زودی اصلاح نمیشه اما قبول کنید اوضاع اقتصادی هر چند برای دیگر صنف ها خیلی خراب شده ولی برای صنف شما که مواد غذایی روزمره مردم را می فروشید مثل دیگر صنف ها کساد نشده، حالا نمی دونم چرا میگید توی پول برق موندید یا شاید هم دارید مزاح می کنید و از سر خوشی هست این طوری سر به سر ماها می ذارید.
بهرحال امیدوارم که دخل فروشگاه شما روز به روز پر باشه و دغدغه مالی کمتری داشته باشید.

درود بر اقا مرتضی
اتفاقا همین ذهنیت است که شغل ما را از بین برده! ان کسی که لباس فروش است و کاسبی نمی کند می گوید بروم و یک هایپر بزنم چون بالاخره مواد غذایی روزمره مردم است و مشتری دارد ان کسی که لوازم خانگی دارد با رکود مواجه شده همین فکر را می کند ان کسی که رستوارن دارد......همه همین فکر را می کنند و با همین طرز فکر وارد شغل ما می شوند و انرا داغون کرده اند!
شما اگر 20 نفر کارگر داشته باشی ماهانه برای هرکدام باید سیصدو پنجاه هزار تومان حق بیمه بپردازی چهارمیلیون تومان هزینه برق را هم به ان اضافه کنید که می شود یازده میلیون ! در ماه تازه به غیر از هزینه های دیگر از جمله مالیات که بشدت افزایش یافته....

سارا... دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 23:59

سلام...

دوران لیسانس استاد کامپیوتری داشتم که میگفت : دانشجو و فارق التحصیل بی سواد ... معلوم استاد بی سواده !......وقتی منه استاد چیزی را بلد نیستم .....چطور میتونم به دیگران منتقلش کنم!!؟

به عنوان شخصی که ۲۴ ساله داره تدریس میکه که ... ۱۶ سالش در دانشگاه بوده ...... رسما وکتبا اعتراف میکنم که .....نود درصد اساتید ما ... حتی در دانشگاه های خیلی خیلی معتبر ..... به نسبت نسل قبلی استادها ....... کم سواد و حتی بی سواد هستن!!!...... ولی این را هم اضافه کنم که همین اساتیذ هم از سر ۸۰ درصد دانشجویان حاضر در دانشگاه های فعلی ما زیادن!!...

در مورد کارگران و اوضاعشون گفتنی ها را گفتید ... امادر مورد اون قسمت که ... شاید این قانون طبیعت باشد......... مطمن نیستم!... چون کشورهایی مثل بلژیک یا سوییس ... وجود دارند که تقریبا همه ی مردمشون از رفاه نسبی برخوردارند و ... من باورم اینه که در چنین وضعیتی ... کسی دیگری را چپاول نمیکنه...

درود به ساراخانم
به نکته جالبی اشاره کردید ما در همین ترم گذشته استادی داشتیم که به اعتقاد من فوق العاده باسواد بود ولی چون بسیار سختگیر بود مورد اعتراض دانشجویان واقع شد و نتیجه این شد که این ترم برایش کلاس نگذاشتند!
در مورد کارگران برخی کشورهای پیشرفته حرف شما درست است ولی اگر در کل جهان در نظر بگیری شاید کارگرانی که از نظر مالی تامین هستند 10% هم نباشند.....

عطیه دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 14:10

یک قانون کلی هست ک میگه "اگر از فکرت استفاده نکنی، دیگران از دستات استفاده میکنن". درسته شرایط ایران با همممه جای دنیا فرق داره و اینجا، همه چیز ، تحت تاثیز چیزاییه ک هیچ جای دنیا نیست، (مثلا سالها درس میخونی، حتی بهترین توی رشته ات میشی و وقتی ک میخوای بری جایی کار کنی، میبینی اگر بند پ شامل حالت میشد، لازم نبود اونهمه مرارت و سختی رو تحمل کنی و با حداقل سواد هم میتونستی اون سمت رو تصاحب کنی.دیدم ک میگماااااا. در حدی ک برای یک فرد دیپلمه، کاری ک دانشجویان دکتری انجام میدادن رو در نظر گرفتن و همه بسیج شدن که ایشون رو هدایت کنن. بعد ک گند کارای جناب آریا دراومد، ایشون 1ساعته غیب شدن. ) اما ب نظرم تا حدودی همینجا هم صدق میکنه. حداقل کمتر سختی میکشی

جالب بود
من که تجربه کار در ادارات را ندارم ولی یکی از اساتید می گفت یک دانشگاه غیر انتفاعی هست که وقتی اسم اساتید و کارمندان را می شنوی اسامی مشابه در ان زیاد است چون اقایی امده برادرش را هم اورده خواهرش را هم استخدام کرده پسر عمویش را هم با یک مدرک ارشد صفر کیلومتر کلاس برایش گذاشته و یکی پست جدید هم اختراع کرده تا پسرش را هم در انجا با درامدی عالی استخدام کند!

فاطمه دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 10:11

شما در زمینه رشته تان کار نمی کنید برای همین هم در آن حوزه سواد لازم را ندارید و این در سیستم آموزشی ما کاملا طبیعی است ما فارغ التحصیل کاربلد نداریم حتی از معتبرترین دانشگاهایمان. البته قطعا بسیاری از کسانی که عنوان مهندس را یدک می کشند واقعا در حد دیپلم هم سواد ندارند و سیاستهای مسخره باعث قرار گرفتن آدمهای باسواد و بیسواد کنار هم شده است ولی همان باسوادها هم در شرایطی که کار نیست چندان قدرت مانور ندارند. جایی که من کار می کنم مدرک مهندسی و مدرک پنج ابتدایی در خط تولید کنار هم مشغولند و البته آن مدرک مهندسی خودش هم انتظار بیشتری از خودش ندارد چون مدرک معتبری ندارد ولی همکلاسیهای همین شخص با قدرت و نفوذ همان ذره اشتغالی که وجود دارد را هم اشغال کرده اند.

ببینید من خودم دانشجوی ارشد بازاریابی هستم و اساتید ما طبعا همگی دکترای این رشته را دارند ولی من می بینم که استاد به غیر از محفوظاتی که در کتاب درسی هست هیچ چیزی نمی داند و این مسخره است چون یک فارغ التحصیل دکتری بازاریابی یعنی باید در این رشته صاحب نظر باشد در حالیکه خود من در پرزنت هایی که در کلاس داده ام مطالبی را گفته ام که حتی خود اساتید هم نمی دانستند دلیلش هم این است که فکر می کنند فقط باید کتاب بخوانند ولی نمی دانند که بازاریابی یک رشته عملی است که فقط با کتاب خواندن نمی توانند بر این رشته اشراف داشته باشند همین چند روز پیش با یکی از اساتیدی که دکترای خودش را از یکی از دانشگاههای خارج کشور گرفته بود گفتم شما دکتری بازاریابی داری ولی من 5 بسته پفک به شما می دهم اگر توانستی به پنج بقال بفروشی به شما جایزه می دهم!

مدادرنگى یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 23:21

چقد دلم سوخت
موارد اینچنینى که به علت از دست رفتن شغل پسر،زندگیش دچار بحران یا از هم پاشیدگى شده باشه،زیاد دیدم
خیلى غم انگیزه
فقط شعار میدن که ازدواج کنین،تولید مثل کنین،تکثیر بشین!اما هیچ امنیتى براى حریم خونواده قائل نمیشن.
من یه فروشگاه لباس کودک دارم،تو خیابوناى که قطب لباس بچه س و معمولا از هر قشرى مشترى داریم.شاید باورتون نشه،شکنجه آورترین قسمت کاره من اینه که از دست یه پدره کارگر،پول لباسى که واسه بچه ش خریده رو بگیرم.خیلى تخفیف میدم.حتى گاهى قیمت خرید حساب میکنم،اما همچنان قلبم مچاله س و گاهى یه بغض میشینه تو گلوم و شب،توى تختم سر باز میکنه

همانطور که گفتید توصیه می شود که مردم بچه دار شوند ولی گفته نمی شود با کدوم پشتوانه با کدام کار با کدام بیمه با کدام اینده.....

م یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 20:48

پارگراف آخر حرفاتون خیلی به دلم نشست
قدیم ها پدر و مادر ها برای اینکه بچه شون به روزگار خودشون دچار نشه میگفتن دخترم/ پسرم درس بخون برای خودت کسی بشو بیچاره ها خبر نداشتن که اینم راهش نیست. الان تحصیلکرده ها هم دارن سر کارگری با هم رقابت میکنن

تاثیر مثبت گذاشتن توی این وضعیت و کمکی به تغیر از فانتزی های دوره بچه گی من بود ( فک کنم فانتزی هممون بود)

من فک می کنم هنوز هم پدرو مادرها باید به بچه هاشون بگن درس بخون گرچه شاید دیگه درس خوندن ضامن اینده اونا نباشه ........

اعظم 46 یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 16:06

چیه به زنبور ملکه گیردادی

یعنی یه زنبور اینقدر بایدپررو و بی ناموس باشه!

بهروز یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 15:13

سلام مهرداد خان . به نظرم داری از بالا به زندگی کسانی که پایین هستند نگاه میکنی . برعکس تو من فکر میکنم خیلیها این وسط مقصر هستند . اول دولتی که هرگز از کارگر حمایت نمیکند . دوم کارفرمایی که میخواهد کارگر از اول صبح تا 11 شب کار کند بعد کمترین حقوق ممکن را بپردازد تا جیب خودش را پر پول کند . سوم قانونگذاری که قوانین بی پشتوانه و ناکارآمد برای کارگر و کارفرما وضع میکند . چهارم کسانی که حقوق قانونی کارگر را در حد یک سوم زیر خط فقر تعیین میکنند و اینطوری دستمزد قاونی کارگر میشود 800 هزارتومن .
مهرداد خان چرا فکر میکنی کارگران کارخانه ها افراد بیسواد و کم سواد هستند . بسیار هستند افراد با تحصیلات لیسانس ، فوق دیپلم و دیپلم که میروند با حقوق حداقل استخدام میشوند ولی باز همون حقوق ناچیز رو هم بهشون پرداخت نمیکنند .
روز کارگر روزیه که برای من معنی خیلی تلخی داره . از اول کارم به خاطر تحصیلات و علاقه خودم در کارخانه ها مشغول به کار شدم و چه ظلمها و جفاهایی که در حق خودم و سایر کارگران ندیدم . شانس داشتم که تونستم کاری در وسط بیابونها پیدا کنم که حقوقش بیشتر بود و حالا میتونم یک زندگی معمولی رو راه ببرم . اما خیلیها این شانس رو ندارن
احتمالا با خودت میگی کسی که نتونه از حق خودش دفاع کنه هر بلایی سرش بیاد حقشه . اما تو جای ما نیستی برادر که شرایط رو لمس کنی
ببخش اگه اوقاتم تلخ شد

درود بر بهروز خان
ببین دوست من می دانم که خواننده ثابت این وبلاگ هستی و چند جا گفته ام که من خودم یک کارگرزاده ام یعنی پدر من یک کارگر بود و یک کارگر معمولی هم نبود یعنی چون رییس شورای کارگری کارخانه بودمرتب با کارفرما بر سر حق و حقوق کارگران اختلاف داشت تا اینکه چند بار تعلیقش کردند حقوقش را نمی دادند تا اخر سر مجبور شد قبل از بازنشستگی بازخرید شودو به شغل ازاد روی بیاورد
اگر گفتم کارگر بیسواد است همانطور که در پست توضیح دادم منظور کارگرانی است که من خودم با انها سروکار دارم جوانان کمتر از سی سال که فرصتی برای تحصیل نیافته اند و من فک می کنم اغلب کارگران را تشکیل می دهند....
همانطور که گفتی وقتی عدالت نباشد اولین کسانی که ضربه می خورند طبقات پایین هستند چون اون بالایی ها با نفوذ ارتباطات و خیلی مسائل دیگه به منافعشان می رسندولی این طبقات پایین هستند که از هر گونه حمایتی محرومند در مورد کارفرماها هم من ارزو می کنم که در شرایط امروز هیچ وقت کارفرما نباشی! من کاری به سرمایه داران و تجار بزرگ ندارم ولی وضعیت کارفرمایان خرد بشدت خراب است در اینجا در شغل ما همین امسال بسیاری از عمده فروشان و بنکداران بخاطر دارایی و رکود شدیدورشکست شده و کلا کسب و کارشان را جمع کرده اند ما در همین جا حتی در پرداخت حق بیمه کارگران و پول برق هم با مشکل مواجه ایم خودت بهتر می دانی خیلی کارخانه ها حتی نمی توانند همین 800 تومان حقوق اداره کار را پرداخت کنند و رو به ورشکستگی هستند.....اقا بهروز حرف زیاد دارم انقدر که مثل کوه یخی می ماند که فقط چند سانتی مترش از اب بیرون است! پس به همین حد قناعت کنید.....

ریحانه یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 13:48

البته این قانونی که شما میفرمایید در اروپا و آمریکا صادق نیست. کار دست اونجا بسیاااااااار گران هست. از لوله فاضلاب باز کردن بگیرید تا تعمیر عینک و ...

تو همین برنامه رییس نامحسوس هم دقت کنید کارگرانشون وضعشون بد نیست.

من خودم مشتری ثابت برنامه کارفرمای نامحسوس بودم که فوق العاده اموزنده بود متوسط دستمزد یک کارگر امریکایی را اگر بخواهی با کارگر ایرانی مقایسه کنی شاید یک کارگر امریکایی چیزی حدود ده برابر یک کارگر ایرانی دستمزد می گیرد در حالیکه یک ماشین دست دوم خوب را هم با درامد یک ماهش می تواند بخرد ولی برخی چیزها نسبی است یعنی در همین برنامه نشان می داد که برخی کارفرمایان جت شخصی داشتند ولی کارگرشان نمی توانستند هزینه جراحی فرزندشان و یا هزینه ادامه تحصیلشان را فراهم کنند ولی همانطور که گفتید در بسیاری از کشورهای پیشرفته کارگران از نیازهای اولیه خودشان مثل تغذیه بهداشت مسکن ....فارغ هستند و همین برای یک کارگر کافی است....

فاطمه یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 13:44

نوشته هاتون را کاملا قبول دارم ولی در همین ایران ما 30 سال پیش این وضع نبود اگر رونق باشد هم کارگر استفاده می کند و هم کارفرما. تو شرایط فعلی بسیاری کارفرما ها هم ظالمند جانماز آب می کشند و از حلقوم کارگر می زنند ولی راه چاره آن هم رونق صنعت است اگر رونق اقتصادی وجود داشته باشد کارفرما برای حفظ کارگرش مجبور است امتیاز دهد و این یعنی هر دو نفع ببرند. با بخش بیسوادی خیلی موافق نیستم چون اوضاع مهندسی ما هم الان دست کمی از کارگران ندارد. کار نیست وباید به حداقلها قناعت کنند و البته این تقدیری است که خودمان برای خودمان رقم زده ایم

البته به طور اصولی حرف شما درست است ولی من فک می کنم بی سوادی نسبی است وقتی مثلا من یک لیسانس و یا فوق لیسانس فنی دارم ولی در حد ان مدرکم سواد لازم را ندارم این هم نوعی بی سوادی است ....
در مورد ان هم که گفتید راه چاره رونق اقتصادی است بطور نسبی درسته ولی گاهی رونق اقتصادی بهبودی در وضعیت کارگران ایجاد نمی کند یک مثال خوب ان هم هندوستان است که در این چند ساله رشد خوبی داشته ولی در بهبود وضعیت اقتصادی طبقات پایین و کارگران تغییر چندانی حاصل نشده....

سانیا یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 13:40 http://saniavaravayat.blogsky.com

قانون طبیعت هست . میدونم بی سوادی ریشه بدی داره ولی میدونید نمیشه یک سری توزانها به هم خورده اخه الان غیر مدرک چیزی ندارند شما هزاران هزار مهندس مبینی که بیکارند هزاران لیسانس و....که حتی یک نرم افا=زار بلد نیستند یا طریقه استفاده از علمشون رو دیگه اینهارو بار کنار حالا اون یکه مدرک نداره دیگه هیچ ی...

درسته....
متاسفانه حتی اساتید دانشگاه هم که بعضا مدارک بالایی دارند سوادشان به اندازه مدرکشان نیست پست جالبی در ذهنم هست که اگه فرصت شد خواهم نوشت.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.