داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

جوک های قومی.....

 به نظر شما منشا جوک های قومی کجاست؟ یه ترکه یه اصفهانیه یه لره یه رشتیه یه قزوینیه......

 

.در این پست می خواهم ریشه و منشا جوک های قومی را بررسی کنیم و ببینیم که همه ان انگیزه هایی که موجب شکل گرفتن جوک های قومی شده همگی مرتبط به اتفاقاتی بعضا سیاسی شرایط اقتصادی و یا قضاوت های نادرست و حتی اتفاق هایی خنده دار است که طبعا مربوط به گذشتگان است بسیاری از قضاوت ها و ضرب المثل ها ریشه ای بسیار قدیمی دارد تا انجاییکه ان شرایط کاملا از بین رفته ولی در رفتارها و دید ما از ادمها هنوز وجود دارد چیزهایی که بسیاری از انها نادرست و خرافی است حتی بسیاری از این ضرب المثل هایی که ما در صحبت ها و محاوره ها استفاده می کنیم ریشه های بسیار قدیمی دارد مثلا یک نمونه جالب ان واژه "قمپوز در کردن!" است که مثلی است برای کسانی که ادعای بیهوده و کاذب دارند جالب است بدانید ریشه این ضرب المثل مربوط به قرنها قبل و به دوران صفویه برمیگردد! و اینکه در دورانی که عثمانی ها و شاهان صفوی در جنگ بودند عثمانی ها توپ هایی داشتندبه اسم" قمپوز "که در حقیقت مثل گلوله های مشقی امروزی بوده و فقط صدای مهیبی داشته ولی هیچ قدرت تخریبی نداشته و وقتی صدایش می امده لشکریان می گفتند: نترسید! دارند قمپوز در می کنند! و همین عبارت تبدیل به ضرب المثلی شده در مورد کسانی که فقط ادعا دارند و می خواهند خودشان را بطور کاذب نشان دهند و به اندازه ادعایشان ارزش ندارند جوک های قومی هم به همین شکل بعضا فقط با یک اتفاق بوجود امده و بعضا قرنهاست که متاسفانه بر سر زبانهاست که اگر مردم به ریشه این جوک ها پی ببرند می بینند که کاملا بی ارزش و دروغین است گفتن این مسئله لازم است که من می توانستم این پست را بسیار مفصلتر همراه با مثال ها ی فراوان بنویسم  ولی من خلاصه اش را اینجا می اورم...

ان تهمتی که به رشتی ها می زنند در حقیقت ناشی از تعصب است اینکه درگذشته برای بسیاری از مردمان متعصب مناطق دیگر این مسئله که زنان دوش به دوش مردان در شالیزارها و مزارع کار کنند قابل درک نبود البته در همه روستاهای  ایران زنان کار می کردند ولی کار زنان بیشتر کار خانگی بوده یعنی انها در خانه و در پشت پرده به قالی بافی پارچه بافی و دیگر صنایع دستی مشغول بودند و کار زنان معمولا در انظار عمومی نبوده ولی در شمال مردان و زنان در کنار هم بدون ان تعصبات بیهوده در کنار هم کار می کردند و در واقع  انها از بسیاری از مناطق دیگرایران جلوتر بودند چون کار زنان و مردان دوشادوش یکدیگر کاملا متمدنانه است که در همه جای دنیای امروزکاملا رایج است.....

در مورد ان تهمتی که به لرها می زنند ریشه ان به این بر می گردد که در مناطق که این قوم زندگی می کرده اند و همچنین روستاهای نزدیک به زاگرس شهرهای بزرگی وجود نداشته و معمولا مناطقی بوده که ایل ها و عشایر در طبیعت بکر ان نواحی در نهایت سادگی به زندگی کوچ نشینی مشغول بوده اند و در حقیقت سادگی و بی الایشی انها دستاویزی برای شهرنشینان برای جوک های قومی بوده که البته همانطور که می دانید همه این موارد مربوط به دوران قبل است و امروزه مدنیت و شهرنشینی در ان مناطق مثل بقیه مناطق ایران بر کوچ نشینی و روستا نشینی غلبه دارد و ساده زیستی لرها در گذشته بعنوان یکی از اصیلترین اقوام ایرانی بهانه ای برای جوک های قومی بوده است......

ریشه جوک های قومی در مورد ترک ها که در واقع یک مسئله سیاسی است که به دوران قاجار بر می گردد قاجارها از اقوام ترک بودند که بسیاری از انها شاهان بی لیاقتی بودند و جالب اینجاست که در گذشته جوک های قومی در مورد ترکها فقط در تهران بوده و در دیگر مناطق ایران و دیگر شهرها وجود نداشته و ریشه ان به این برمی گردد که مردم تهران برای مقابله با ظلم و ستم شاهان قاجار به ضرب المثل و جوک در مورد ان قوم مسلط در پاییتخت می پرداخته اند و این یک قاعده است که وقتی اقلیتی قومی یا مذهبی بر جایی حاکم می شود و مردمان تحت تسلط را ناراضی می کنند ان مردم هم با ابزارهایی مانند جوک لطیفه و بعضا داستان های عجیب و حتی شایعه که ممکن است پایه و اساس درستی هم نداشته باشد به مقابله با انها می پردازند چیزی که امروزه هم کاملا رایج است در هر حال  جوک های قومی در مورد ترکها یک مسئله سیاسی در دوران قاجار بوده که و ان هم فقط در پاییتخت رایج بوده که در نفس خود کاملا بی اساس است البته در حاشیه این مطلب باید بگویم ان مطلبی که در مورد بی لیاقتی شاهان قاجار گفته می شود گرچه صحیح است ولی باید با احتیاط در موردش صحبت کرد گرچه بنده مورخ نیستم ولی ممکن است برخی قضاوت ها غیر منصفانه باشد مثلا در مورد ناصرالدین شاه او نیم قرن بر ایران حکومت کرد و البته اشتباهات و بی لیاقتی های فراوانی داشت از جمله جنایت او در قتل امیرکبیر بزرگترین مصلح دوران ما قابل اغماض نیست ولی ناصرالدین شاه یکی از معدود شاهانی بوده که از او خاطرات و نوشته های زیادی وجود دارد چون خودش یک نویسنده و خاطره نویس قابلی بوده که خاطرات و روز نوشته های جالب و ارزشمندی از او به جای مانده که در بسیاری از نوشته ها و خاطرات او  نشانه های یک شاه بی لیاقت از انها به چشم نمی اید و برای قضاوت باید شرایط زمانه و خیلی از مسائل دیگر را هم در نظر گرفت 

......

اما در مورد اصفهانی ها! و ان تهمت ناجوانمردانه ای که در مورد خسیس بودن به مردمان این شهرو یا برخی دیگر از شهرهای کویری می زنند....

معماری شهرهای کویری زیباترین شگفت انگیزترین و اسرارامیز ترین معماری ها در ایران است قناتها اب انبارها بادگیرها خانه های طاق و چشمه که همه این معماری شگفت انگیز گرچه زیبایی ها و شکوه فراوانی در خود دارد ولی این سبک معماری و این بناها بیشتر از اینکه برای زیبایی ساخته شود معطوف به حفظ حیات و زندگی در نواحی خشک و بی رحم کویر بوده شما به اب انبارهای این مناطق نگاه کنید و ببینید که مردمان این مناطق برای نگه داشتن مقداری اب اشامیدنی چه رنجی را تحمل می کردند و چه عمارتهای مفصلی ساخته اند یا قناتهایی در زیر زمین حفر کرده اند که بعضا از عجایب روزگار است و این صرفا برای نگه داشتن کشاورزی محدودی بوده که مردم ان دوران داشته اند صرفه جویی اقتصادی  و اهمیت و ارزش به منابع موجود ارام ارام در گذشته در زندگی این مردمان نهادینه و عادت شده چون برای حفط حیات چاره ای جز این نداشتند مادربزرگ بنده  از پدرش نقل می کرد که در همین اصفهان زمانی انچنان قحطی امده بود که مردم از گرسنگی می مردند و الاغ می اوردند و ذبح می کردند و مردم گوشتش را برای جلوگیری از گرسنگی می بردند! و به بعضی که گوشت الاغ نمی رسید کاسه ای می اوردند و خون الاغ را برای اینکه بچه هایشان از گرسنگی نمیرند به خانه می بردند! و یا خاطره ای از پدر بزرگم که او هم از پدر بزرگش نقل می کند او می گفت  که قحطی امده بود و جدم باغ بزرگی داشت که البته از فصل میوه اش گذشته بود و میوه ای برای خوردن نداشت و او همه این باغ بزرگ را با یک گونی ارد عوض کرد! و گونی ارد را به خانه اورد ان گونی ارد را خمیر کرد و قرار شد که از ان خمیر نان خشک تهیه کند و نون خشکه ها را در صندوقی بگذارد و هر دفعه تکه ای از انرا به بچه ها بدهند تا دوران قحطی تمام شود اردها را خمیر کرده و مشغول پخت نان بودیم که دیدم اخر شب صاحب گونی ارد به خانه ما امد و  گفت که از این معامله پشیمانم! و گونی ارد مرا بدهید و باغ را پس بگیرید! که البته او را به داخل خانه اوردیم و به او نشان دادیم که گونی اردی وجود ندارد و اردها خمیر شده و قرار است تبدیل به نان خشک شوند...حالا شما تصور کنید مسافری از این نواحی گذر می کرده و گرسنه بوده و مثلا از کسی در این شهرها تقاضای غذا می کرده و طبعا با جواب منفی مواجه می شده چون بسیاری از مردمان این مناطق فکر می کردند که اگرمثلا نانی را به ان غریبه بدهند ممکن است در اینده فرزند خودشان گرسنه بماند و این چنین شد که ان شرایط سخت باعث شد که مردمان این مناطق به خسیس بودن معروف شوند ولی در بسیاری از مناطق ایران زندگی اینگونه نبوده مثلا در جنوب قحطی معنی نداشته حداکثرش این بوده که وقتی کسی غذایی نداشته سوار قایق و بلمی می شده و به دریا می زده و امکان نداشته که توری به دریا بیندازد و نتواند ماهی و یا چیز دیگری برای خوردن پیدا کند و یا در شمال کشاورزان گاوهای خود را صبح زود از طویله بیرون می فرستند و انها برای خودشان در دل طبیعت می چرند و شب هنگام با پستانهای پر از شیر به خانه بر می گردند قحطی و کمبود غذا به ان شکل که گاهی در نواحی کویری ایران زندگی مردم را تحت فشار قرار می داده در بسیاری از نقاط دیگرایران وجود نداشته که البته این هم مربوط به دوران قبل است و حالا بسیاری از شهرهای مرکزی ایران از ثروتمندتری و ابادترین مناطق هستند.....

اما جوک ها در مورد قزوینی ها که داستان بسیار جالبی دارد! و ریشه این جوک ها به دعوای دو شاعر یعنی ایرج میرزا و عارف قزوینی بر می گردد ایرج میرزا و عارف قزوینی دو شاعر فوق العاده متبحر و با قریحه بوده اند که به خاطر اتفاقی که داستانش مفصل است با هم دعوایشان می شود! و شروع به بدو بیراه گفتن به یکدیگر با زبان شعر می کنند و از انجاییکه هر دو در هجویات بسیار مهارت داشته اند همدیگر را اماج حمله و بدترین القاب قرار می دهند بخصوص ایرج میرزا که با مهارت و تسلطی کم نظیر بر نظم خیلی صریح و روشن عارف قزوینی را اماج القاب و صفت های غیر اخلاقی قرار می دهد و نسبت های ناجوری به او می دهد!(بخصوص در مثنوی عارف نامه) و چون ایرج میرزا دربرخی از این اشعار او را "قزوینی" خطاب می کرده بعدا وقتی مردم اشعار ایرج میرزا در مورد عارف قزوینی را می خوانند فکر می کنند که منظور شاعر از قزوینی مردم قزوین بوده اند! که در حقیقت منظور ایرج میرزا نه مردم قزوین بلکه شخص عارف قزوینی بوده و همین ریشه ان جوک های بی پایه و اساسی است که در مورد قزوینی ها گفته می شود....

چیزی که در این مورد جالب توجه است این است که اقوام و مردم شهرهایی که بیشتر به هم نزدیک بوده اند بیشتر تحت تاثیر جوک های قومی بوده اند مثلا کردها و بلوچ ها که انها هم از اقوام ایرانی هستند در موردشان هیچ جوک قومی وجود ندارد چون پراکندگی این اقوام در مناطق مختلف کم بوده و همین باعث شده که انها از این جوک ها در امان بمانند!....

بکار بردن جوک های قومی ناپسند و ویرانگر است هم از این جهت که باعث می شود مردمانی در یک کشور که ممکن است تعدادشان بسیار هم زیاد باشد احساس غریبگی و مظلومیت کنند که این حس خطرناکی است چون ممکن است این حس غریبگی به کینه تبدیل شود ولی بدتر از ان چون نشانه نژاد پرستی است و اینکه وقتی کسی قوم و یا مردمانی را مسخره می کند در حقیقت خودش را بالاتر و بهتر می داند ولی با همه این موارد من فکر می کنم به ان طرف قضیه به اندازه کافی نگاه نشده و این که در هر حال باید به طنز و شوخی هم فرصتی داد واقعا ما باید ببینیم که ان کسی که مطلبی را می گوید قصدش شوخی بوده و یا جدی این خیلی مهم است  به نظر من مثلا اگر در جمعی کسی به شوخی و بی منظور جوکی یا حرفی در مورد شهر و یا قوم بنده بگوید گرچه در هر حال قابل قبول نیست و ممکن است من ازرده خاطر شوم ولی اینکه من فوری واکنش نشان دهم و اعتراض خشونت امیز نشان دهم این عکس العمل چندان متمدنانه نیست و این واکنش ها دقیقا به اندازه ان کسی که از این جوک ها استفاده می کند می تواند ناپسند باشد چون قدرت تحمل و ظرفیت از نشانه های بزرگی و بلوغ فکری است.......

ادمها به هنگام تولد حق انتخاب ندارند یعنی اینکه نمی توانند تعیین کنند که در کدام کشور کدام شهر کدام قوم و تحت تربیت کدام ایین و زبان و فرهنگ قرار بگیرند پس سزاوار نیست انها را بخاطر چیزهایی که در انتخابش نقشی نداشته اند به سخره گرفت.....

نظرات 17 + ارسال نظر
راضیه دوشنبه 10 خرداد 1395 ساعت 02:11

ریشه شیرازیا هم بگی خیلی خوبه ممنون میشم

والا تحقیقاتم در مورد شیرازی ها به نتیجه نرسید ولی کلا تنبلی صفت رکیکی محسوب نمی شود...

مدادرنگى یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 01:08

http://s5.picofile.com/file/8113714318/Ali_Zand_Vakili_Rafti.mp3.html
اینو گوش کنین اگه حوصله داشتین
خیلى قشنکه!

ممنون مداد رنگی....
موسیقی زیبایی بود بخصوص پیانو اولش خیلی شنیدنی بود....

Sona شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 15:55 http://matbakhesonakhanoom.blogfa.com

راستى برام اون صحبت شما جالب بود که کفتین دلیل داره که ایرج میرزا به هجو کفتن کشیده شد
دلیلشو میشه بکین یا بنویسین که همه بخونن

ایرج میرزا از اوضاع زمانه خودش خرافات تبعیض نسبت به زنان و خیلی مسائل دیگر عصبانی بوده و همینطور که کسی وقتی عصبانی می شود بد و بیراه می گوید ایرج میرزا هم از شدت عصبانیت از عقب ماندگی مردمان زمان خودش به هجو روی می اورد مگر نه همین ایرج میرزا اشعار اخلاقی زیادی دارد بخصوص شعر زیبایی درباره مادر دارد که خواندنی است البته من نمی گویم نظرات ایرج میرزا همگی درست بوده قطعا تندروی هایی در نظراتش دیده می شود ....

Sona شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 15:52 http://matbakhesonakhanoom.blogfa.com

دم اقا مهرداد کرم که با این همه مشغله مى نویسند و خوب هم مى نویسند
کیبوردم عربیه اون ٤ تا حرف مشهور فارسى رو نداره خودتون حدس بزنید

ممنون سونا خانم شما لطف دارید....

مدادرنگى پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 10:45 http://medadrangi65.blog.ir

سلام
پدربزرگ پدرم تا صد و ده سالگیشون عمر کردن و اتفاقات و وقایع زیادى رو از یک قرن پیش به نسل ما منتقل کردن.یکیش تشریح همین نسبتى بود که به رشتى ها میدن!میگفت اولین شهرى که دخترانش رو براى تحصیل به مدرسه فرستاد شهر ما بود و تا سال ها بعد از اونهم اهالى شهراى دیگه حاضر نشده بودن زنان و دخترانشون رو براى درس خوندن بیرون از خونه بفرستن!مادربزرگ پدرم،اولین معلم زن روستاشون بود و خیلى هم مورد افتخار و احترام.اما گویا بستگانشون از شهراى دیگه شغل ایشون رو سمبل بى تعصبى پدرشون میدونستن!
و اما اصفهانى ها!راستش نمیدونستم ریشه ى نسبتى که بهشون میدن از کجاست اما،مشاهدات عینى من کاملا برعکسه!خونواده ى مادریم اصفهانى هستن و از سخاوت و بخشندگى،زبانزدن!البته مادرم به شدت با اصراف مخالفن اما،تو کمک کردن و انواع بنیاد خیریه پیشقدم هستن!پدربزرگ مرحومم هم بخش قابل توجهى از درآمد کارخونه شون رو به خرید جهیزیه واسه دختراى دم بخت و وام هاى قرض الحسنه و بلندمدت به جوونا اختصاص میدادن !من اصفهانیا رو کاملا برعکس نسبتى که بهشون میدن شناختم

درود به مداد رنگی
پس شما بازار مشترک هستید یعنی اینکه از طرف پدر رشتی و از طرف مادر اصفهانی....
همانطور که گفتید بسیاری از قضاوت ها در گذشته ناشی از تفاوت ارزشها در دنیای قدیم و جدید بوده که بسیاری از این ارزشها بخصوص دیدی که نسبت به زنان وجود داشته تغییر کرده ولی همچنان ضرب المثل ها و کنایه های ارزش های گذشته باقی مانده....

ati چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 02:11

سلام آقا
چرا واسه پست طناب کشی,قسمت نظرات نییییس؟الان من کجا نظر بزارم,مجبورم اینجا بزارم مجبووور...
هیچی نظر خاصی ندارم فقط اومدم بگم من من از سبک بیان و نگارشتون مشعوف میشوم همیشه همانا,پیروز باشید خوش بیان جان

درود بر شما
ممنون دوست عزیز....

مهسا چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 00:25

چه جالب!!!
ممنون از این پست آموزنده و جذاب!!!
امیدوارم این خوندن مطالب اینچنینی کمک بکنه به از بین رفتن این قضاوت های بی جا و مخرب...

ممنون از لطف شما...

م سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 22:39

سلام . جالب بود من قبلا مفصل تر هم راجبش خونده بودم مثلا راجب رشتی ها میگن اینا چون اولین شهری بودن که دخترانشون رو به مدرسه( مدرسه های امروزی) فرستادن برای همین بهشون صفت بی غیرت دادن:| البته نمیدونم چید صحت داره

در مورد عارف قزوینی و ایرج میرزا هم تا الان نشینده بودم ولی برام جالب بود که ایرج میرزا با اون سوابق مشعشع بخواد کسی رو متهم به بعضی چیزا کنه! در این زمینه شما رو ارجاع میدم به کتاب "شاهد بازی" دکتر شمیسا :)
با خوندن این کتاب و دیدن مستند بی بی سی کل فانتزی های من داغون شدن:))

درود بر شما
فقط بگم آگه قضاوت منفی درباره ایرج میرزا دارید باید بیشتر تحقیق کنید چون او یکی از شعرایی است که با تعدادی خاص از اشعارش قضاوت می شود که درست نیست و اینکه چرا او به هجو و هزل کشیده می شود بحث مفصلی دارد......

الهام سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 08:37

خیلی جالب بود

ممنون

naria دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 09:36

من خودم کرد هستم (کرمانج) خیلی کم شنیدم درباره کردها جوک ساخته باشند و از این بابت بی نهایت خوشحالم.
اما درباره اقوام دیگه من خوندم جایی که مثلا بخاطر تلاششون برای مبارزه با استعمار بخصوص انگلیس بوده که اینقدر مسخرشون کنن تا اینکه بچه ها از اینکه خودشون رو مربوط به قومیت خاصی بدونن خجالت بکشن و اینده اون قوم نابود بشه.
همین الان هم خیلی از خانواده های کرد بچه هاشون اصلا نمیتونن کردی حرف بزنن و این خیلی غم انگیزه

البته وجود جوک های قومی باعث شرمندگی ان اقوام نیست بلکه شرمندگی ازان کسانی است که از این جوک ها و این ادبیات استفاده می کنند...

Mahisa یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 21:45

خیلی خیلی ممنون بله شما درست میگید منظور من همین بود ولی تازه زیاد به خاطر نمی آوردم که شما گفتید

خیلی خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم

ممنون محیصا بانو. ...

Mahisa یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 19:53

واقعا عالی بود
البته من درباره اینکه به ترک ها میگن( بلا نسبتشون. خواهشها از دست من ناراحت نشید دوستان) ---- شنیده ام وقتی انگلیسی ها ( دقیقا نمیدونم انگلیس یا آلمان) منطقه قزوین و دیگر مناطق را زیر سلطه. خود داشتند هم وطنان ترک عزیزمون برای اینکه زیر بار سلطه شون نرن و البته از گرسنگی نمیرند حاضر شدند که علف بخورند
من همیشه فکر میکردم که چرا به بعضی قوم ها این پسوند هارو میدن البته میدونستم اینطوری نیست
ولی با این پستتون مشکل حل شد

البته ان چیزی که گفتید به محاصره تبریز توسط مخالفان مشروطه بر میگردد که در ان دوران تبریز با قحطی مواجه شده بود و اینکه منشا جوک های ترکی از ان اتفاق ناشی شود درست نیست چون اول اینکه این اتفاقات در دیگر نقاط ایران هم سابقه داشته و دوم اینکه مقاومت مردم تبریز جای ستایش داشته و نه تمسخر.....
توصیه می کنم اگر علاقه مندید کتاب تاریخ مشروطیت احمد کسرو ی را بخوانید که بسیار خواندنی و جالب است و یک کتاب مرجع محسوب می شود...

اعظم 46 یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 15:10

کاش این پست رو پارسال ویا دوسال پیش می نوشتی که فوج فوج جوک بود که فوروارد می شد برا همدیگه که خدارو شکر موجی دیگر آمد وبا همت مردم جلوی این جوک ها گرفته شد خودم بارها کسانیکه این جوک ها رو می فرستادم راهنمایی کردم که دیگه برا کسی این جوک ها رو نفرستند به نظرم جو آرام شده ویا همچین جوک هایی دیگه دریافت نمی کنم

درسته....
در دنیای مجازی اوضاع خیلی بهتر شده و این نشان می دهد که جوان هافهمیده اند که باید از این شوخی ها دست بردارند....

n یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 13:13

Big likes. I love the way you see ordinary matters and turn them into pieces of valuable analyses, giving us food for thought.

گرچه انگلیسی من خوب نیست ولی فهمیدم منظورتان چیست در ضمن از کامنت های انگلیسی هم استقبال می کنم چون اگر یه کلمه از ان یاد بگیرم برایم کافی است....
ممنون از لطف شما....

ساکت یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 12:07

درود بر آقا مهرداد
خیلی خوب بود...خیلی خوشمان آمد
به نظر میرسه مطلبتونو خلاصه کردین...از حرفاتون نزنید...حرفتونو کامل بگید...یه حرفایی رو باید کامل زد...
شاد و سلامت باشید

درود بر ساکت سخنگو!
افرین! خوب متوجه شدی که برخی حرف هایی که شاید گفتنش لازم بود را نگفتم و خلاصه اش این است که با همه این حرفها فرهنگ ها متفاوت است و برخی رفتارها و عادات مردمان از فرهنگ انها ناشی می شود و این غیرقابل توجیه و انکار است ولی با این حال نباید دستاویزی برای تحقیر باشد....

عطیه یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 11:40

چقدر جالب، من داستان قزوینی هارو اصلا نشنیده بودم.
ب نظر من همه اقوام یک سری سادگی و بی آلایشی دارند ک از نظر شهرنشینا خنده داره اما نباید ناراحت شد.مثلا مادربزرگم میگفتن خیلی سال پیش مهمونی از تبریز براشون میاد و میرن سوار اتوبوس میشن و این بنده خدا موقع سوار شدن کفشاش رو تو خیابون در میاره از طرف دیگه هم یکی از دوستام ک "کرد" هستن تعریف میکنه ک برای فامیلشون مهمون میاد و همسر خانم میگن 1مرغ رو درسته بزار. این خانم هم مرغ رو با همون پر و پا و ناخن و خلاصه درستههههه میزاره تو دیگ.
من خودم ترک هستم اما اصلا از جکهایی ک میگن ناراحت نمیشم.شاید بخاطر این باشه که از ترک بودن فقط اسمش رو یدک میکشم یا اینکه بسیار متمدن هستم شایدم ب قول 1بنده خدا بی غیرتم اما من وقتی 1جوک درباره ترکها میشنوم، با خودم میگم من که اینجوری نیستم، چرا باید ناراحت بشم؟

همانطور که گفتی گاهی عدم اشنایی با فرهنگ شهرنشینی دستاویز خیلی از جوک های قومی شده من خودم کارگری داشتم که از یکی از روستاهای دور افتاده امده بود یک بار در میوه فروشی چشمش به البالو افتاد نمی دانست انها چیست و می گفت تا به حال یک چنین چیزی ندیده ام!

ریحانه یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 10:58

خوب برخی از این جوکها مربوط به قدیم بوده و برخی هم جدید هستند.

مثلا اصفهانی ها بد آدرس میدهند! راستش من تا چند وقت پیش فکر میکردم شاید مثلا از چند جهت آدرس میدن، یا مثلا خیابونهای اصفهان به علت شلوغی و سرراست نبودن باعث گیج شدن مسافرها میشن یا ... واقعا حتی نمیتونستم تصور کنم علت این حرف از کجا میاد. تا اینکه یکی از دوستان از خاطرات جالب کودکیشون برامون تعریف کردند که دایی و برادر و ... از قصد به مسافرها اشتباه آدرس میدادن و کاملا مسیر برعکس یا بعضا مسیری چرت و پرت میدادن که فقط بعدا بهش بخندن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی من فقط با دهن باز نگاهش میکردم میگفتن واقعا؟؟؟ شما نون حلال خوردین؟؟؟؟؟؟

یا مثلا چند وقت پیش با یکی دیگه از دوستام رفتیم پل خوااجو. هوا هم عالی. گفتم بیا یه کار باحال کنیم (منظورم این بود یه مسیری رو بدویم. یا ورزش کنیم یا...) گفت یعنی چی کار کنیم؟ از این بالا رو سر مردم تف پرت کنیم؟
یعنی من شوکه شدم!!! گفتم، وااااا. مگه مرض داریم؟؟ گفت یعنی شماها از این کارا نمیکنین؟؟؟ خلاصه فهمیدیم برادر و بچه برادر و تعدادی از اقوامشون تبحری خاص در این امر دارن!!!

میدونید فکر میکنم جوک های الان دیگه به رفتارهای مدنی برمیگرده.

بزار جوک بسازن بلکه از خودشون خجالت بکشن دیگه این کارهای شنیع رو انجام ندن.
اصلا کلن ملت یه کارهایی میکنن من میمنونم اینا نون حلال نخوردن یعنی؟ (تازگیا به نون حلال اعتقاد پیدا کردم :))) )

والا این چیزهایی که گفتید خیلی ربطی به نون حلال نداره بلکه بیشتر به قسمت فوقانی بدن انسان یعنی مغزی که باید جایگاه شعور فکر و چیزهایی مشابه ان باشد مربوط است که با کمال تاسف در بسیاری از موارد کلا تعطیل است!
در مورد بد ادرس دادن ما اصفهانی ها هم دلیل و جواب منطقی وجود دارد ولی چون نمی خواهم از همه چیز خودمان دفاع کنم چون اساسا معنی ندارد که فکر کنم همه رفتارهای خودم و یا همشهریانم درست است سکوت می کنم!.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.