داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

ضربه درمانی!(قسمت سوم)

 

 ضربه درمانی کاربردهای دیگری هم دارد مثلا برخی حکومتها از این روش استفاده های زیادی می کنند افرادی هستند که کله شان بوی قورمه سبزی می دهد حرف سرشان نمی شود به نصایح توجهی نمی کنند فضولی بیش از حد می کنند! پایشان را از گلیمشان درازتر می کنند! می خواهند به خیال خام خودشان جهان را اصلاح کنند انوقت یقه شان را می گیرند و با ضربه درمانی اصلاح می شوند! و نهایتا تبدیل به ادمهای منطقی و معقولی می شوند و می روند دنبال زندگیشان! یک سکانس جالبی در یکی از سریال های مهران مدیری تحت عنوان "مرد عوضی" هست که واقعا گویاست در ان قسمتی که مهران مدیری اشتباهی رییس یک پاسگاه پلیس شده مردی گردن کلفت که همه اهل محل را عاصی کرده و همسرش را هم کتک می زنند پیش او که عوضی رییس پاسگاه شده می اورند او که عادت دارد یک لیوان چایی روی پای خودش بریزد و در حد غیر قابل کنترلی عصبانی شود ان مرد یاغی را به داخل زندان می برد و با باتوم انچنان به خدمتش می رسد که نه تنها به همه گناهان و جرمهایش اعتراف می کند بلکه به تمام جرمهایی هم که قرار است در اینده مرتکب شود! و همچنین به تمام کارهایی که ممکن است در اینده انجامش به ذهنش خطور کند! اعتراف می کند و نهایتا یک پرونده قطور برایش درست می کند و نتیجه اش ان می شود که ان مرد یاغی با ان برخورد شدید اصلاح شده و از ترس ان پرونده قطور پی زندگیش می رود!.....

خود من هم  خاطره ای از دوران کودکیم از یک ضربه درمانی نافرجام دارم! دوم دبستان بود نابغه نبودم ولی درسم خوب بود و شاگرد بی ازاری بودم ولی دستخطم بسیار بد بود  معلمی داشتیم به اسم اقای صالحی معلم خوبی بود و هر چقدر به من برای دستخطم تذکر می داد فایده ای نداشت و چون شاگرد خوبی هم بودم ملاحظه ام را می کرد و از ان معلمین قدیمی بود که عادت به تنبیه بچه ها داشت یک روز تهدیدم کرد که اگر خوش خط تر ننویسم وسط کلاس فلکم می کند! فلک یعنی اینکه یک میز می اوردند و بنده را روی ان می خواباند! و با خط کش بزرگی که همیشه همراهش بود کف پایم خواهد کوبید ما حرف او را جدی نگرفتیم ولی در روز موعود که دفتر مشقم را دید و متوجه شد مشقم همان خرچنگ قورباغه های قدیمی است! مرا صدا زد  و به قصد فلک کردن بنده میزی اوردند و بنده با خفت و خواری روی میز دراز کشیدم و کفش هایم را دراوردم ! او هم خط کش بلندش را بالا برد ولی ضربه ای نزد و به تهدید اکتفا کرد و من  گریه ام گرفت و از روی میز برخواستم...

در خانه به کسی چیزی نگفتم ولی دایی دارم که  ان زمان از ان جوان های ارمانگرا و حزب الهی دهه شصت بود روزی به خانه مان امد و نمی دانم چه حرفی پیش امد که جریان را به او گفتم او هم رگ گردنش متورم شد! و گفت فردا به مدرسه ات می ایم....اقای صالحی مرد گردن کلفتی بود و دایی من هم در ان زمان جوانی لاغر اندام بود ولی نفهمیدم دایی بنده با ان معلم بی نوا چه کرد که فردا که سر کلاس امد خون جلوی چشمش را گرفته بود و اصلا حالش خوب نبود ... انعکاس ان  برخورد شدید دایی جان با ان معلم بی نوا ان شد که ان سه سالی که بعد از ان جریان در ان دبستان بودم  کسی برای دستخطم به من تذکر نداد و بعد هم که وارد راهنمایی شدم و کار از کار گذشت و ان دستخط بد ماندگار شد من در دوران تحصیل همیشه به دو چیز معروف بودم دستخط بد و انشا عالی  که ان دستخط بد همچنان عادت من است .....

می خواهم این بحث را جمع بندی کنم! ضربه درمانی می تواند دومعنی داشته باشد معنی اول شوکی است که ممکن است به ادم وارد شود و این شوک می تواند یک ضربه فیزیکی و یا روانی باشد ممکن است یک اتفاق باشد که باعث شود ادم چیزهایی را ببیند که تاکنون متوجه ان نبوده و باعث شود دیدش به مسائل تغییر کند  و افق جدیدی را به روی انسان باز کندو ممکن است  گاها انقدر شدید باشد که انسان را متحول کرده و حتی راهش را در زندگی تغییر دهد بسیاری از مردان بزرگ از همین شوک ها و ضربه ها تغییر کرده اند و باعث شده از روزمرگی فاصله گرفته و  ماندگار شوند.....

معنی دوم ضربه درمانی می تواند خشونت باشد زور و برخورد فیزیکی و روانی که باعث شود انسانی راهش را تغییر دهد و رفتارش را عوض کند ولی این تغییر ناشی از تغییر اساسی نیست بلکه ناشی از" ترس" است ترس ابزار  کارامدی برای کنترل ادمها است ولی اثارش می تواند فوق العاده ویرانگر باشد بزرگترین عیب خشونت این نیست که به انسان ها اسیب می زند و یک کنترل نامشروع ایجاد می کند بلکه بزرگترین عیب خشونت این است که تکثیر می شود کاریکاتور جالبی را دیدم که این مورد را به خوبی توضیح می داد مردی به یک اداره دولتی می رود و با یک پیچیدگی غیر قابل حل مواجه می شود اعصابش خراب می شود و به محل کسبش می اید و به بهانه ای سر کارگرش فریاد می کشد و او را تحقیر می کند بعد ان کارگر به خانه می رود و از ناراحتی ان تحقیری که کارفرما به او تحمیل کرده به بهانه ای با زنش دعوا کرده و یک سیلی به صورتش می زند زن هم که از رفتار شوهرش بشدت ازرده خاطر شده باز به بهانه ای بچه کوچکش را بشدت کتک می زند و بچه هم از ناراحتی  به حیاط خانه می رود و یکی از جوجه هایی که در حیاط خانه داشته را برمی دارد و سرش را جدا می کند.... برخی از کشورهای خاورمیانه وارد یک جنگ داخلی بی پایان شده اند شاید برخی بگویند که اختلافات سیاسی باعث این بحرانها شده ولی اگر عمیق نگاه کنیم دلیلش این است که خشونت در فرهنگ و اعتقادات انهاست و همچنین حکومتی بسیار سرکوبگر که مدتی طولانی مردم را با خشونت کنترل می کرده و این خشونت عمیق تحمل و مدارا را در ان مردمان میرانده و نفرت را جایگزین کرده و همبستگی اجتماعی را از بین برده است در عوض گفته می شود برخی کشورهای اسکاندیناوی که از مرفه ترین و ارامترین کشورهای جهانند حتی زندانهای کشورهای انها مانند هتل است! زندانیان از غذای خوب استخر ورزش کنسرت های موسیقی و انواع تفریحات و سرگرمی های دیگر برخوردارند چون انها زیان خشونت را می دانند و حاضر نیستند حتی به مجرمین خودشان هم خشونت روا دارند و یا در برخی کشور ها مددکاران اجتماعی به خانه ها سر می زنند و بچه ها را معاینه می کنند و با انها صحبت می کنند که حتی پدر و مادر ها هم نتوانند بچه هایشان را کتک بزنند که اگر پدر و مادری عادت به کتک زدن بچه هایشان داشته باشند حتی ممکن است تا انجا پیش برود که بچه ها را از پدر و مادرشان  بگیرند همه اینها بخاطر این است که  شاهد انعکاس ویرانگر خشونت در جوامع خودشان نباشند.....

در ان توالت بنده به شیر ابی که از همه جایش اب می امد بغیر از لوله اصلیش! ناامیدانه می نگریستم! یه لحظه به ذهنم رسید که با ضربه درمانی شانسم را امتحان کنم برای همین مشت محکمی به شیر اب کوبیدم!......چشمتان روز بد نبیند ان شکافهای و درز های ریز فراختر شد و در حقیقت دهان باز کرد و اب با شدت زیادی به اطراف پاشیده می شد و  مثل دوش حمام  اب بشدت به اطراف پخش می شد و هر کاری کردم که شیر را ببندم نشد ماهم با عجله تنبانمان را بالا کشیدیم! و از داخل توالت فرار کردیم! ولی همه لباس هاو سر و صورتم خیس اب شد.....بیرون دستشویی رفیقم علی ایستاده بود و بنده را که مثل یک موش اب کشیده شده بودم بر انداز کرد و خنده اش گرفت من هم با عصبانیت گفتم فلان فلان بنده و جنابعالی که مجددا خودمان را اواره درس و دانشگاه کردیم! او هم انگشت شصتش را به طرفم گرفت و من اخرش نفهمیدم این انگشت شصت معنی لایک می دهد و یا بیلاخ!.....

نظرات 18 + ارسال نظر
اف چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 11:59

والا من از بس شیطون و پررو بودم حتا جرات نمی کردن بزنن منو!!

پدرشونو در اوردم در همه ی مقاطع ولی خوب چون همیشه هم جز سه نفراول بودم نمی تونستن خیلی ااذیتم کنن!!
ولی خوب چند باری اخراج موقت شدم!

ولی ضربه درمانی واقعا جواب می ده
می دونید تا حالا چنننند بار ماشین خود م و اطرافیان رو با ضربه به نقاط مختلف روشن کردم!
کنترل تلویزیون و صبط ماشین و فکس محل کار و غیره هم

کلا ضربه درمانی یک راهکار موثر و کارآمد است! که در این پست سعی شد زوایای مختلفش روشن شود!

سوسن یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 22:47

منم بشدت بدخطم اونقدرکه وقتی باعجله مینویسم خط خودم روهم نمیتونم بخونم

چقدر دیدن کامنت بعضی ها حس خوبی داره

سیمین یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 11:59

منم از کتک های دوران مدرسه یادمه
مثلا اول ابتدایی بودیمو باید از درس لذت میبردیم و ذوف میکردیم ولی من فقط از معلمشس میترسیدمو متنفر بودم
یادمه همیشه سکینه که درس ش ضعیف بود مغنه اشو میکشیدو میکوبید به تخته واقعا هنوزم یادم نرفته
ومن ازش متنفرم اسم خانم صداقت بود

واقعا این تنبیهات وحشتناکه....برای یه دختر هفت ساله...

ستاره کوچولو چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 14:25

دستشویی دانشگاهتون وضعش اینجوری بوده یا توالت بیرون رفتین؟
دانشگاه ها که انقد داغون نی وضعشون
پس احتمالا بیرون بوده..
به هر حال نباید اونجا از ضربه درمانی استفاده میکردین چون تجربه ثابت کرده شیر دشویی با هیشکی شوخی نداره:-D

باور کنید دستشویی دانشگاه بود!

لیلی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 16:25 http://leiligermany.blogsky.com

فکر می کنم کتک بیشتر تو مدارس پسرونه بوده.من یکبار پنجم ابتدایی تکلیف ننوشته بودم چون قرار بود برای مسابقات علمی درس بخونیم و وقتمون رو با تکالیف مسخره تلف نکنیم!! ولی معلم اصرار داشت که باید مثل بقیه که تکلیف نداشتن تنبیه بشم من هم از کلاس رفتم بیرون و تا اخر ساعت نرفتم کلاس و برای خودم تو حیاط مدرسه و کتابخونه چرخیدم تا زنگ خونه خورد

درسته
مدارس پسرانه سختگیربودند و البته شرایط هم در مدارس مختلف متفاوت بود دوران ما که سختگیری زیاد بود.....

رضوانه یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 16:32

اره منم از این دست ضربه ها خوردم ولی من هم درسم خوب بود و همیشه نمراتم خوب بود ولی یکبار نمیدونم چرا نمرم پایین شد یادم نیس دلیلش و ولی من هم دو تا خط کش کف دستم نواخته شد که هنوزم درد شو یادمه.
یه خاطره دیگه هم که دارم اینه که بخاطر کمک به مدرسه که اصلا کسی حق نداشت از بچه ها پول کمک مدرسه بگیره ولی نمیدونم چرا معلم ها از ما پول میگرفتن .منم یسری بخاطر ندادن کمک بمدرسه معلم جریمم کرد و مجبور شدم کلی مشق بنویسم منم به بابام گفتم .نمیدونید چی شد اون روز هرگز فراموش نمیکنم .بابام مدرسه رو گذاشت روسرش منم مثل ابر بهار گریه میکردم .چون درسمم خوب بود به ضررشون بود من از مدرسه برم ولی بابام اصرار داشت و میگفت پرونده منو بگیره ببره و دیگه من اون مدرسه نرم خلاصه انقد اون روز بد بود که من هنوزم که هنوز پنجم دبستانم وو یادم نمیره.

کلا دوران تحصیل ما با امروز متفاوت بود ولی در هر حال همش خاطره بود.....

سانیا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 10:34 http://saniavaravayat.blogsky.com

امان از خط بد ... منم هنوز خطم بد است از اول بد بود دیگه هم اصلاح نشد . ولی اون شیر دستشویی ازاون هم بدتره .والا دستشویی عمومی که در داشته باشه کافیه توقع شیر مناسب نکنید پرتوقع نشین دیگه

اره والا
بعضی دستشویی های بین راهی که کلا هیچی نداره

سمیرا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 08:54

اون قضیه شیر دستشویی، فکر کنم واسه ما ایرانیا حداقل یه بار اتفاق افتاده که شیر طغیان کرده و خیس بیرون اومدیمانشالا درس دانشگاه تموم شد یه دوره کلاس خوشنویسی ثبت نام کنید هم خطتون خوب میشه هم فوق العاده هنر جذاب و آرامش بخشیه

دقیقا درسته
کلا یه شیراب عصبانی به تور هممون خورده
کلا من با خط خرچنگ قورباغه خودم بیشتر حال می کنم نمی دونم چرا

ابانی یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 13:40

سلام...
من برعکس بودم ،تو مدرسه دستخط خیلی خوبی داشتم اما انشا نویسیم اصلا خوب نبود.همیشه از زنگای انشا بدم میومد البته مطمنم که این نداشتن علاقه بیشتر برمیگرده به کم ذوقیه معلم!!

ضربه درمانی روحی خیلی بده هیچ وقت فراموش نمیشه هیچ وقت!!!

اگه بخوایم با کلاس نظر بدیم معنیه لایک میده اما اون معنی که بیشتر به دل میشه همونیه که شما میگیده:))))

درود بر شما
منم فک می کنم معنی بیلاخ برای انگشت شصت بومی تر و اشناتراست

مریم شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 22:40 http://freeassociation.blog.ir

خب خوش به حال شما که تا آستانه کتک خوردن رفتید من کتک رو خوردم اما نه برای دست خط
سال ۷۴ و کلاس سوم ابتدایی بودم هنوز تو خیلی از مدارس کتک زدن عادی بود مدرسه ما هم به خاطر مدیر حزب اللهی که داشت کلا هر کاری از طرف مدیر و معلم برای هدایت بچه ها مجاز بود .خیلی دلم میخواد راجب مدیر دوره ابتدایی و دبیرستانم یه پست بنویسم چون ته خنده بودن ولی خب قلم خوبی ندارم.
یادمه اون زمان برنامه هفتگی بهمون نمیدادن از بس که ...
یعنی بچه ها مجبور بودن تمام دفتر و کتاباشون رو هر روز ببرن مدرسه و معلم هر چی عشقش میکشید درس میداد منم از قضا یکی از دفترهام رو یادم رفته بود ببرم و به خاطرش دو تا خطکش که طولش دو برابر قد من بود خوردم هنوز دردش رو یادمه زنگ بعدش وقتی میخواستیم یه درس دیگه بخونیم دیدم دفترم رو برده بودم ولی چون هول شده بودم ندیده بودمش! من مثل شما راز دار نبودم بابام تو خونه به من میگفت نخست وزیر! :-) تو خونه حسابی گریه کردم و بابام اومد قضیه رو تا آموزش و پرورش کشید ولی خب زور اونا زیادتر بود و چون قضیه افتاده بود رو لج و لجبازی فقط موفق شد کلاسمو عوض کنه تا ۵ ابتدایی دیگه کسی جرات نکرد منو دعوا کنه:-) حتی برای دیر کردن یادمه وقتی بچه ها یه دقیقه دیرتر به صف صبحگاهی میرسیدن کتک میخوردن ولی من نه.
خودمونیم تو چه سربازخونه ای درس خوندم همسن هام که اینا رو میشنون فک میکنن حداقل ۱۰ سال بزرگترم

متاسفانه ما در بد دورانی درس می خوندیم کلاسهای شلوغ امکانات کم به بسیاری از درسها مثل کلاس ورزش اهمیت داده نمی شد و طرز فکرهای اشتباهی بر اموزش و پرورش حاکم بود که البته همانطور که گفتم ان زمان دوران دیگری بود.....

عطیه شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 13:14

عالی بود. یعنی اگر اینجوری تموم نمیشد میخورد تو پرم.
میگن تهوعی باید، تحولی شاید. باشد ک برای منم 1تهوعی رخ بده بلکه متحول بشم. البته از نوع غیرضربه ای.

والا من اگه بخوام از خودم بگم برای تهوع اصلا حسش نیست نه تهوع نه ضربه

نادیا شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 08:45

همه این مدت شیر اب باز بود یعنی؟

نخیر!
کلا 5 دقیقه طول کشید!

Z.s شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 01:31

سلام
خیلی جالب بود ولی برای خط بدی که تابحال خوش خط نشده بسیار متأسف شدم .دردوران دبیرستان همکلاسی ردیف جلو فوق العاده درسخوان وباهوش بود واز قضا انشاء خوبی هم داشت ولی اکثرأ نمره ای را که استحقاقش را داشت نمی گرفت چون هیچ معلمی نمی توانست دست خطش را درست بخواند نکته قابل توجه اینجا بود که بیان واضحی هم نداشت فقط افراد ی که از نزدیک با او ارتباط کلامی داشتند حرف هایش می فهمیدن.
مثل من که چهار سال دبیرستان را درکنارش بودم .
برخلاف من که نه استعداد سرشاری داشتم نه انشای خوبی!
ولی بخاطر بیان وخط نسبتأ زیبا بیخودی مورد توجه بودم .
افراد موفق ومتفکر وکارآمد زیادی را می شناسم که بسیار بدخط هستند واین حس بدی دارد زیراخط خوش برجایگاه ومنزلت نویسنده براجتماع می افزاید وباعث بهجت روحی وحظ معنوی می شودتا آنجا که حضرت علی ع
خط خوش را کلیدهای روزی خوانده است. کاش آنروز آن چوب فلک واقعی بود .
درمورد ضربه درمانی که واقعأ کارآمد است خصوصا برای لوازم منزل!!!
ولی خدا نکند که ضربه روحی باشد که تا سالیان سال آثارش روح وروان رامورد هدف قرارمیدهد هرچقدر قوی باشی ،هرچقدر جایگزین باشد وهرچقدر وهر چقدر هرچقدر... .....
بهر حال پست خواندنی بود که بسیار باعث انبساط خاطرشد.

درود بر شما
اتفاقا من هم تاوان زیادی برای بدخطی داده ام بخصوص در دانشگاه و در امتحانات تشریحی چون اساتید محترم حال و حوصله وقت گذاشتن برای خواندن یک خط ناخوانا را ندارند....

مرمری شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 00:05

باسلام به داداش عزیزم ،،،،،، واقعا ضربه درمانی جواب میده در هر صورت وباروشهای مختلف، ضربه درمانی من واسه بچه هام دمپایی بود ، حالا پسر بزرگه جای خودش ،،، پسر کوچیکه یعنی تا دمپایی رو دستم میدید میخکوب میشد ، الانم میگه مارو با دمپایی ادب کردی واسه اینه که بی ادب شدیم وعقده ای،،، البته که شوخی میکنه،،، حالا چن بار مزه شو چشیده بودن........داداش عزیزم دوستتونم علامت شصتش مطمین باش که لایک نبوده

درود به مرمری خانم
پس شما هم به دمپایی درمانی معتقدید

اعظم 46 جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 23:36

خوشم آمد خیلی خوب وبا آرامی خواننده رو به اهدافت نزدیک کردی

وتیر خلاص رو زدی (حرف دلت یه کم سیاسی بود)

برداشت ازاد از این وبلاگ کاملا ازاد است حتی اگر درست نباشد

نادیا جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 19:00

به همه این سه قسمت تو دستشویی داشتین فکر میکردین

نخیر!
در خارج از دستشویی بهم الهام شد!

سهیلا جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 16:59 http://nanehadi.blogsky.com

متاسفم که ضربه درمانی شیر آب جواب نداد.

من هم بسیار متاسف شدم

گالری یکتا جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 15:11 http://yektagallery.blogsky.com/

عالی

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.