داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

فلفل!

 

  یکی از مشکلاتی که گاها پیش می اید این است که برخی مشتریها کالاها را نمی شناسند و همین نشناختن کالاها و خرید اشتباه برای ما هم دردسر می شود البته این مشکل در نسل جدید و جوان بسیار کمتر است و مشکل بیشتر از افراد مسن و همچنین برخی افراد کم سواد است که به برخی کالاها اشنا نیستند مثلا چندی قبل اقایی بغایت گردن کلفت! با عصبانیت یک قوطی ابمیوه اورد و روی میز ما کوبید! و با عصبانیت مدعی بود که این اب پرتقالی که خریده فاسد است و باعث شده بچه اش مریض شود من نگاهی به قوطی ابمیوه انداختم دیدم رویش نوشته "اب گریپ فروت خالص و بدون شکر!" من هم به او گفتم:برادر من! من خودم یک ادم بالغم اگه یک چنین چیزی بخورم حالم بد می شه! چون اب گریپ فروت بدون شکر ان هم کنسروی احتمالا طعم زهرمار می دهد! چه برسه یه بچه کوچک که بخواد یه همچین چیزی را بخوره و این یک ابمیوه رژیمی است که افراد خاصی مشتریش هستند و شما به جای اب پرتقال اشتباهی برداشته ای ....او هم شرمنده شد و عذرخواهی کرد و رفت و یا همین چندی قبل پیرمردی یک بسته فلفل سیاه با خودش اورده بود به همراه فاکتور و مدعی بود که انرا به او گران فروخته ایم قیمتش را نگاه کردم دیدم یازده هزارتومان است و قیمتش هم درست است ولی مدعی بود که انطرف خیابان این بسته فلفل را 2000 تومان می فروشند! من هم به او گفتم اگر بتواند یک بسته فلفل با یک چنین وزنی را دوهزار تومان بخرد من صد هزار تومان به او جایزه می دهم! او هم فوری رفت و برگشت و یک بسته فلفل را با فاکتور روی میز گذاشت نگاهی به بسته فلفل انداختم دیدم فلفل قرمز است! به او گفتم :مرد حسابی این که فلفل قرمز است او هم گفت:چه فرقی می کند!؟ هر دو انها فلفل است! من هم گفتم: اب انگور را از انگور می گیرند شراب را هم از انگور می گیرند! اولی را می فروشیم و مردم می خرند و می خورند و دعایمان هم می کنند ولی دومی را اگر بیاوریم و در یخچال بگذاریم و مسئولین مربوطه به گوششان برسد سراغمان می ایند و چوب تو آستین مان می کنند! تازه توی ان دنیا هم باید به جهنم برویم که سرو کارمان با اتش و عذاب الیم و هزار مکافات دیگر است! هر دو اب انگور است ولی این کجا و ان کجا! فلفل سیاه را هزاران کیلومتر انسوی دنیا با هزار دردسر از هندوستان می اورند ولی فلفل قرمز را توی همین مملکت توی نخ می کنند و در افتاب خشک می کنند و می شود پودر فلفل قرمز! حالا این دوتا هیچ فرقی ندارند!؟

ان پیرمرد بینوا هم با شنیدن توضیحات بنده که شاید کمی بیش از حد لزوم بود! و کمی در توضیح و روشنگری افراط شد! فلفل را از روی میز برداشت و رفت....

یکی از همکاران که چند کارگر افغانی در انبارش دارد تعریف می کرد که یکی از کارگرهایم  شب عید پیش من امد و با خوشحالی گفت دو گل خیلی قشنگ برای عید خریدم ببینید قشنگ است؟ من هم نگاهی به گل ها انداختم و خنده ای کردم و او را به ارامی صدا زدم و از او پرسیدم:در مورد این گلها باز هم نظر کسی را پرسیده ای!؟ او هم با تعجب گفت نه! چطور؟ من هم گفتم پس با کسی صحبت نکن چون اینها گل نیست اینها اناناس است! یعنی اینکه اینها یک میوه است که اگر قاچش کنی وسطش خوردنی است!.....البته شاید ان کارگر چندان هم اشتباه نکرده باشد من خودم اناناس را بیشتر از انکه طعمش را دوست داشته باشم از ظاهرش خوشم می اید....

نظرات 9 + ارسال نظر
ستاره کوچولو چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 14:05

با سلام خدمت شما
خ وقته وبلاگ جدید شما رو سر نزدم چون بعده اینکه بلاگفا خراب شد کلا از دنیای وب فاصله گرفتم و تلگرام هم سریع جای خودشو تو دل همه باز کرد و دیگه..
فعلاً دو مطلبتون رو خوندم اما باید بگم خط اول گاها از نظر دستور زبان اشتباه هستش و باید گفت گاهی
درکل جالب بود اون فلفل قرمزه
در آخر هم باید بگم من عاشق طعم آناناس هستم و امسال تابستون بخاطر جراحی ک داشتم یک توفیق اجباری نصیبم شد و جای همه دوستان خالی:-)

درود به دوست قدیمی
فقط بگم خوشحالم که مجددا شما را می بینم،.،،،

سمانه یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 17:59 http://sdra.persianblog.ir

بنده خدا اون کارگر چه ساده خیلی تعجب کردم.
خوبه با صبر و حوصله اگاهی می دی به مردم.
قلمت پایدار

هاتف جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 16:46 http://hatef92.ir

تجربیاتی بسیار عالی و جالب ...
درود بر شما ...
آناناس خیلی خنده بود ..تشکر

ممنون

سهیلا یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 16:58 http://nanehadi.blogsky.com

آناناس که بهتر از گله.اولش قشنگه بعد هم میشه خوردش

کاملا موافقم!

رضوانه یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 09:28

ماشاالله خوب اعصابی دارید .منکه زود جوش میارم:

ما هم گاهی کم میاریم!

عطیه شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 09:02

کلا کاری ک ارباب رجوعش زیاد باشه، این دردسراشم زیاده. باز خوبه شما حوصله داری و ملت رو تفهیم میکنی.
اتفاقا منم 10،12سال پیش شنیدم اقوام یکی از دوستانم، آناناس رو روی تلویزیون ب عنوان دکور گذاشته بوده البته اون موقع آناناس میوه همه جایی نبود .

دقیقا!
هم دردسر داره و هم به تجربیات ادم افزوده میشه ولی همینطور که گفتی شغلهایی که ارباب رجوع زیادی دارند اعصاب فولادی میخواد!

مدادرنگی پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 00:50 http://medadrangi65.blog.ir

سلام:)
خیلی وقته میخوام یه چیزی ازتون بپرسم مهندس،هی یادم میره!
حدودا یک ماه و نیم پیش بود که اومدم اصفهان.یه روز رفتم آتشگاه.وقتی از کوه میرفتم بالا،تو مسیر یه آقایی رو دیدم که شبیه کلاه شما سرش بود.شبیهتونم بود.وقتی برگشت پایین،از بالا زیر نظر داشتمش.رفت سواره دوچرخه ش شد و رفت:)
آیا شما نبودی؟؟؟؟؟؟

درود به مداد رنگی
قطعا من نبوده ام! چون مسیر دوچرخه سواری من از انطرفها نیست....

سحر خانم چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 23:42 http://sahar24.20r.ir/

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون وبتون خیلی عالیه موضوعاتشو متنوع ترکنین بهتره
65168

ممنون

ثابت چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 22:51

آخی خیلی آناناسه باحال بود دلم یه کم سوخت براشون ... مثل بعضی از ایرانیایی که میرن خارج و خیلی چیزا رو تا حالا ندیدن و ممکنه در موارد استفاده شون دچار اشتباه بشن و اونام با یه لبخند و یه کم دلسوزی راهنماییشون کنن و بگن که مثلا این لوبیا نیست مارچوبه س !!!

والا بنده هم تا به حال مارچوبه نخورده ام و فقط تو فیلمها دیده ام!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.