داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

نفرین!

 

 چند روز پیش بیرون فروشگاه ایستاده بودم و بی خود و بی جهت به خیابان روبرو و اسمان بالای سرم نگاه می کردم! هوا بشدت سرد و گرفته و الوده بود انقدر سرد که منی که لباس گرم پوشیده بودم می لرزیدم و انقدر الوده که دود اسمان را گرفته بود و هیچ کوه و ساختمان بلندی در افق پیدا نبود در عالم خودم بودم و به روزگار سرد و دود زده می اندیشیدم! که صدای سلام خانم جوانی توجهم را جلب کرد سر برگرداندم و خانمی جوان و بغایت اراسته! را دیدم که از سرماچهره اش برافروخته شده بود و به شدت می لرزید او را شناختم بازار یاب یک شرکت توزیع چای بسته بندی بود که معمولا کمی متفاوت لباس می پوشید نگاهی به او انداختم باور کنید من اصلا عادت به خیره شدن و نگاه کردن مستقیم و طولانی به ادمها و بخصوص خانمها را ندارم ولی ایشان روبرو و نزدیک بنده ایستاده بودند و دیدم که ایشان یک ساپورت خیلی نازک پوشیده اند و لباسی هم که پوشیده اند به هیچ وجه زمستانی نیست و ظاهرا در انتخاب مد کمیت و ضخامت را فدای کیفیت و زیبایی کرده اند! ایشان مصداق حقیقی ان جمله معروف که "بکشو خوشگلم کن!" شده بودند! بشدت سردش بود انقدر که دستهایش را در هم گره زده بود و دندانهایش به هم می خوردو می لرزید ! من هم که به قول قدما اوضاع را اینگونه دیدم! سفارش مختصری به ایشان دادم و او هم خداحافظی کرد و رفت

همانطوری که داشت می رفت نفرینش کردم! با خودم گفتم امیدوارم به ماشین گشت ارشاد برخورد کنی و بعلت بد حجابی دستگیرت کنند! نه به این علت که بد حجابی بد است و ممکن است گناهش باعث شود که به جهنم برود! بلکه فقط به این علت که با این شرایطی که از ایشان دیدم اگر او تا نیم ساعت دیگه در خیابان باشد احتمالا یخ زده و از دست می رود! و یا به علت الودگی شدید هوا خفه می شود! گشت بیاید و او را سوار ماشین کند و بخاری را برایش روشن کنند تا گرم شود و بعد هم او را به زندان ببرند که احتمالا در خارج شهر است و هوایش سالمتر است و مانع خفگی ایشان در خیابان شوند! اخه به قول ما اصفهانی ها "حیفس!" (حیفس! به فتح "ح"!).....چه می دونم والا! فعلا که در مشکلات کاری غرق شده ام و فصل امتحانات هم هست و فک کنم کمی به مغزم فشار اومده! دوستان هذیان گویی های بنده را ببخشند!....

نظرات 21 + ارسال نظر
رضوانه چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 10:52

سلام چند ماهی نبودم درگیر مسایل بودم
مثل همیشه زیبا و گیرا نوشتید .
منم با نظر شما موافقم .خشگلی اخه به چه قیمت به قیمت جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درود به رضوانه خانم دوست قدیمی

مانیا سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 22:51

سلام
باز خوبه جواب دادین ب این کامنتای اخری
نگران شده بودیم!
میگم اسم خانوما بد درفته هاااا, همه میگن خیلی میخونن
زود بیاین از خاطرات بسیار بسیار خوب و دلپذیر امتحانات بگید

والا همین امروز نجات پیدا کردم! بزودی در خدمت دوستان خواهم بود....

ریحانه سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 15:24

همه نوع مواد غذایی نه. ولی اقلامی مثل رب و بستنی و بسته های نخود لوبیا و .. همچنین اقلام بهداشتی مثل اسکاج و مسواک و ...

کل فروشگاه رو نمیشه با این سیستم اداره کرد. ولی نصف اجناسش رو میشه. و این یعنی فضای بزرگتر و بیشتر برای فروشگاه ایجاد کردن. چون قفسه های اونها حذف میشه.

به نظر من جالب نمیشه
شما خودتان دوست دارید از فروشگاهی خرید کنید که اجناس جلوی چشمتان است و می توانید انرا ببنید و لمس کنید تا فروشگاهی که در قفسه هایش عکس باشد!
لااقل در مورد مواد غذایی و کالاهای فروشگاهی ایده خوبی نیست

ریحانه سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 10:46

سلام. احوال شما؟ من یه پیشنهاد برای محل کارتون داشتم.

امروز داشتم برنامه ی <<تک-شو>> نگاه میکردم و در مورد هزینه های زیاد نگهداری اجناس (بخصوص مواد غذایی) در فروشگاهها میگفت. انتقال از انبار به محل فروشگاه، چیدمان، همیشه باید پر باشند و ... که مسلما خودتون کاملا از این پروسه آگاه هستید. من یه پیشنهاد دارم برای ساده تر شدن موضوع. (البته من شبیه این این پیشنهاد رو قبلا در تک-شو دیده بودم)

(به عنوان مثال) یک سری مواد کارخونه ای هستند که بسته بندی هستند و مشتری صرفا بر اساس مارک و نیاز خریداری میکنه. (برخلاف خرید اجناسی مثل آجیل که حتما باید کیفیت رو مشتری بررسی بکنه و بعد بخره). اجناسی که نیاز به بررسی کیفیت ندارند رو میشه خریدشون رو مکانیزه کرد.
یعنی شما عکس این محصول رو در یکی از طبقات میگذارید. مشتری میاد و میخواد انتخاب کنه. (مثل دستگاه عابربانک) کارتی که در اختیار دارد رو برای محصول میکشه. و یک فیش با عکس محصول دریافت میکنه.
حالا در انبار دستور خریدش برای مشتری شماره ی (مثلا) ۱ رفته. اونها این محصولات رو در سبد شماره ۱ میگذارند.
زمانی که مشتری به پای صندوق میره، یک سبد آماده داره که دریافت میکنه.

حالا اگر مشتری چیزی رو انتخاب کرده بود و الان نمیخواست، از روی عکس فیشی که از هر دستگاه دریافت کرده، میتونه قبل از وارد شدن به قسمت پرداخت، از روی فیش عکس محصولات که انتخابشون کرده و از دستگاه دریافت کرده بود، بررسی می کنه چی رو نمیخواد. و موقع تحویل کالا اون اجناس رو کنار میگذاره.


میشه این روش رو ساده تر و یا مکانیزمه ترش کرد. من فکر میکنم ارزش کار رو داره. به نظرم روش فکر کنید.


من خودم کارم برنامه نویسی هست و میتونم اگر خواستید شما رو به افراد مناسب ارجاع بدم برای انجام این کار. کار اصلی من پردازش داده ها هست و کمی اکسپرت شدم میتونم براتون کارهای بزرگی انجام بدم. خلاصه در خدمتیم برای داشتن ایرانی زیبا ;)

ممنون ریحانه خانم
این روشی که شما اشاره کردید به درد فروشگاههای مواد غذایی نمی خوره من خودم این سیستم را در یک نمونه فروشگاه کفش در یک کشوردیگه دیده ام ولی حتی در انجا هم از این سیستم برای فروشگاههایی که مایحتاج عمومی عرضه می شود استفاده نمی شود...

سام دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 21:21

سلام حالتون چطوره؟
امتحانات چطور بود؟

فعلا زنده ام ولی صدای خرد شدم استخوان هایم به گوش می رسد!

ساکت یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 11:40

درود بر آقا مهرداد
آقا ما میایم، میریم...میگن هر رفتی، آمدی هم داره دیگه...شما سرت شلوغه...ما که میتونیم یه سر به شما بزنیم
امیدوارم تا حالا امتحان ها به خیر گذشته باشن و مابقی نیز به خیر بگذرند
شاد و سلامت باشید
(طرح شاد سازی آقا مهرداد دانشجو)

جیرجیرک چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:51

درودددد
ما همچنان سنگر رو حفظ می کنیم تا بیاین

سارا... دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 13:43

سلام...

ظاهرا بدجور درگیر امتحانات هستید ...

این زمان ها خیلی خوشحالم که دانشجو نیستم ...

در ضمن ...نفرین دانشجو جماعت اگر گیرا بود ...احتمالا بنده تا حالا باید 7 تا کفنم پوسیده شده بود .....

ساکت دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 10:39

درود بر آقا مهرداد...
فصل امتحانات مبارک
امیدوارم هممممممه انرژی که براتون میفرستیم بهتون برسههههههه
امتحاناتونو عااالللییی پاسسس کنییید
شاد و سلامت باشید

عطیه یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 17:05

خیلی خوب بود.

نیما یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 14:22

اگه فروشگاه چای یا چیز گرمی داشتین بد نبود بهش بدین بخوره.

مریم سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 23:11 http://marmaraneh.blog sky.com

سلام، خوبی شما؟
میگما اگر نفرینهای شما گیراست، لطفا این گروه پست بالایی را که علاقه به دیوار دارند نفرین کنید، هم خدا راضی میشه هم خلق خدا.

مریم سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 23:01 http://marmaraneh.blog sky.com

سلام، خوبی شما؟
میگما اگر نفرینهای شما گیراست، لطفا این گروه پست بالایی را که علاقه به دیوار دارند نفرین کنید، هم خدا راضی میشه هم خلق خدا.

مهسا سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 16:57

سلام آقا مهرداد
این اوضاع احوال همه ما رو پریشان حال و هذیان گو کرده.

ننه صدرا سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 13:48 http://sdra.persianblog.ir

با محتوی پست بالا کاملا موافقم..کاش قبل تر به علت اون همه تحقیرهای این کشور خودمون تو کات کردن پیش قدم می شدیم.وجهه کشورهم بخاطر کشور مزخرفی چون عربستان تو جامعه جهانی از بین رفت.

این پست هم واقعا درست بجا بود.خیلی عذر می خوام یکم خرد ورزی هم بد نیست.به چه قیمتی اخه.

محمدرضا سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 00:23

سلام اقا مهرداد عزیز
اره واقعن حیفس!حیفس اقا!

رهگذر یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 08:52

آقا دمتون گرم امروز حسابی عصبانی بودم خوندم مطلبتون را خندیدم ...حالا خدایش اگر لباسش ضخیم تر بود از آلودگی هوا در امان بود عایا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرمری یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 04:03

مانیا یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 00:58

سلام خدمت اقای مهرداد
چه خبر اقا?اوضاع خوبه??
در مورد پستتون من نظری ندارم جز اینکه خب بعضی اوقات ,بعضی چیزها برای زیباسازی و روحیه دهی شهر و افراد لازم و ضروریست
در مورد عنوان
میدانم موقع فرجه هاست و شماهم حسابی درگیر, اما یه خاطره دارم!!
وسط ترم بود و دوستمان برای دیدن خانواده ب خانه میرفت!! ماهم ایشان را تا دم در خوابگاه بدرقه کردیم و چون لباس مناسب دم دست نبود (منظورم مانتو و شال مناسبه) عجله هم داشتیم چادر یکی از دوستان را گرفتیم و با رعایت حجاب کامل تا دم در رفتیم!! اندر احوالات خداحافظی و دیده بوسی بودیم ک نگهبان با اخم های میر غضب پیدایش
شد ک این چطور سر و وضعیس و چرا و چگونه ??
و چهره منو دوستم مصداق کامل این شکلک!! که مگر غیر از چادر چطور حجابی باید داشت??!!
اخرش هم نفهمیدیم این بنده خدا خواب نما شده بود, خواب زده بود??چش بود ک ب چادر ما ایراد گرفت
خلاصه ک انگار من هم همچین نفرینی در گوشه و کنار ذهنم نسبت ب زیباسازان شهر کرده بودم
شب بخیر و ممنون ک هنوز مینویسید

سایرا یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 00:23

آنا شنبه 12 دی 1394 ساعت 22:23 http://aamiin.blogsky.com/

شاید لباس گرم نداره که بپوشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.