داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

اعصاب!

 

 رکود شدیدی بر بازار حاکم است مرتب می شنوم که فلان کارخانه تعطیل شده فلان فروشگاه بسته شده فلان کارخانه تعدیل نیرو کرده...من نمی دانم و نمی فهمم این اوضاع تا کجا می خواهد پیش برود البته دلیلش روشن است ان بزرگوار در دولت  گذشته روزی دو و نیم میلیون بشکه نفت با قیمت صد دلار و حتی بیشتر می فروخت و پولش را هم نقد می گرفت این دولت روزانه هشتصد هزار بشکه می فروشد به 28 دلار! تازه پولش را هم به علت تحریم بانکی نمی دهند.....بعلت رکود شدید خرید را کاهش داده ایم ولی ویزیتورها حرف  سرشان نمی شود! چون بشدت تحت فشار شرکت هایشان هستند مرتب می ایند خواهش و التماس و تمنا که از انها خرید کنیم هرچه می گوییم نمی خواهیم نمی خریم احتیاج نداریم موجودی تکمیل است! حالیشان نمی شود و بشدت اعصابمان را به هم ریخته اند الان که دارم این متن را می نویسم بشدت عصبانی و ناراحتم چون مجبور شدم یکی از ویزیتورها را با خشونت از دفتر بیرون کنم! خشونت البته منظورم توهین و دعوا نیست بلکه صدایمان را کمی بالا بردیم تا دست از سرمان برداشت! نشسته روی صندلی و می گوید شیر کاکائو تترا پک ندارید! می گویم توی یخچال که پر از شیر تتراپک است می گوید از شرکت ما ندارید! دوباره می گویم......اخر سر که می بینم دست از سرمان بر نمی دارد می گویم قبول 5 شل بده! دوباره نشسته و می گوید همیشه 20 شل می گرفته اید! اگر 5شل بگیرید از هدف فروشم عقب می افتم.....می گویم قبول 10 شل بده می بینم که روی صندلی نشسته و بیرون نمی رود و باز چونه می زند بلند می شوم که از دستش فرار کنم! به داخل دستشویی می روم! که شاید بلند شود و برود از دستشویی هم که بیرون می ایم می بینم که هنوز توی دفتر نشسته! و دوباره چانه زدن را شروع می کند اخر سر صدایم را بلند کردم و گفتم : تو این کاره نیستی  و قسم خوردم که تا اخر سال دیگه بار تتراپک از شما نمی خرم....

رفته و رئیسش الان زنگ زده  که ویزیتور بشدت ناراحت است و گفته فلانی از دست من عصبانی شده و می خواهم از جانب ایشان معذرت بخواهم من هم گفتم اول اینکه بنده باید معذرت خواهی کنم که عصبانی شدم و رفتارم درست نبود ولی شما ویزیتورهایتان را اموزش بدهید که.......خلاصه اخر سر گفت که شنیده ام قسم خورده اید که دیگه از ما بار نخرید! ؟ من هم گفتم: من اصلا عادت به قسم خوردن ندارم ولی این دفعه از دهانم پرید که تا اخر سال شیر تترا پک نمی خرم و نتیجه اش این می شود که ما از شما خرید می کنیم ولی خرید شیر تتراپک را از سال اینده در خدمت شما خواهیم بود!.....

در این رابطه حرف زیاد دارم ولی این متن را همین حال نوشتم برای ارامش خودم چون اعصاب ندارم! از وضع بازار از ویزیتورهای سمجی  که انها هم از سر ناچاری این کارها را می کنند چون اخراج و بی کارمی شوند و ما هم واقعا نمی دانیم با انها چکار کنیم از الودگی هوا که باعث شده نه تنها از ورزش محروم شویم که حتی می ترسیم از خانه و محل کار بیرون بیاییم و تدریجا شهرهای بزرگ ایران را غیر قابل سکونت کرده و تازه وام می دهند که پراید بخریم  و بیشتر دود توی حلقمان برود....هیچ چیز بهتر از ارامش نیست گاهی اوقات به این فکر می کنم ای کاش مثل اجدادمان به غارها بر می گشتیم که البته بعد که فکر کردم دیدم ان هم مصیبت و دردسرهای خودش را دارد تازه باید برویم برگ پیدا کنیم تا با ان خودمان را بپوشانیم!....چه می دونم والا....

نظرات 16 + ارسال نظر
ساکت شنبه 12 دی 1394 ساعت 15:21

درود بر آقا مهرداد...
میدونم سرتون حسابییییی شلوغ شده و حسابیییی درگیر امتحانات هستین...
گفتم بگم ما هم یادتونیم و براتون دعا میکنیم امتحانها عالی پاس شن و یه استراحت اساسی بکنید تا شروع ترم جدید...
شاد و سلامت باشید

درود بر ساکت سخنگو!
ممنون که به یاد ما بودید......در اسرع وقت در خدمت دوستان خواهم بود...

ساناز دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 15:30 http://sanaz1359.persianblog.ir

سلام. خدا کار همه رو درست کنه. بعضی از بازاریابهایی که به خونه ها زنگ میزنند هم اعصاب ندارن, از اول میگی لازم نداری ولی اصرار میکنن. آخر تماس اینقدر عصبانی میشن که میگی خوبه اینجا نیست وگرنه دست به یقه میشدیم.کار شده کیمیا.

درود بر شما
بازار یابی از مشکلترین و خسته کننده ترین کارهاست که روحیه خاصی می خواهد که اگر کسی روحیه اش را نداشته باشد واقعا خسته کننده است....

مدادرنگی دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 00:12

سلام
از اونجایی که منم در عنفوان جوانی اومدم بازاری شدم و الان همکاریم،بذارین باهاتون همدردی کنم.
از شرکتای بیمه که روزی چندتا نماینده میفرستن گرفته،تا ویزیتورای کانون های تبلیغاتی و دیزاینرها و الخ،تقریبا دارن منو سکته میدن
دلمم به حالشون میسوزه.اما تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که با حوصله به حرفاشون گوش کنم و محترمانه براشون روزه خوبی آرزو کنم.
احتمالا لپ تاپ ببرم و بعد از این،با داستان های فروشگاه خودم در خدمتتون باشم مهردادخان

درود به مدادرنگی!
حتما داستان فروشگاهتان را بنویسید تا ما مشتاقانه بخوانیم
قرار نیست که فقط ما بنویسیم و شما بخوانید! دیگه نوبت دوستان تازه نفس مثل شماست...
ارام ارام میخواهم این مسئولیت را به رفقا واگذار کنم!

رهگذر شنبه 5 دی 1394 ساعت 09:46

چقدر خوشحالم از اینکه میبینم هنوز هستند آدم هایی که دغدغشون حال دیگران هم هست .... خیلی لذت بردم وقتی از نوع واکنشتون که خیلی هم طبیعی بوده از خودتون دلخور شدید .... اوووووم الان دارم به این نتیجه میرسم نباید هم زیاد بد بین باشم هنوز انسانیت داره نفس میکشه .... بازهم ممنون و ممنون و ممنون و ممنون به خاطر این حس خوبی که امروز برام بوجود آوردید

ممنون رهگذر عزیز
شما لطف دارید

سارا... جمعه 4 دی 1394 ساعت 21:54

سلام...

حداکثر سعی خودم را میکنم که ...اخبار نبینم و نشنوم !...چون به شدت ناراحت و عصبانیم میکنه .... ( گرچه بنا به شغلم مجبورم حداقل از اخبار اقتصادی ایران باخبر باشم) ... اما امشب پدربزرگوار منزل ما تشریف دارن و ... طبق عادت حداقل ۶۰ ساله ی اخبرشون ... تلویزیون روشنه و مشروح اخبار درحال پخش!... اونم تمام خبرها بدون یک استثنا ...ساعت ۱۹ شبکه یک ...ساعت ۲۰ شبکه سه ...ساعت ۲۰و۳۰ شبکه دو ...ساعت ۲۱ شبکه یک ... ساعت ۲۲ شبکه سه ...ساعت ۲۲و۳۰ شبکه دو ... در بقیه ساعاتی هم که این سه شبکه اخبار ندارن.....خدا حفظ کنه شبکه خبر و بی بی سی فارسی رو .........
فعلا اونقدر عصبانیم که فقط به ریز ریز کردن فکر میکنم ..... خوبه ویزیتور مذکور به پست شما خورد ... نه من !!!

درود بر شما
اتفاقا اخبار و برنامه های خبری تحلیلی سیاسی و اقتصادی به من ارامش میده چون علاقه دارم
البته تلویزیون داخل را که اصلا تماشا نمی کنم البته اگه نخواهم دروغ بگویم اگهی های بازرگانیش را دنبال می کنم! ولی اخبار را از شبکه های مختلف خارجی دنبال می کنم انقدر که برایم تفریح است.....
خدا رحم کنه! ظاهرا شما خیلی خطرناک تشریف دارید!

خاتون جمعه 4 دی 1394 ساعت 20:00

چه سخت.
منم وقتی عصبانی بشم نمی تونم به همین راحتی آروم بگیرم.
دیشب هم وقتی عصبانی شدم جلو خودمو گرفتم با این حال یه عالمه غر به اطرافیان زدم.

واقعا شرایط سخت تر شده. این کاهش قیمت نفت هم دسته گلی هست که عربستانی ها به آب دادن. بخاطر ضرر ما حاضرن ضرر کنن.
شما باز هم خیلی خوب هستید که بعد از اون اتفاق باهاشون راه اومدید. من که با همین نوشته تون خیلی خیلی از دست اون ویزیتور چسب زده شدم!!!

الان در بحبوحه امتحاناته ، منم اعصاب ندارم:|

ولی خوبه در همین حال و هوا هم شوخی می کنید که غارنشینا بهترن یا شهر پردود و دم.
من زندگی توی روستای خوش آب و هوا و پررونق را بیش تر ترجیح می دهم.

دانشجو جماعت کلا موقع امتحانات اعصاب نداره....بخصوص ما که گرفتار کار و روزگار هم هستیم ولی باید ادامه داد چون راهی نیست....

مرتضی جمعه 4 دی 1394 ساعت 12:19

سلام
آقا مهرداد از وقتی که می ری کلاس های فوق لیسانس دیگه پست ها خیلی کوتاه شده و کمتر می نویسید ما عادت کردیم به پست های طولانی شما؛ ای خدا چی بگم به این هوی ما (کلاس های دانشگاه تون). تازه الان می فهم هوی یعنی چه؛ تازه گی ها فهمیدم ما مردها هم هو داریم.

درود به اقا مرتضی
اقا شما شرمنده می کنید واقعا من از دوستانی مثل شما انرژی می گیرم...
متاسفانه اوضاع در کشورهایی مثل ما انقدر حساسه که اگر یه لحظه از کار و شغلت غافل بشی و یا حتی مرتکب یک اشتباه بشی گاها جبرانش غیر ممکنه برای همین دیگه وقت و انرژی برای کارهای فوق برنامه و علایق ادم خیلی محدوده و این مصداق همان شعر سعدی است "عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.....

ساکت جمعه 4 دی 1394 ساعت 10:49

درود بر آقا مهرداد
انشالله عالی هستین و با آغوش باز (!) منتظر امتحانات
به قول آقای روانشناس خشم دست ما نیست اما عصبانیت دست ماست...
آرامش داشتن وقتی از همه جهت به آدم استرس وارد میشه واقعاً کار سختیه اما غیرممکن نیست...
خود من ترم اول ارشد استرس حسابی مریضم کرد...خیلی مواظب خودتون باشید چون همین استرس ها ریشه خیلی از بیماری های جسمی و روحی میشن...
صددر صد شما با تجربه زیادی که دارید اینها رو میدونستید ...
شما مدیریت دارید و همین خیلی بهتون کمک میکنه در شرایط مختلف بهترین تصمیم رو بگیرید...
امیدوارم امتحاناتتون عالی بگذرن ...
شاد و سلامت باشید

درود بر ساکت سخنگو!
والا اغوش باز که چه عرض کنم!....
من گرچه روانشناس نیستم ولی باور کنید عصبانیت هم دست ما نیست! گرچه من فرق بین خشم و عصبانیت را متوجه نمی شوم.....
همانطور که گفتید استرس مادر بیماریهاست و باید حتما کنترل بشه
ممنون ساکت عزیز

مرمری جمعه 4 دی 1394 ساعت 02:00

داداش مهرداد نبینم اعصابت خط خطی باشه،،،،،،، البته که حق میدم بهتون چون مردای ماهم دل خوشی از وضعیت کاروبازار ندارن خدا آخرهمه رو ختم به خیر کنه .....برکتو برگردونه به بازارو اقتصاد........ ان شالله آینده ای روشن در انتظارمون باشه خصوصا واسه جوانهایی که مثل شما اهل کارودرسو فعالیتند ،،،،، خدااااا بزرگه

درود بر مرمری خانم
من هم امیدوارم اوضاع بهتر بشه فعلا همه به امید بهتر شده اوضاع مقاومت می کنند که اگر همین امید هم نبود دیگه هیچ......
باز هم ممنونم

لیلی پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 23:02 http://leiligermany.blogsky.com

من هم این چند هفته از دوستان ایرانی شنیده ام که رکود در بخش های مختلف جامعه حکمفرماست. واقعا جز افسوس نمی توان چیزی گفت و نمی دانم ابراز امیدواری برای رفع این معضل وسیع فایده دارد یا نه

متاسفانه اوضاع اصلا خوب نیست ولی مردم به اینده امیدوارند که اگر در اینده نزدیک اوضاع بهتر نشه با شدت گرفتن تعطیلی بنگاه های اقتصادی با افزایش شدید بیکاری مواجه می شویم که طبعات بسیار خطرناکی دارد....

مریم پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 22:19 http://marmaraneh.blog sky.com

سلام خسته نباشید، آدم دلش میخواد بیاد اینجا و بعد از خوندن همچین پستهایی بگه، نگران نباشید، به زودی درست میشه، اما خوب متاسفاته اوضاع کمی ریشه ای تر خراب هست و امیدوارم اگر به زودی درست هم نشود لاقل کمی بهتر بشود.
فکر منیکنم در کنار بازار کساد و هوای آلوده، فشار درسی هم شما را زیادتر خسته کرده، انشالا هرچه زودتر حداقل درس خواندنتان تمام شود تا فقط شما باشید و فروشگاه و داستانهایش.

درود به مریم خانم
احوال شما!؟
همانطور که گفتی من هم امیدی به حل شدن همه مشکلات ندارم چون بسیاری از کارها از ریشه مشکل دارد و امیدی به حل شدن اساسی ان نیست ولی ما مردمانی هستیم که قانعیم به همین که اوضاع کمی بهبود یابد و قابل تحملتر شود....
ممنون مریم خانم...

المیرا پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 20:50

سلام اقا مهرداد خوبین؟؟!!!!!
معلومه که حسااااااابی تحت فشار هستین بهتون حق میدم والا.
من بهتون پیشنهاد میکنم یه چند روزی به خودتون استراحت بدین بیایید شمال اینجا هوا عالیه روستاهای اینجا خیلی باصفاست واقعا هیچی بهتر از ارامش تو زندگی نیس

درود بر المیرا خانم
اگه حالم را پرسیده باشید در جواب میگم معمولی هستم! یعنی خوبم ولی تحت فشارم!
لامصب مشکل یکی دو تا نیست امتحانات هم شروع شده و خلاصه خودمان را حسابی و بی خودی! گرفتار کرده ایم
قدر هوای خوب شمال را داشته باشید و از جانب ما چند نفس عمیق بکشید! گرچه این جا هم امروز برف خوبی امد...
ممنون المیرا خانم

محمدرضا پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 04:12

مهرداد عزیز سلام
خسته نباشی
اقا من با این ایده ی برگشتن به غار موافقم.برگ بستن به خودمون هم کار با حالیه.فقط اگه بشه چند تا از همکلاسیامم بیان توی غار ما خیلی خوب میشه!

درود بر محمد رضای عزیز
والا درختهایی که من در اطرافم می بینم بیشتر کاج است و فک نکنم برگهای سوزنی درخت کاج بتواند بخوبی استتار ایجاد کند و ما را از شرمندگی نجات دهد یا لااقل من که بلد نیستم!
در مورد رفتن شما با همکلاسی هایتان به داخل غار این مطلب را هم مد نظر داشته باشید که ممکنه بد شانسی بیاری و با دربان گردن کلفت و سیبیلوی دانشگاه به غار فرستاده شوید که در اینصورت نصفه شب باید از غار فرار کنی و بری بالای درخت!

وارش مهر چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 22:36

ممنون از پاسخ پر مهرشما
وای چقد خندیدم...برگ....خدا بگم چیکارت نکنه دادا...تحت هر شرایطی یه کوچولو باید اون کانال بری...:-P
آرام باش...آراااام...
واقعا شرایط بدی شده...
کارشما هم واقعا سخته...
به اعصاب مصاب خودد مسلط باش دادا
الهی خدا به کاروکاسبی شما برکت بده و پشت وپناه شما باشه...
مواظب سلامتیتون هم باشین...

از انجا که شما روانشناس هستید به طور کاملا تخصصی و کارشناسی! در صدد ارام کرده بنده بودید و نصایحی گفتید که واقعا جای تشکر داره....
ممنون سمیه خانم

عطیه چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 22:27

واقعا شرایط بدیه و روز ب روز هم عرصه برای طبقه متوسط ب پایین سختتر میشه.
یکی از اساتیدمون که مدیر فروش و بازار یابی هستن، میگفت نیروها اگر از حد مجاز پایینتر بیان، ب راحتی عذرشون رو میخوان از طرفی کسانی مثل شما هم تقصیر ندارن، باید تقاضایی باشه که عرضه هم باشه دیگه؛ وقتی تقاضا نییییست،،،

متاسفانه در موقعیت سختی قرار داریم و همه فعالان بخش خصوصی در یک عدم اطمینان شدید به سر می برند که من فک می کنم اگه این اوضاع طولانی تر بشه باعث گسترش بیکاری و حتی منجر به تبعات اجتماعی خواهد شد

تهمینه چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 15:45 http://mosferekhaneye172.blogfa.com

سلام
روزتون بخیر اقا مهرداد

چرا اینقدر اعصابتون خرد شده حرص نخورید انشالله رکود تموم میشه و شرایط رونق هم اتفاق می افته


پیشنهاد ویژه براتون دارم فروشگاهتونم اینترنتی کنید فقط خاطرات ننویسید

درود بر شما
فروشگاه بی خاطره به درد نمیخوره.....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.