داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

یک پست در چند اپیزود!


 

 

اپیزود اول!:حسن اقا یکی از مشتریان خوب و دوست داشتنی ماست از ان جهت که هم خوب خرید می کند و هم خودش و خانواده اش خوش اخلاق و خوش مشرب هستند وقتی به فروشگاه می اید خودش و زنش با همه کارگران فروشگاه سلام و علیکی گرم می کند و حتی برای همسر یکی دو تا از همکاران ما هم که بیکار بودند کار پیدا کرد  او ریخته گر است و هیکلی درشت و قوی دارد و اهل ورزش زورخانه ای هم هست او علاقه شدیدی به غذاهای پر کالری و چرب و چیلی دارد! ماست و شیر پرچرب خامه هات داگ ژامبون ...و معمولا هم خرید بالایی دارد و من متعجبم که با اینکه یک دختر جوان بیشتر ندارد این خانواده سه نفره با این همه کالری چه می کنند! البته نتیجه اش معلوم است معمولا ریخته گرها چون فعالیت بدنی زیادی دارند شاید واقعا خودش ان همه کالری را می سوزاند مضاف بر اینکه او ورزشکار هم هست ولی حواسش نیست که این همه غذای چرب را که به خانه اش می برد فقط خودش نمی خورد بلکه دخترش هم که شاید هیچ تحرکی نداشته باشد و مثل اغلب جوانهای امروزی تا نصف شب پای موبایل است هم این غذاهای پر کالری را می خورد و نتیجه اش این شده که مثلا دخترش که خانمی خوش قیافه است بشدت چاق است و این ظلمی است که پدر خانواده نا خواسته در حق خانواده اش می کند اینکه فکر می کند غذاهایی که برایش مناسب است لزوما برای بقیه افراد خانواده هم مناسب است....این همکارمان اقا ماشاالله وقتی به یک چنین مواردی بر می خورد یعنی کسی که خوش قیافه ولی چاق است! سرش را با تاسف تکان می دهد و اهی می کشد می گوید"حیف این متاع! که سایزش استاندارد نیست!"....


اپیزود دوم!: در قفسه ماکارونی ها چند مدل ماکارونی ایتالیایی داریم که هر کدام بیست هزار تومان قیمت دارند! البته کم فروشند ولی در هر حال مشتریهای خودش را هم دارد بخصوص یکی از مدلهای ان که به شکل گوش ماهی بزرگ است که داخل هر کدام از ماکارونی ها را با گوشت و مواد دلخواه دیگر پر می کنند(مثل دلمه فلفل) و می پزند....یکی از مشکلاتی که داریم این است که از انجا که اتیکت های ما به تومان نوشته شده برخی این ماکارونی ها را به این نیت که  بیست هزار ریال است! از قفسه بر می دارند و وقتی پای صندوق می روند تازه می فهمند که قیمت واقعیش چقدر است! حتی بعضی دیگر که  خرید کلی می کنند به منزل که می روند و فاکتورشان را چک می کنند و چشمشان به ان قیمت نجومی که می افتد چشمانشان گرد می شود و ماکارونی را پس می اورند! و بعد هم موقع پس دادن به زمین و زمان فحش می دهند که چرا تو این مملکت یه ماکارونی باید بیست هزارتومان باشد! هر چه هم می گوییم برادر عزیز! خواهرگرامی! ماکارونی دوهزارتومانی هم داریم از انها بردار! ان ماکارونی های گرانقیمت مخصوص یک قشر خاصی از جامعه است بالاخره وقتی ان خانم جوان و سانتی مانتال  با پورشه به فروشگاه می اید و سراغ ان ماکارونی صدفی غول پیکر را می گیرد! ما نمی توانیم به او نه بگوییم! بالاخره مردم احساس دارند!....


اپیزود شماره سه!:نوشابه گران شده! ولی اتفاق جالبی که افتاده این است که دو برند برتر نوشابه قیمتها را بالا برده اند ولی قیمت مصرف کننده درج شده روی کالا را گران نکرده اند یعنی اینکه مثلا ما نوشابه قوطی را 1060 تومان خریده ایم ولی روی ان 1000تومان قیمت خورده! یعنی ما باید با 60 تومان ضرر بفروشیم به شرکتها هم که اعتراض می کنیم می گویند اینها نوشابه های مانده در انبار است و وقتی انها تمام شد و نوشابه جدید توزیع شد قیمتها را اصلاح می کنیم! و ما به شما فاکتور می دهیم و شما کاری به قیمت درج شده نداشته باشید و 1200 بفروشید هر چه هم می گوییم اگر جنسی را بالاتر از قیمت مصرف کننده بفروشیم مردم و مراجع ذیصلاح! چوب توی  استین مان می کنند!که البته فایده ای ندارد و این تخلفی اشکار است به سازمان بازرسی هم که زنگ می زنیم فقط تشکر می کنند که اطلاع داده ایم!می گویند رسیدگی می شود که البته هیچ رسیدگی نشد و ان دو شرکت همچنان به تخلفشان ادامه می دهند اگر یک پیرمرد در بقالی بی رونقش یک پاکت شیر را 50 تومان گران بدهد و برایش شکایت شود به سراغش می روند و کلی باید دوندگی کند و جریمه بدهد تا بخشیده شود! ولی نه تنها در کشور ما بلکه در هیچ کجای دنیا کسی حریف این دو کمپانی نمی شود شاید جالب باشد بدانید که در یکی از پستهای قبلی گفتم که در اواخر دولت گذشته بعلت برخی تحریمها حتی کره هم نایاب شد ولی در عین حال ان دو برند نوشابه که هر دو از برندهای امریکایی هم هستند در رساندن نوشابه هایشان هیچ مشکلی نداشتند و نوشابه کاملا فراوان و در دسترس بود!....


اپیزود چهار:یکی از مشتریان ما خانم کارمندی است که سرویس اداره شان  دقیقا او را روبروی فروشگاه پیاده می کند بعد از ظهرها که به فروشگاه می روم معمولا همان موقع از سرویس پیاده می شود و من ایشان را می بینم چیز جالبی که هست در پوشش ایشان است! ایشان وقتی از سرویس پیاده می شوند حجاب و پوشش کاملی  دارد  و  چادر و مقنعه  و مانتو بلند و تیره پوشیده اند...ولی گاهی اوقات که شب ها با همسر و  یا پسر کوچکش برای خرید به فروشگاه می اید مثل مانکن ها لباس می پوشد! و نحوه لباس پوشیدن و ارایشش مثل کسی است که می خواهد به عروسی برود!.....یاد دوران دانشجویی خودم افتادم! ان دوران در دانشگاه ازاد خمینی شهر که شهری چسبیده به اصفهان است درس می خواندم پوشش چادر در دانشگاه برای دخترهای دانشجو اجباری بود و توی سرویس می دیدم که برخی دخترها وقتی سوار سرویس دانشگاه می شوند قبل از اینکه روی صندلی بنشینند چادرشان را برداشته و توی کیفشان می گذاشتند!....هیچگاه با زور و اجبار نمی شود انچه که مربوط به "اعتقاد" است سامان بخشید و حتی کار خرابتر هم می شود  چون اعتقاد چیزی است که باید در قلب ادمها باشد....در اینده اگر فرصت شد بیشتر خواهم نوشت....


اپیزود اخر:مالیات ما امسال دوبرابر شده! و تازه همکاران می گویند خوش شانس بوده اید! چون ظاهر امسال مالیات کسبه بشدت افزایش پیدا کرده و من نمی دانم در کجای دنیا وقتی رکود شدیدی بر بازار حاکم است مالیاتها را افزایش می دهند....ولی با این حال اگر قرار باشد مالیات خرج اب رسانی به فلان روستای بشاگرد بشود و یا صرف خرید هلیکوپتر اطفا حریق برای جنگل های استان لرستان که سالانه صدها هکتار ان بر اثر اتش سوزی از بین می رود بشود و یا خرج ساخت جاده در فلان منطقه خوزستان شود که انهمه تلفات ندهد و یا خرج دانش اموز محروم سیستانی شود و یا در استان محروم ایلام یک بیمارستان مجهز بسازند اگر مالیات بیشتر هم بشود من شخصا راضیم  و برای پرداختش مشکلی ندارم ولی اگه قرار باشد که......چی بگم والا....

نظرات 22 + ارسال نظر
nadia پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 21:51

من دانشجوی محروم سیستانی بودم.جالب بود تیکه اخر

نمیدونم مالیاتهای ما به شما رسیده بود یا نه؟
حدس میزنم نرسیده!
از دیدارتون در این وبلاگ خوشحالم

لیلی سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 20:21 http://leiligermany.blogsky.com

ما چه کنیم با این همه ماکارونی باشکل و بی شکل در کابینت اشپزخانه که کلا علاقه مان به این نوع خوراکی از دست برفته

اتفاقا بنده هم مثل شما بودم!
ولی جدیدا ماکارونی به شیوه دیگری در خانه ما طبخ می شود که از غذاهای مورد علاقه من شده است که در یکی از کامنتها توضیح داده ام...
همراه با سالاد کاهو که به جای سس از رب انار ساوه استفاده می کنم....
دهنم اب افتاد!....

ماکارونی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 16:01

شما نوشته اید

««البته من هم از ماکارونی متنفر بودم ولی اخیرا شیوه ای جدید برای طبخ ان پیدا کرده ام که به ان علاقه مند شده ام!....»»

می شه بفرمایید روش پخت جدیدی که یافته اید چیه؟
با تشکر

راستش قبلا در خانه ما ماکارونی را اصطلاحا"دم" می کردند و به همان شیوه سنتی زنان ایرانی طبخ می شد منتها بنا به درخواست بنده بطور اختصاصی! برای بنده بعد از اب کش کردن و بدون دم کردن سرو می شود و در ضمن گوشت و سس انرا هم با هم مخلوط می کردند که باز هم بنابه درخواست بنده! گوشت و سس انرا در ظرفی جداگانه می گذارند که بنا به سلیقه خورده می شود! و به این ترتیب ماکارونی به غذاهای مورد علاقه بنده تبدیل شده است...

مریم یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 23:07

اپیزود اول که آقاماشاا...جمله جالبی فرموده اند که جای بسی تامل دارد!
اپیزوددومم که آقاماهم نخوردیم ازاین ماکارونی ها
درمورد اپیزود سوم موافقم دولت باعث میشه ریابیشتربشه توجامعه مثال بارزش دختر عمه گرامی بنده بخاطر گزینش دکتری دانشگاه تهران چادر سرمیکنن بغیر از دانشگاه تیپی میزنه بقول شماسانتی مانتال! بیاوببین
اپیزودچهارمم که واضح ومبرهن است قصدی بغیراز ورشکست کردن کارآفرین بیچاره ندارن بااین مالیاتها دیگه کار بجایی میرسه طرف واحد تولیدیشومیبنده میگه خب چه کاریه پولمومیزارم بانک بی دردسر سودشومیگیرم والا!!!

با اینکه ایشان سواد چندانی ندارد ولی همه عرایض ایشان فلسفی است و جای تامل دارد!
ما هم از این ماکارونی ها تا به حال نخوردیم فقط می فروشیم!
متاسفانه وقتی یک نخبه را مجبور به ریاکاری می کنند اخر و عاقبت ما معلوم است...
همانطور که گفتید بهترین سرمایه گذاری این است که در خانه بنشینی و پولهایت را در بانک بگذاری چون فعلا کارافرینی اصلا بصرفه نیست...

رضوانه همدان یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 11:32

اپیزود اول : من که کلا هرچقدمک بخورم چاق نمیشمسیستم بدن من نمیدونم چرا همه رو دفع میکنه البته از خوردن غذاهای چرب شخصا خوشم نیاد و دلم میزنه

اپیزود دوم:من عاشق ماکارونی هستم اگه طرح دارم باشه خوشگل میشه و اشتها اوره ولی خیلی گران ما که وسعمان نمیرسه از این جور ماکارانی ها بخوریم شما از طرف ما نوش جان کنید و ماراهم یاد کنید

اپیزود سوم:نوشابه که کلا مضرر به راحتی وارد میشه بعد واسه واردات دارو که ضروری کاری نمیکنن اینم از مملکت ما

اپیزود اخر: حرفی برای گفتن ندارم. . .

اول اینکه خوش به حالتان! از ان جهت که هیچ وقت چاق نمی شوید و این نعمت بزرگ را قدر بدانید!....
باور کنید من هم تا به حال از ان ماکارونی های گرانقیمت نخورده ام!
منم دیگه حرفی ندارم!

ساکت یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 10:12

سلام.
عمر وبلاگ نویسی خودم یک هفته هم نکشید!!!! تنبلی اجازه نداد ادامه بدم... تازه کلی هم جو داشتم....
شما که کلی دوست پیدا کردید ... تا توان داشتید پلیز بمانید...
راستش من خودم وقتی سیستممو روشن میکنم اول میام به دوستانی چون شما سر میزنم..بعد میرم دنبال پایان نامه نوشتن...معتاد شدم فکر کنم..
من خودم از نوشابه دل خوشی ندارم اما بابا به شدت علاقه مند ...چند باری هم سر این نوشیدنی مبتذل کار به دعوا کشیده...
در مورد پوشش هم واقعاً مسخره است، کمتر کسی دوست داره این کار رو انجام بده ولی وقتی هم مجبوری جایی کار کنی که این چیزها براشون مهمه و هم دوست داری جوری زندگی کنی که دوست داری، این تضادها بوجود میاد...خود من با این که کار نمیکنم ولی شرایط محل زندگی مجبورم میکنه پوششم یکم متضاد باشه.

درود بر ساکت !
البته شنیده بودم که نوشابه مضر است ولی در مورد ابتذالش تا به حال چیزی نشنیده بودنم!....
این تضادهایی که از ان نام بردید نه تنها به اخلاق ختم نمی شود بلکه فقط باعث گسترش ریاکاری و محبوبیت ریاکاران خواهد شد....
ممنون از لطف شما...

جیرجیرک یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 09:52

بله کاملا حق با شماست

تاییداتان پایدار!

جیرجیرک شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 23:22

آقا من روزی ده بار میام و حال کامنت گذاشتن ندارم اما.
الان هم که حالم جا اومد از خنده کامنت گذاشتم که فعلا بماند چرا.
یعنی ممکنه ی روز وبلاگ رو ترک کنید؟

وبلاگ نویسی یک رابطه دوطرفه است وقتی شما و بقیه دوستان حال کامنت گذاشتند نداشته باشید این تنبلی به ما هم سرایت کرده و انگیزه مان برای نوشتن کم می شود!....

ققنوس شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 16:34 http://ghoghnooshope.blogfa.com/

درود بر مهرداد عزیز
والا دوست عزیز ما هم این روزها بدجور در حال جستجوی کم و کیف کالری مواد غذایی هستیم.
تقریبا 7 الی 8 کیلو وزن اضافی دارم که به شدت مایلم کاهش دهم.
حکایت خانم مشابه حکایت بنده است. البته بنده به شدت پارادوکسی که از خانم تعریف فرمودید نیستم. ولی من نیز پوشش متفاوتی در محل کار و بیرون از کار دارم.
باور بفرمایید بعضی اوقات می‌گویم کاش برای یک بار هم شده مغزمان بی واسطه آفتاب می‌خورد. شاید این آرزو را به گور بریم.
راستی شما برایتان متاع مهم است یا سایز استانداردش!!!!!!!

درود بر دوست عزیز
تنها راه کاهش وزن دوری از چربی و شکر و ورزش و تحرک است که واقعا به اراده احتیاج داره....
اشکال ان تفاوت پوشش شما در محل کار و بیرون از شما نیست اشکال در ان سیستمی است که ریاکاری را به اعتقاد ترجیح می دهد...
من فک می کنم اصولا در هر جنسی "متاع" بر سایز مقدم است!! ...تا حدی البته!...

عطیه شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 14:53

پس اون یکی نظرم کووووو؟
یک بار دایی من بخاطر اشتباه در ریال و تومن، 350،60هزار تومن پول 2تا کرم داد. روشم نشده بود پس بده
راستی برا منم سوال بود که چرا اینهمه چیزای خارجی و تقریبا غیرضروری وارد میشه اما چیزای اصلی نه. خوب اینارم از همون کانال وارد کنن بعد ب این نتیجه میرسیدم که اینا خارجی نیستن و الکی روش زده خارجی.

خدا لعنت کنه این بلاگ اسکای را که داره یواش یواش عین بلاگفا خر میشه!....
واردات همه چیز ازاده! ولی تعرفه اش فرق داره...مثلا ممکنه قیمت واقعی این ماکارونی در کارخانه 5000 باشه ولی بعلت تعرفه سنگین به این قیمت رسیده و در حقیقت دولت با تعرفه واردات کالاها را کنترل می کند که بهتر از ممنوعیت واردات است.....
از ان اتفاقات هم برای ما افتاده مثلا پیش امده ما در نوشتن اتیکت اشتباه کرده ایم و مجبور شده ایم قیمت را که به تومان نوشته ایم به ریال بفروشیم!

المیرا شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 14:38

سلام چه کار خوبی کردین چند اپیزود در یک پست من که خیلی خوشم اومد:)
من دوساله نوشابه نمی خورم سوسیس وکالباس وکلا فست فود دوست ندارم دوست دارم گیاه خوار بشم ولی عاشق کله پاچم نمی تونم ازش دل بکنم متاسفانه :)

اپیزود چهارم : خیلی بده من بخاطر مانتویی بودن تو اموزش پرورش تو گزینش رد شدم با اینکه پوششم معمولیه وبی حجابم نیستم فقط چادری نیستم منم از این موارد دیدم اینم از سیستم کشورما چی بگیم ولا.نه چادری هستیم نه پارتی کلفت داریم

درود بر شما
مواظب کله پاچه باشید! واقعا غذای سالمی نیست....
در مورد ان مسئله گزینش هم باید بگویم واقعا تاسف اوره از ان جهت که ان کسانی که ان بالا نشسته اند و تصمیم می گیرند قضاوتشان در مورد مردم این جامعه چگونه است....

شیرین امیری شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 00:55

اجبار چیز کثیفی است
آمدن و بودن و رفتنمان که به اراده خودمان نبوده
حداقل کاش جایی بودیم که سبک زندگیمون به دلخواهمون بود..
میگن این اجبار دربعضی چیزا مثل پوش شو ... حکایت قدیمی همون پادشاهیه که ببخشینا روم به دیوار گ و ز ی د ن رو ممنوع کرد و همراهش کلی مالیاات زیاد کرد و شلاق و تجاوزو غیره و ... رو بکار بست ولی مردم چنان غرق گرفتن حق ازادی ول دادن بادهای بویناک خودشون شدن که یادشون رفت چه بلاهایی که سرشون میاد...

مثال شما به اندازه کافی گویا بود و من دیگه حرفی ندارم!
دارم تصور می کنم چگونه میشه از یک چنین عملی مالیات گرفت!؟
شاید مجبور بشوند یه کنتر به هر کسی نصب کنند و مثلا بگویند هر بادی که رد شد هزار تومان بریز به حساب بانک ملی ...مثلا البته!...

سو جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 23:23 http://susan59.persianblog.ir

سلام مدیرمن باگوشی که نظرمیذارم نمیشه خب،یاثبت نمیشه یااین بلاگ اسکای نوش جان می کنه
منم موافقم بشدت دین ومذهب اجباری نیست ،من همیشه خودمم توپست آخرنوشتم حتی اگه کلی مخالف داشته باشم ومجبوربشم جواب این واون وبدم
بالاخره دولت انتخابی خودتونه دیگه

درود بر شما
هیچ وقت اعتقاد را نمی توان به کسی تحمیل کرد چون نه تنها تلاشی بی فایده است بلکه اثر معکوس دارد....
ما برای پرداخت مالیات مشکلی نداریم بشرط اینکه خرج مردم و کشور بشه ولی نه اینکه ......چی بگم...

مهسا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 15:48

چه جالب! منم یاد رابین هود افتادم، به خاطر اپیزود آخر...
وای من شهرمون رو زیرو رو کردم واسه این نوع پاستا. تو رو خدا مارکشو بگین...
فقط تو مارکای خارجی ازینا که قد لوله پلیکا بزرگن رو پیدا کردم!

مارک ان هست "پاستازرا" که البته بعلت گرانی معمولا اغلب فروشگاهها نمی اورند...

مریم جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 14:20 http://marmaraneh.blog sky.com

سلام
زمانیکه توی فروشگاه خرید میکنم، سبد خرید افرادی که اضافه وزن قابل توجهی دارند، برام دردسر درست میکنه، پر از لبنیات پرکالری و هل و هوله های عجیب غریب هست، همسفر به من که هی جدول کالری رپی مواد را میخوانم میخنده و...
چقدر شمامهربان حساسین، دوست دارین دل همه مشتریها را ب دست بیارین.
ورود نوشابه در خانه ما ممنوع هست و حکم همان نوشیدنیهایی را دارد که مادرتان از یخچال هتل به دیار باقی فرستاد، پس به ارزانی و گرانی آنهم کاری نداریم.
متاسفانه پرداخت کنندگان مالیات، صرفا یک گروه خاصی هستند و درآمدهای نجومی، خیلی راحت از این گروه جا میمونند و ..

درود به شما
متاسفانه در کشور ما رایج نیست که مردم غذاهایی را که می خورند جدول تغذیه اش را بخوانند و یا از میزان کالری ان اگاه شوند بهترین راه کنترل وزن و چربی این است که افراد کالری غذاهایی که می خورند را تعقیب کنند!
ممنون مریم خانم شما لطف دارید بالاخره در فروشگاه های بزرگ باید اجناس برای افراد مختلف سلیقه های مختلف و قدرت خرید مختلف وجود داشته باشد
در مورد نوشابه کار عاقلانه ای می کنید من خودم نوشیدنی کفیر را ترجیح می دهم
همانطور که گفتید متاسفانه افراد اصلی و بخصوص واسطه ها خیلی به راحتی از پرداخت مالیات فرار می کنند و فقط کارافرینان هستند که به دام می افتند!

مامان آرتین جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 00:30

تمام اپیزودها خیلی خوب بود.
میگم میشه آدرس فروشگاهتونو بدین چون خیلی وقته از اون ماکارونی صدفیها میخام و پیدا نکردم.:-)

درود بر مامان ارتین
راستش اگه فروشگاه گمنام بمونه بهتر میتونم داستانهایش را بنویسم ولی شاید بخواهم از دنیای وبلاگ بروم انوقت به برخی دوستان از جمله مامان ارتین ادرس را خواهم داد
ممنون مامان ارتین که می خواهید از ما خرید کنید مشتری همیشه قابل احترام است!...

م پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 20:32 http://freeassociation.persianblog.ir

اوه اوه این اپیزود چهارم! از جاییکه یکبار ناباورانه مورد عنایت گشت ارشاد قرار گرفتم الان با اپیزود ۴ خیلی ارتباط معنوی گرفتم

امیدوارم عنایتشون خیلی شدید نبوده باشه!

آبانی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 18:53

سلام

عجببب!!!مگه میشه!!خود ادم باید مراقب اضافه وزنش باشه,مخصوصا دخترها!


من از ماکارونی متنفرم ولی این مدل ماکارونی ها خیلی خوشمزه اس!یکم ارزششو داره خریدنش!

خیلی موافق اپیزد چهارم هستم و متاسفانه خیلی از این خانم ها و قطعا اقایون!زیاد وجود دارن!
مثل اینکه دلتون خیلی پره هااو البته حقم دارین.

درود بر شما
البته من هم از ماکارونی متنفر بودم ولی اخیرا شیوه ای جدید برای طبخ ان پیدا کرده ام که به ان علاقه مند شده ام!....
در مورد اقایون مشمول اپیزود چهارم که حرف زیاد دارم که بماند تا وقتی دیگر.....
متاسفانه در برابر برخی مشکلات به غیر از درد دل راه دیگه ای نیست!...

عطیه پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 14:26

1- فکر کنم دخترخانمم بایید برن ریخته گری
2- شما بفرما کجای مملکت ما مثل آدمه، که من مشکل اپیزود آخر رو حل کنم.

والا فک نکنم ان دختر خانم در سراسر عمرش چیزی سنگینتر از گوشی موبایلش از روی زمین برداشته باشد چه برسه به ریخته گری!...

آنا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 14:04

خیالت راحت ایم مالیات ها صرف سه ماه خارج رفتن خانم خ و شوهرش برای
یادگیری فلان دوره !!!!!از طرف فلان معاون دانشگاه ما میشود که حالا که زنه رفته مونده تو همون خارجه کاشف به عمل اومده خانم محترم معشوقه آقای معاون بودن!!!!! بعله ....مالیات ها صرف یادگیری تکنیک های جدی و پیشرفت علم هم میشود برادر جان

البته که این مواردکه گفتید به ان مواردی که من در پست ذکر کردم ارجح است!
بالاخره احترام معشوقه ها واجب است!

نرگس پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:53

سلام
اقا مهرداد کار سخت شد
حالا ما در مورد کدوم اپیزود نظر بدیم؟

درود بر شما
الان راهنمایتان می کنم!
شما برای هر اپیزود بطور جداگانه یک کامنت بگذارید و نظرتان را به تفصیل و با جزییات کامل توضیح دهید!

کتی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 09:01

یاد کارتون رابین هود افتادم

دقیقا کدوم قسمت شما را یاد رابین هود انداخت!؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.