داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

اقا وحید!

با خوش شانسی پست"وحید جان می ترسم" در وبلاگ قبلی من در بلاگفا هنوز موجود است برای خواندن ان پست اینجا کلیک کنید

 

 

مدتی گذشت شاید ان اوایل بیشتر پز خانمش را می داد! که دانشجوی شاگرد اول روانشناسی از یک دانشگاه خوب که مستقیم از لیسانس به فوق لیسانس رفته و بزودی بعد از گرفتن مدرکش استاد دانشگاه می شود....بیشتر به سرو وضعش می رسید! موهایش را ژل می زد ادکلن می زد و هر وقت به خانه می رفت لباس کارش را در می اورد و لباس تمییز تری می پوشید و به خانه می رفت....یکبار یک ماه حقوقش را جلو خواست که یک لپ تاب گرانقیمت بخرد به او گفتم لازم نیست لپ تاب به این گرانی بخری چون شاید امکاناتش به دردش نخورد ولی او گفت که خانمش برای کارهای دانشگاهیش به ان احتیاج دارد...ارام ارام سراغ کلاس شبانه رفت کاملا مشخص بود که زنش به او فشار می اورد تا درس بخواند او می گفت که می خواهد دیپلم گرفته و دانشگاه برود ولی کسی که از صبح تا شب سر کار است دیگر انرژی برای درس خواندن برایش نمی ماند تازه از دوم راهنمایی تا دانشگاه راه زیادی است! خودش هم علاقه ای نداشت و می گفت مخم نمی کشد! برای همین بعد از یکی دو ماه درس خواندن را رها کرد...


بعد از مدتی گرفته شد حواسش به کارش نبود ظهرها برای ناهار الویه و کالباس می برد می گفت اغلب موارد در خانه از ناهار و شام خبری نیست و شبها هم او ظرفها را می شوید البته ناراضی هم نبود می گفت که زنش حق دارد درس خواندن سخت است! و او دیگر به کارهای خانه نمی رسد وحید کسی را نداشت یک پدرو مادر پیر داشت که انها هم اصفهان نبودند هیچ کس را نداشت  گاهی اوقات برای حسابدارمان درد و دل می کرد و به واسطه ایشان به گوش ما هم می رسید!  از او کمک می خواست جوان ساده دلی بود نمی دانست چکار کند او می گفت که شب که به خانه می رود زنش به اتاقی رفته و در را می بندد به این بهانه که می خواهد درس بخواند و نباید مزاحمش شود و در اغلب موارد در همان اتاق هم می خوابد و صدای گریه اش تا اتاق خوابش هم می اید....زنش یکی دوبار به فروشگاه امد تیپ کاملا اداری داشت که به هیچ وجه به وحید نمی خورد....

 

چند ماهی گذشت یکبار برای کمک به پدر و مادر پیرش برای برداشت محصول چند روزی مرخصی گرفت و به دهشان رفت بعد از یکی دو هفته که برگشت متوجه شد کسی در خانه نیست و به خانه اش هم نمی تواند برود چون قفل خانه عوض شده بود بعد هم که به زنش زنگ زد او گفت که طلاق می خواهد جهیزیه وهمه اسباب خانه  را بر می دارد در عوض مهرش را می بخشد....وحید می گفت که در دادگاه زنش گفته دیر به خانه می اید او را مسافرت نمی برد همه زندگیش کارش است به او نمی رسد.....خلاصه همه اینها بهانه بود که طلاق بگیرد یکی دو ماهی هم وحید سعی زیادی کرد که اشتی کند که فایده ای نداشت و در یکی از جلساتی که فامیل برای اشتی کنان برپا کرده بودند ظاهرا کار به کتک کاری هم کشیده شده بود...چیزی که جالب بود این بود که در ان یکی دوماهی که وحید با همسرش قهر بود لباس سیاه پوشیده بود و ریشش را هم نمی تراشید! ولی فایده ای نداشت و بالاخره با توافق از هم جدا شدند....

البته کار به همینجا ختم نشد! زنش گفته بود که همه اسباب اثاثیه و جهیزیه اش را برمی دارد و مهرش را می بخشد و البته همینطور هم شد ولی وحید و خانواده اش حواسشان نبود که در دوران عقد سه دانگ از خانه پدری را برای مهریه به نام عروس کرده بودند که در قباله ازدواج هم ثبت نشده بود  بعد از طلاق زنش ان قولنامه را به اجرا گذاشت و تا انجاییکه من می دانم هنوز هم درگیرند ولی از انجا که قولنامه به نام زن ثبت شده هیچ راهی به جز دادن ان سه دانگ خانه پدری به او ندارند....


تقریبا یک ماهی از طلاق گذشت که خانواده اش دختری دیگر از روستایشان را برایش انتخاب کردند و او به روستایشان رفت و با او ازدواج کرد و از انجاییکه خانواده عروس شرط کرده بودند که  باید در شهر نزدیک روستایشان زندگی کند او از پیش ما رفت و تا انجاییکه من می دانم در یک رستوران بین راهی نزدیک روستایشان مشغول کار است...یکبار او با زن جدیدش به فروشگاه امد مثل زن سابقش زیبا و با سواد نبود ولی از جنس خودش بود....


اینجا یک سوال پیش می اید مقصر  فروپاشی این خانواده کیست؟ ایا مقصر همسر وحید است  مردی  که به او اجازه داد درس بخواند از او در این راه حمایت کرد خرجش را داد و بعد ناجوانمردانه او را جا گذاشت و از او جدا شد؟ از ان طرف شاید زن هم مقصر نباشد وقتی  در  سیستمی تناسب به هم می خورد ان سیستم  ارام ارام متزلزل شده و فرو می ریزد  این یک قانون است زنی با مدرک فوق لیسانس که ممکن است به استادی دانشگاه هم برسد ایا می تواند با مردی زندگی کند که حتی یک متن ساده را هم با مشکل می خواند؟ ان دو انسان وقتی با هم پیمان بستند از یک جنس بودند ولی ارام ارام دنیایشان از هم جدا شد و با جدا شدن دنیایشان زندگی مشترکشان هم فروپاشید.....

نظرات 46 + ارسال نظر
دختری با اسانس احساس سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 01:11

سلام:)
من اون موقع که داستان رو توی اون یکی وبلاگ خوندم این روز رو پیش بینی میکردم
- اینی که براتون تعریف میکنم زندگی یه خواهر و برادره وفتی برادره ازدواج میکنه دقیقا شرایطی مثل وحید داستان داره اونم با کارگری و دو شیفت کار کزدن و سختی زنش رو فرستاد دانشگاه و کلی خرج کرد تا از دیپلم به فوق لیسانس رسید زمانی که درسش تموم شد به شوهرش گفت که تو به درد من نمیخوری و جدا شدن از اونجایی که این اتفاق برای این اقا افتاد داماذ خانواده هم در حال تحصیل بود اون از تحصیلات ابتدایی رسید به فوق لیسانس خانمش از مسافرت و تفریح و گردش و خوراک و خرید گذشت تا شوهرش به جایی برسه تا اونجایی که من خبر دارم ازش شوهره رفته با یه خانم خوشگل تر و تحصیلات دار و خواهر و برادر این داستان هر کدوم به یه نحوی بنیان خانواده اشون به هم خورد
پس مرد و زن نداره وقتی توقع هر کدوم از زوج بیشتر از حد باشه باید به هم خوزدن زندگیشون رو تصور کرد

درود بر شما
درست می فرمایید...
این مسئله مرد و زن نداره و وقتی تناسب به هم بخوره ممکنه زندگی هم به بن بست برسه البته من فکر می کنم زنها نسبت به این عدم تناسب ها حساسترند و تحمل کمتری دارند...

رضوانه همدان شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 18:49

سلام غزیز جان خوبی چند وقته نشد بیام بهتون سر بزنم
بلاخره این داستان هم سرانجامی داشت .
همه نظر ها رو خوندم و برام جالب بود
تنها حرفی که میتونم بگم زندگی ادامه داره و آقا وحید هنوز اول راهه زندگین و چه خوب زود تر تکلیفشون روشن شد و راه زندگیشون جور دیگه رقم خورد ان شالله بهترین ها در زندگی جدیدشون قسمتشون بشه

درود بر رضوانه خانم....
ممنون که سر می زنی .....
من هم فکر می کنم شاید وحید نهایتا برنده این ماجرا بود چون خیلی زود تکلیف زندگیش روشن شد....

المیرا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 18:04

من بودم از هر چی زن بود متنفرررررر میشدم مجددا ازدواج کرد!!!!!
اشتباه کرد

المیرا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 18:01

البته اینم بگم اشتباه کرد طلاقش داد باید زجرش میداد ولی بازم متاسفانه کوتاه اومد :(
ببخشید ولی من خیلی حرصم دراومده :(((

المیرا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 17:57

اخییییی بمیرم الهی واقعا ناراحت وعصبی شدم با خوندن این پست خدا این مردای خوب رو نصیبی چه کسانی میکنه!! واقعا زنش بی لیاقت بود و نامردی کرد انشالله که چوبش می خوره :((
البته خود اقا وحید هم همچین بی تقصیر نبود مرد یکم باید سیاست و جنم داشته باشه و زیاد به زنش رو نده بعضی ها جنبه این همه خوب بودن ومهربونی رو ندارن .
خانوم چه زود همه چی رو فراموش کرد و خودشو گم کرد حالا خوبه پزشک یا رییس کل نشدددددد

المیرا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 17:47

سلام اقا مهرداد حالتون چطوره؟؟!!!!!
وااای یادم بود قرار بود ماجرای زندگی اقا وحید رو برامون بنویسید یادمه گفته بودین زندگیش به بن بست خورد بنده خدا .

درود بر المیرا خانم
متاسفانه ایشون قربانی بی انصافی همسرش شد و همانطور که گفتی واقعا رفتار همسرش با او درست و منصفانه نبود ولی در هر حال الان حمید هم زندگی خودش را داره که امیدوارم ایندفعه شانس بیاره....

سیمین (عشق) شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 11:41

بعضی ادم ها خیلی قدر نشناسن همین

درسته....متاسفانه...

ندا بانو جمعه 16 مرداد 1394 ساعت 17:31

این زندگی کاملا مشخص بود اخرش به کجا ختم میشه..
نمیدونم چی بگم...نه میشه به همسر وحید خرده گرفت و نه میشه حق رو به وحید داد..هر کدوم از دیدگاه خودشون محق هستن و خودشونو بازنده میبینن...
اما کاش همسر وحید از خانه ی پدری وحید و خانواده ش میگذشت و جوانمردانه تر جدا میشد...
در رابطه با کامنت خانم امیری هم میخوام بگم واقعا برام جالب بود که ایشون که یه پزشک رو برتر و بالاتر از یه دکترای پی اچ دی اونم دکترای مکانیک میدونن!
برق و مکانیک از سختتتت ترین رشته های فنی هستن...حتی در مقطع کارشناسی هم سنگینن..چه برسه به مقاطع بالاتر و اکادمیک تر..
مضاف بر اینکه خدا رو شکر در سالهای اخیر وزارت علوم حقوق نسبتا خوبی هم به اساتید رسمی و هیئیت علمی پرداخت میکنه..که البته واقعا هم حقشونه و سالها زحمت و سختی و دود چراغ خوردنشون باید حداقل از این بعد هم تا اندازه ای جبران بشه..
پزشکی خوندن هیچ مزیت و و امتیازی به رشته های ذیگه نداره...اینو دیگه همه میدونن که دکترای عمومی چیزیه تقریبا در حد همین لیسانس خودمون...مورد خاص و منحصر به فردی نیست که احساس خود برتر بینی در فرد ایجاد کنه..حالا بماند که در ورود شخص به بعضی دانشگاه ها ، توان مالی پرداخت شهریه هم حرف اولو بخواد بزنه!

خط اخر کامنت شما تعریف جدید سیستم عالی کشور ماست....متاسفانه سابق فقط هوش و استعداد و کار و تلاش برای درس خواندن کافی بود ولی بعد از انقلاب به نظر می رسد با این دانشگاههای قارچ گونه ای که فقط شهریه برایشان مهم است پول و مدرک گرایی وجه غالب اموزش عالی ما شده است...

مانیا پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 10:53

سلام
حالتون چطوره اقا مهرداد,خوبین??
کم پیدایین,ان شالله ک خیره
زود بیایین داستان بنویسین

درود بر شما
راستش یک مسافرت کوچولو رفته بودم که اگر فرصت شد سفرنامه اش را خواهم نوشت...
ممنون دوست عزیزم از لطف شما...
بزودی یک خاطره تقدیم دوستان خواهم کرد...

یلدا چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 11:09

من در سن خیلی کم با اصرار پدر و مادرم ازدواج کردم .همون موقع هم تنها خواستم این بود که بزارن درس بخونم .شوهرم خیلی زود تنها خواسته ی من یادش رفت و من واقعا داشتم دیوونه میشدم با کلی اصرار و گریه و زاری راضی شد که تو یک دبیرستان شبانه ثبت نام کنم و کلی هم سنگ جلو پام گذاشت اما چون واقعا درس خوندن و دوست داشتم همه رو کنار زدم خیلی خیلی سختی کشیدم خیلی پوان دادم به همسرم تا بتونم درس بخونم از خیلی از حقوق اولیم گذشتم و ... اما از یک وقتی به بعد همسرم هم همراه من ذوق درس خوندنمو کرد و حتی سال گذاشته اصرار داشت که برای دکتری هم ثبت نام کنم ... همسر من با این که تحصیلات خودش سیکل هست اما بسیار بروز هست و شاید تحصیلات دانشگاهی نداشته باشه اما از خیلی دانشگاه ها رفته های اطرافم باهوش تر و بروز تر هست . ..
البته اینو هم بگم که مشکلات همیشه هست و زندگی کردن دو آدم با دو آی کیوی متفاوت واقعا سخته و این خیلی هم ربطی به تحصیلات نداره بگمونم

البته شاید دلیل رفتار مناسب همسر شما در برابر ادامه تحصیل تان این باشد که شما موفق شده اید اعتماد ایشان را بخوبی جلب کنید....
در مورد اینکه هوش و به روز بودن نسبت به تحصیلات ارجح است کاملا با شما موافقم گرچه سطح تحصیلات هم خیلی مهم است....

مرضیه سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 18:41 http://naranj66.bligfa.com

و البته چه خوبه که حتی موقع جدایی منصف باشیم و باادب

درسته...
اگه دو نفر به بن بست می رسند بهتر اداب جدایی را هم بیاموزند....

مرضیه سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 18:39 http://naranj66.bligfa.com

هم وحید مقصر بوده و هم همسر سابقش که همسفری رو انتخاب کردن که هیچ تناسبی باهاشون نداشته.
و گاهی اشتباه ها تاوان سختی دارن.

البته مرضیه خانم اگر قسمت اول این پست را که دوسال پیش در وبلاگ قبلی نوشته بودم را خوانده باشید می بینید که ان دو اول ازدواجشان از نظر تحصیلی و موقعیت در یک وضعیت بودند....

جیرجیرک دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 18:41

سلام
آرایشگرها وضع مالی خوبی بهم میزنند و مواردی که من دیدم اکثرا همسرانشون با دیدن وضعیت مالی همسرشون بیکاری رو پیش می گیرند و بعضا اعتیاد و در آخر طلاق.
و یکی از موردای دیگه اینکه با پولدار شدنشون مدام میخوان به خارج از کشور برای دوره های مختلف برن و متعاقبا زندگی رو رها می کنن و خب واقعا برای همسرانشون تحمل این زندگی و مدام تنها بودنشون و آزادی زیاد همسرانشون سخته و به آخرین راه،یعنی طلاق میرسن.
بهرحال خیلی آدمها مثل همسر وحیدها ممکنه خوبی های همسرشون در حقشون رو یادشون باشه اما با تغییر موقعیت اجتماعی نتونن ی عمر بخاطر محبتای مشوقشون دید بد و حرف های شکننده رو تحمل کنند.
فقط خیلی خوب بود اگر مهریه ش رو نمیخاست.

درود بر شما
به مورد خوبی اشاره کردید
گاهی اوقات اگر مرد خانواده احساس کند که تامین است و احتیاجی به کار کردن ندارد ارام ارام رو به بی عاری و نهایتا همان مفاسدی که گفتید کشیده می شود
من موارد انرا زیاد دیده ام.....

م دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 13:48 http://freeassociation.persianblog.ir

سلام . حالتون چطوره اقا مهرداد ؟ یه ماهی اینترنت نداشتم دلم برای نوشته های دوستان تنگ شده بود

به نظرم کار هردوشون غلط بوده دختره باید با کسی ازدواج میکرد که مثل خودش علاقه به ادامه تحصیل داشته باشه البته آقا وحید معلومه مرد خیلی خوبی بوده ولی خب همسران باید همزمان با هم رشد و تغییر کنن البته نه اینکه عین هم باشن ولی تغییرشون از جنس هم باشه تحصیلات رو نمیشه با پول جایگزین کرد فرهنگ رو هم نمیشه با تحصیلات معاوضه کرد و ...
بیشتر این طلاق ها هم به خاطر اینه که یه نفر عوض میشه ولی اون یکی ملزومات کنار اومدن با تغییرات همسرش رو نداره مثلا آیا دقت کردید اکثر ارایشگر ها در شهرهای بزرگ مطلقه هستن؟ تا حالا به دلیلیش دقت کردید؟ اخه وقتی به دلیلش پی میبرید موضوع خیلی جالب میشه

درود به دوست عزیز
ما هم از دیدار مجدد شما خوشحال شدیم...
سراسر کامنت شما جالب و اموزنده بود فقط جواب سوالی که در مورد مطلقه بودن ارایشگرها بود را نمی دانم و واقعا کنجکاو شدم دلیلش را بدانم!
شاید دلیلش اقتصادی باشه اینکه برخی از خانمهای ارایشگر درامد خیلی بهتری نسبت به شوهرانشان دارند و از انجاییکه شغل وقتگیری هم هست طبعا به خانه و خانواده کمتر می رسند و این اول اختلاف هست.....چه میدونم والا! من به محیطهای اینچنینی اشنا نیستم!

مریم دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 00:21

سرنوشت آقاوحید هم خیلی ناراحت کننده بود هم خیلی آموزنده، امامنم بادوستایی که کامنت گذاشتن موافقم خانومه میتونست انصاف به خرج بده خیلی این حرفوشنیدیم که میگن انصاف نصف دینه ( ماترکا یه همچین ضرب المثلی داریم ها بنده مثل عطیه خانم اکتشاف نکردم از خودم )
ایشون میتونست اینقدر زندگی این بدبختوداغون نکنه بهر حال شکست عاطفی خودش برای آقاوحید کافی بود والان باید سرکوفت و....پدرومادر واطرافیان روهم تحمل کنه وبه نظرم این بیشتر از هرچیزی سخته برای آدم
ولی از طرف دیگه شاید خانم واقعا لازم داشت به این نصف خونه چون بهر حال مهریه نگرفته وتوجامعه ای که مازندگی میکنیم دید افراد به یک خانم مطلقه واقعا تاسف آوره ، ایشون شاید به عنوان یه پشتیبانی مالی واقعا نیازمند ابوده که این کار دور از انصافو انجام داده.
آقا به هرحال به این نتیجه رسیدیم نباید بدون اطلاع کافی قضاوت کرد ( این بود انشای من )

خط اخر کامنت شما یک نتیجه گیری خوب و اموزنده بود برای همین نمره 5|19 برای شما در نظر گرفته می شود 20 هم نمی دم چون از اون معلمهایی هستم که از نمره بیست خوشم نمیاد که دانش اموز پررو نشه!

مستانه یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 14:20

عجب ....بیچاره

ققنوس یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 09:35 http://ghoghnooshope.blogfa.com/

سلام مهرداد جان
خوب بالاخره آن چیزی که نباید رخ می‌داد، اتفاق افتاد. دختره چه زود دست به کار شده.. حالا می گذاشت یه دو ترم می‌گذشت بعد غرور بر می داشت. تازه الان که ماشا... فوق لیسانس هم به قول دوستمون خیلی سرمایه نیست. مضاف بر اینکه خانم فکر کرده طلاق بگیره، مرد ایدآلش براش صف می‌کشد. ممکن مردی به سراغش بیاد که ذره آی از معرف و حمایتگری وحید را نداشته باشه.
من این داستان شما را با پوست و استخوانم لمس کردم.
چون خودم به عینه همون شرایط وحید و زنش را دارم.
البته همسر من دیپلمه است.
البته شاید همسر من با وحید یه فرق هایی هم داشته باشه... اینکه اهل مطالعه است. باهوشه... تو کار موفق... و البته دلسوز و انسان خوبیه.
اما ایرادهای بزرگی هم داره... استعمارگره... همه چیز خواه... دیکتاتور و پرخاشگره.
با اینکه من تو کارم خیلی موفق هستم... درآمد بدی هم ندارم.... به قول دوستان پله‌های ترقی را (گوش شیطون کر) دو تا یکی بالا می‌رم... باور بفرمایید ذره‌ای تو ذهنم حس نکردم که من بالاترم و یا اینکه خاص هستم. بر عکس این همسر منه که همیشه به دید اینکه کار شاقی نمی‌ کنم و تو دانشگاه به آدم چیزی یاد نمی‌دن به من نگاه می‌کنه.
میام می‌گم من شاگرد خوب کارشناسی ارشد یک دانشگاه تراز اول (رتبه سوم در کشور داره) شدم... می گه خجالت نمی‌کشی خودت را بابچه‌های هم سن بچه خودت مقایسه می‌کنی.... نه تور اخدا می‌خواستی از اونها کمتر بشی.
حالا شاید اینا را برای پررو نشدن من می‌گه... اما هیچ وقت خودش را ار تک و تا نمی اندازه.... طوری برخورد کرده من هیچ وقت حس نمی کنم من از اون سرترم.
البته به خود آدم ها هم بستگی داره. راستش من ملاک انسانیت را تحصیلات و درآمد نمی دونم. صحبت‌ةای تکمیلی را دوستان کردن لازم نیست من به اونها اشاره کنم.
من با صحبت‌های کتی عزیز بسیار موافقم... خیلی تحلیل خوبی داشتن.
البته شیرین خانم هم همت والایی داشتند و من ابدا فکر نمی‌کنم روزی برسه که ایشون ظواهر را ملاک تصمیم‌گیریشون قرار بدن.
اینکه یک فکر و خیال خام را داشتن و با آن مقابله کردن به نظر من ارزشش‌ بالاتر از فکر و خیال خام و بد نداشتن است.
خانم وحید هم با بردن کل اثاثیه منزل و به اجرا گذاشتن مهریه نامردی را تمام و کمال رعایت کردن. درود به شرفش

درود بر دوست عزیز
کامنت شما به اندازه یک پست ارزشمند و اموزنده بود...
همین که شما با شوهرتان با ان تفاصیلی که گفتید می سازید کار عاقلانه ایست من با این نگرش فمینیستی که اگر زنی در خانواده بی انصافی دید لگد بزند و همه چیز و زندگیش را به هم بریزد موافق نیستم زن شرقی و زن ایرانی اگر بخواهد زندگیش را نگه دارد باید صبور و با گذشت باشد البته این صبور بودن و گذشت هم حدی دارد اگر از حدش بگذرد طبعا راه جدایی و طلاق باز است ولی از هم پاشیدن یک زندگی طبعات منفی بیشتری دارد....
شاید شوهرتان در ظاهر نسبت به موفقیت های شما بی تفاوت باشد ولی حتما در دلش شما را تحسین می کند شما همچنان باید به پیشرفت خودتان ادامه بدهید چون برخی چیزها هست که شخصی است و حتی ربطی به شوهر شما هم ندارد یکی از ان چیزها پیشرفت و ترقی است که حق هر انسانی است....

hana شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 18:30

سلام.عاقبت اون دوستتون که بایه خانم عقد موقت بودند و توی مسافرت برای اون خانم هدیه خریدند چی شد؟؟زندگیش بر وفق مراد هست؟؟یا اونم به سرنوشت اقا وحید دچارشد؟

متاسفانه و یا خوشبختانه! من مدتها است که از ایشان بی خبرم.....

مانیا شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 16:49

سلام
دختره پرووو
هنوز ک میام میبینم این پستو همین ب ذهنم میاد؛اصلأ دلم میخواد دختره رو ببینم اون وقت فک میکنم این واژه به این غلیظی ب ذهنم نرسه!
این عطیه خانوم هم خدا خیرشون بده با کامنتی ک گذاشتن و جوابی ک شما دادید کلی روح و روانمان شاد شد
اما خب غرض از مزاحمت اینکه والله این کامنت خانوم امیری هم مسئله ای شد هااا
والله ایشون ب نظر من از خوشی مینالن، ما وقتی خانواده ای زنگ میزنن و ب عنوان مثال اقا فقط دیپلمه هستن و به مادر جواب نه را میگوییم کلی عذاب وجدان داریم ک بنده خدا، ما نه ب تربیت ایشون نگاه کردیم و نه به اخلاقشون اونوقت ایشون بحثی مطرح میکنن ک هزاران هزار مثال نقض دارد و خب حداقل تو شهر ما از این مثال نقص بسیار زیاد است.
معمولأ چون اقایون زودتر وارد بازار کار میشن شاید مدرک تحصیلی پایین تری داشته باشن اما دلیل نمیشه ک درک پایین تری هم داشته باشن!
خلاصه ک بنظرم راه اصلی رو گم کردیم نمیخوام خیلی وارد بحث بشم اما پیامبر ما گفته بودن برای خانوم ها فقط به اخلاق و ایمان طرف نگاه کنن اونوقت حرف از مدرک تحصیلی میشه!
هرچند در جامعه الان همین تشخیص اینکه طرف اخلاق درست حسابی داره یاایمانی ک بدرد زندگیش بخوره؛کلی راه داره!

درود بر شما
واقعا دختره پروووووووووووووووووو!
من ادمهایی را می شناسم که دیپلمه هستند ولی توانایی زیادی برای خوشبخت کردن یک خانواده دارند و بلعکس افرادی هم هستند که تحصیلات بالایی دارند ولی شاید شریک خوبی برای یک زندگی نباشند....

ساناز شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 15:28 http://www.sanaz1359.persianblog.ir

پس تکلیف انسانیت چی میشه؟ این خانم حداقل شعور اینو داشت که مهریه نخواد. بنده خدا شوهره نردبان ترقی این تحفه شده

درسته....
شاید به طلاق خواستن ان زن انتقادی وارد نباشد ولی لااقل می توانست انصاف را رعایت کند...

اف شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 15:18

کتی جان حرفات رو قبول دارم به جز کامنت آخرت

اتفافا مشکل اینجاس زنی که مستقل و توانا می شه دیگه براش سخته زیر دست کسی باشه
خاه نا خواه زنان تو جامعه ی ما جنس دوم حساب میشن
زن پولدار ، متخصص و موفق هم که باشه اگه شوهرش بگه فلان جا نرو ، حق با مردِ
و چون شخصیتش اجازه ی چنین بندگی و توهینی رو بهش نمی ده ، بحث ها شروع می شه و در نهایت زن فرار می کنه!

سارا شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 14:09

به نظر من خانم امیری اول راهن و جوگیر هستن بعدها تا برسن به موقعیتی که مد نظرشونه این طرز فکرشون تغییر میکنه و مطمئنا یه دکترای تخصصی اینقدرام ارزشش پایین نیست که ایشون خودشونو بالاتر میدونن.امیدوارم فکرشونو اصلاح کنن

کتی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 13:48

میدونید مشکل اینه که زنها خودشون رو باور ندارن و نمیتونن که از نظر درامدی و تحصیلی بالاتر از همسرشون باشن.چون همیشه یاد گرفتن که در خط دوم باشن حالا هم کسانی که درامد بالاتر دارن و دچار مشکل میشن به خاطر اینه که دوست دارن همیشه یک قدرت رو سرشون باشه و نمیتونن تحمل کنن و باور کنن که بالاتر از شوهرشون باشن.میدونید اینا همش به خاطر اینه که جامعه ما هنوز خودش رو نشناخته و در حال گذر هستیم.اینجور هم که شما میگید نیست که حتما مشکل پیش میاد.خیلی از زوج های پزشک شوهر عمومی میونه و زن متخصص میشه اما به زندگیشون ادامه میدن.ادمها همیشه فکر میکنن مرغ همسایه غازه در صورتیکه این جور نیست.
خیلی قدرت میخواد که ادم در برابر تنشهای جامعه و حرف مردم وایسته اما نشدنی نیست.

همانطور که شما در خط اخر کامنت اشاره کردید بیشتر از هر چیز به شعور اگاهی و درک دو طرف بستگی داره طبعا اگر دونفر باشند که شعور بالایی داشته باشند این اختلافات کم رنگ میشه ولی از نظر روانشناسی هم ثابت شده که معمولا زنان دوست دارند شوهرانی داشته باشند که به انها افتخار کنند و شاید این مستلزم این باشد که انها بالاتر از خودشان باشند و البته نگرش جامعه سنتی که خواه نا خواه در روح همه ما نفوذ دارد هم در این مشکل بی تاثیر نیست....

عطیه شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 12:23

غاز، گونه وحشی افراد رو میگه به نظرم. البته این از اکتشافات خودم هست. یعنی اگر 1آدمی خیلی غالتاق یا قالتاق یا خلاصه آدم شر و خلافیه، باید بازم با یکی مثل خودش ازدواج کنه.
تا اکتشاف بعدی شمارو به خدای بزرگ میسپارم

البته ناخوداگاه در همین کامنت شما هم کشفی جدید مشاهده می شود!
این که واژه قالتاق با غین(غالتاق) را در همین کامنت به بشریت معرفی کردید!

عطیه شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 10:26

از اول خیلی درست گفتن کبوتر با کبوتر غاز با غاز.
کاش حدقل از خونه بگذره. اون پیرزن، پیرمرد که گناهی نکردن

اصل کامنت شما که درسته منتها من با ضرب المثلی که فرمودید یه کم مشکل دارم چون من قبلا این ضرب المثل را به این صورت شنیده بودم که کبوتر با کبوتر باز با باز در مورد غاز تا به حال چیزی نشنیده بودم!....البته شاید ورژن شما درست باشد و یا اصلا ممکن است این ضرب المثل دچار نوعی بحران هویت باشد!

کتی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 10:05

ببخشید من کامنتهام نصفه نصفه میاد. اول اینه کی گفته کسی که متخصص حتما درامد بالاتر از یک هیات علمی فنی دانشگاه داره؟تازه این خانم باید بره تخصص بگیره بعد بره یک جایی طرح که اگر تهران هم باشه و یا نزدیک تهران با حقوق بسیار پایین.بعد بیاد ببینه کجا بهش اجازه مطب میدن.شروع کنه به کار کردن ،جا بیفته بتونه رقابت کنه دکتر خوبی باشه تا بتونه پول در بیاره.اگر درامد سرامدی میاره پس دلال ماشین که روزی 20 میلیون در میارن خیلی از همه سرترن؟؟؟؟؟؟دوما نمیشه دوتا متخصص با هم ازدواج کنن بعد درامد خانم بالاتر باشه؟؟؟؟؟پس اینجوری خانم متخصص چشم نباید با مرد متخصص اطفال ازدواج کنه؟؟چون خانم سرتره؟؟؟؟نمیشه وسط ازدواج دوتا پزشک یکی سرطان بگیره دیگه نتونه کار کنه؟؟؟مغزم هنگ میکنه و سوت میکشه وقتی این چیزارو میشنوم.

البته حرفهای شما کاملا درست و منطقیه ولی من به ندرت دیده ام که زنی از نظر درامد و موقعیت اجتماعی از همسرش سر باشد و مشکلی پیش نیامده باشد...
البته من فتوا نمی دهم! شاید این مواردی که من دیده ام و یا شنیده ام اینگونه بوده البته همیشه هم تقصیر این مشکلات بوجود امده زنان نیستند یعنی زنی که بخش بزرگی از بار خانواده را به دوش می کشد شاید انتظارات و توقعاتی داشته باشد که ممکن است شوهرش حاضر به قبول این توقعات نباشد....

کتی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 09:58

البته اینم بگم هنوزم هستن زنهایی که براشون اینقدر خانواده مقدسه کهحاضر نیستن به خاطر خودخواهی خودشون نابودش کنن.من خودم همکاری دارم که دکتر داره و هیات علمی دانشگاه اما شوهرش نانواست. تو خیلی از مصاحبه هاش هم گفته من به شوهرم افتخار میکنم و همیشه ازش متشکره که پشتش واستاده که تونسته به اینجا برسه.یا تو شهر من یک خانم دیگه ای بود که متخصص بود و با یک پسر دیپلمه و با شغل ازاد ازدواج کرد که البته فکر کنم اینجا پول نقش پررنگی داشته

همانطور که گفتید متاسفانه گاهی اوقات ما نمونه های خوب و مثبت برخی جریانات را هم فراموش می کنیم.....

کتی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 09:41

من خودم یک پزشکم.به خانم امیری باید بگم که من هم وقتی دانشجوی پزشکی بودم و کم سن و سال انگار تو اسمونها بودم و کسی رو ادم حساب نمیکردم.بیشتر هم به خاطر این بود که خیلی درسخون بودم و تو اطرافیانم یونیک بودم.البته این حس از ایشون با این سن و این همه تجربه بعیده چون کسی که دکترای ریاضی میخونه از نظر تحصیلاتی و سالهای درس خوندن مطمئنا از یک پزشک بالاتره.شما وقتی فارغ التحصیل بشید تازه دکترای حرفه ای میگیرید در صورتی که ایشون یک دکترای تخصصی دارن.
اون موقع ها که جوون تر بودم کسی رو غیر از پزشکها ادم حساب نمیکردم اما الان که عاقل تر شدم میدونم که زندگی یک چیز فراتر از این حرفها و مدرکه.هنوز خیلی برای جامعه ما سخته که این مفهوم رو قبول کنه چون ماها هممون مفهوم زندگی رو از دست دادیم.هنوز حتی خودمون هم نمیدونیم از دنیا چی میخوایم.امیدوارم به کسی برنخوره اما جامعه مردهای پ ز ش ک ما به شدت مشکل داره. یک سری ادم که شدیدا مغرور هستند مخصوصا اگر متخصص باشند و پولدار. دیگه نمیخوام بیشتر از این این مساله رو باز کنم. در مورد این خانم هم واقعا نمیتونم بهش خرده بگیرم چون شرایط جامعه ما اینجوری شده که ناخوداگاه مردم به سمت مدرک پرستی و پول پرستی میرن. و خیلی سخته که ادم بتونه خودش رو قانع کنه بخواد با یک مرد با اینهمه تفاوت فرهنگی و مالی زندگی کنه.

با کامنت شما یاد دوران دانشجویی خودم افتادم!
انزمان من در رشته مهندسی مکانیک قبول شده بودم و ان دوران هم مثل حالا نبود که قبول شدن در دانشگاه ان هم در یک رشته مهندسی کار اسانی باشد حتی قبول شدن در یک رشته فنی در برخی واحدهای دانشگاه ازاد هم کار مشکلی بود سال اول و دوم برخی بچه ها همدیگر اقای مهندس خطاب می کردند! ولی ارام ارام در سالهای اخر متوجه شدیم که واقعا ان خبرهایی که فکر می کردیم نیست!

شیرین امیری جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 23:21

فکر کنم منظورمو درست بیان نکردم
میزان درامد تنها مثالی بود برای اینکه بگم دوتا ادم دنیاشون متفاوت میشه و این اصلا لزوما برتری یکی بر دیگری رو نشون نمیده
من خودم روزی ده بار صدبار به خودم میگم به درک که رتبه عالی اوردی به جهنم که ال کردی و بل کردی
اینامهم نیست ادم باش و شعور داشته باش
ولی ادم بودن سخته همش یه حس موذی ازارت میده که ....

باید بفهمیم که نباید از ان دست کسانی باشیم که چون چنگال ندارند خود را خوب تصور میکنند.
باید بتوانیم ظالم باشیم و ان موقع ظالم نباشیم.ظالم نیودن هنگامی که توانایی اون رو نداریم هنر نیست...
ولی معمولا ما ادمها وقتی توانایی داریم ظالم میشیم
زن و مرد هم نداره هیچ تفاوتی دراین مورد نیست

البته همانطور که گفتید در برخی موارد وقتی خانمها درامدشون از شوهرشون بیشتره یک سری مشکلاتی پیش میاد! یعنی اینکه بخاطر این مزیت خانم انتظار احترام و امتیازات بیشتری در خانواده است و البته بسیاری از اقایان هم زیر بار نمی روند!

محسن جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 17:28

واقعا لینک گذاشتن بلد نیستی که اینطوری آدرس میدی؟

اصلاح شد

سو جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 17:22 http://susan5951.persianblog.ir

وقتی دنیای ادم متفاوت باشه زندگی خیلی سخت میشه من این تفاوت نوسطح مدهبی دوتاخانواده خیلی حس کردم امامهمترین شانسم این بودکه همسرم سعی نکردمن وشبیه خودشون کنه من ترجیح دادم به اونایک کم نزدیک بشم تااذیت نشم
ولی خب دراین ماحراهمسروحیدهم میشه گفت کمی وجدانش وزیرپاگذاشته بازم حق قضاوت نداریم چون مانمی دونیم تودل اون چی می گذشته

اتفاقا در مورد این نوع تفاوت یعنی اینکه دو خانواده با هم وصلت کنند که دید مذهبی متفاوتی داشته باشند گاها مشکلات بسیار زیادی بوجو د می اید که هیچ وقت هم تمومی نداره من خودم چندین مورد انرا دیده ام....

تیام جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 16:18

واقعا.......

درسته!
چی واقعا!؟

سمیرا جمعه 9 مرداد 1394 ساعت 10:55

نباید قضاوت کرد، ما کاملا تو اون زندگی نبودیم شاید دختر هم حرفایی واسه گفتن داشته باشه ولی اگر فقط از این بعد نگاه کنیم به نظرم تو این ماجرا دختر صد در صد ضرر بیشتری کرده چون همسری به این حمایتگری و مهربونی رو از دست داده و چون خیلی چیزارو داشته و بهشون عادت کرده و فقط نداشته هاشو دیده، متاسفانه بعدها چیزای ناخوشایندی رو ممکنه تجربه کته، همونطوریکه میدونیم و خودتون گفتین فوق لیسانس الان خیلی هم سرمایه نیست، بعدشم دنیا کارماست یعنی بازتاب اعمال ما، و آخر سر هم چیزیکه برای آدم میمونه درحقیقت عملش هست پس بازنده و برنده واقعی اینجا مشخصه، ببقشید زیاد حرف زدم آقا مهرداد معلوم نیست کامنته یا پست

اتفاقا کامنت خوبی بود تا ان حد که من دیگه حرفی ندارم!

آبانی پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 20:22

سلام!
درسته که خانم ایشون از نظر موقعیت اجتماعی بالاتر هستن اما از نظر من معرفت و مرام و اینکه ببینی شریک زندگیت از خودش گذشته بخاطر تو خیلیییی بیشتر از تحصیلات تو زندگی بهتره و فایده دار تره!!
داشتن مدرک تحصیلی که درک ادمو بالا نبره حتی یک من هم ارزش نداره!!
مطمنم که این خانم تاوان بی معرفتیشو پس میده!

درود بر شما
متاسفانه گاهی اوقات این توهم برای عده ای بوجود می یاد که مثلا چون من از تحصیلات بالاتری نسبت به همسرم برخوردارم باید خانواده ام را از بین ببرم! و تازه معلوم نیست تجربه بعدی تجربه بهتری باشد.....البته واقعیت این است که تناسب هم بسیار مهم است...

آلیس پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 19:14

در این موارد شاید مقصری وجود نداشته باشه و اصولا حتی تقصیری واقع نشده باشه.سرگذشت هر ادم خودش یه کتابه و بالاخره زندگی جریان داره و در این جریان بالا و پایین و گردابهای کوچک و بزرگ فراوان هست.برای اون خانم هم مطمئنا سخت بوده وگرنه از دلخوشی نبوده که شبا گریه میکرده در تنهایی.امیدوارم هر دو اونها و همه جوانان اینده خوبی در پیش رو داشته باشن.

درسته....
گاهی اوقات برخی اتفاقات هست که نمی شود در ان مقصر اصلی را شناسایی کرد ولی می شود گفت که تا چه حد انصاف را رعایت کرده ایم....

مهسا پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 18:01

این اتفاق برای یکی از آشناهای ما هم افتاد. البته مرد بی چاره دیپلم داشت و همسر ایشون با داشتن چندتا بچه خونه و زندگیش رو ول کرد.اگه قراره ادامه تحصیل بجای بالا بردن سطح شعور و درک انسانها، اونها رو مغرور تر و قدرناشناس بکنه،دیگه چه فایده داره؟؟!!!

ان اتفاقی که شما گفتید واقعا درناکه....
متاسفانه در بسیاری از دانشگاههای کشور ما بیشتر به اطلاعات ادمها اضافه می شود تا اگاهی انها....

غزال پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 14:47 http://yaldayeshab.blogsky.com

سلام اقا مهرداد خوبید؟چند وقتیه موفق نشدم بهتون سر بزنم.
روزگار بر وفقه مراده؟
ماجرای اقا وحیدو یادمه.و مشخص بود چنین پایانی داره. به نظر من تناسب تحصیلی خیلی مهمه.درسته که وحید به زنش پرو بال داد تا درس بخونه.ولی خمزمان با تحصیلات توقعاتم بالا میره. باید دو نفر باهم رشد کنن...

درود بر غزال خانم
ممنون به لطف شما بد نیستم
همانطور که گفتی تناسب تحصیلی نباید زیاد فاحش باشه ولی شاید گاهی اوقات بشود انرا ندیده گرفت البته بشرط اینکه تفاوت خیلی فاحش نباشد....

شیرین امیری پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 14:14

منم خیلی وقته ننوشتم
ماجرای اون شاگردمو که با قالیبافی شوهرش رو پزشک کرده بود و شوهره ایشونو با دوتا بچه طلاق داد و با همکلاسی پزشکش که البته باباش هم استاد دانشگاه شون بود ازدواج کرد
سعی میکنم بنویسم

شما حتما بنویسید تا ما بخوانیم
وبلاگ نویسی هم به تقویت ذهن کمک می کند و هم به یادگیری....

شیرین امیری پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 14:02

نمیدونم قاطی پاتی گفتم یا مرتب به هر حال اوضاع خیلی جالب نیست

من هم معتقدم اوضاع جالب نیست در تهران از هر سه ازدواج یکی به طلاق می انجامد اگه فرصت شد پستی در اینده در موردش خواهم نوشت.....

شیرین امیری پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 14:01

ما زن ها کلا موجودات عجیبی هستیم
اگر بهمان اجازه دهند بشدت کمال طلب و ایده ال گرا هستیم
والله همون داعش خوب کاری میکنه ما رو میکنه تو گونی سیاه و اگه نفس زیادی بکشیم سنگسار میکنه
میتونم اون خانم رو بفهمم
همسر من داره دکترای ریاضی میگیره و من تازه اول راه پزشکی هستم ازهمین الان هرازگاهی حسی منو اذیت میکنه که ازش خیلی سرترم
نمیدونم طی سال های اتی چی پیش میاد
منم نمیدونم کی مقصره
چرا خیلی مردها به اندازه ما مردها کمال طلب و ایده ال گرا نیستند
چی باعث شده که توی ایران زن ها دارن تو علم و اجتماع از مردها پیشی میگیرن و دانشگاه ها با تبعیض جنسیتی سعی دارن پسرهای راه یافته به دانشگاه اندازه دخترها باشن
عده دخرتهایی که با رتبه ای و درصد های خیلی بالاتر ازپسرها دشته ای تاپ تجربی رو ازدست میدن درحالی که پسری با رتبه و درصد پایین تر راه پیدا میکنه
به نظرم این تبعیض ها اوضاع رو بدتر خواهد کرد
چقدر دختر میشناسم که خواستگارهای خوبی دارند ولی چون واقعا ازلحاظ شغلی و تحصیلی خیلی بالاترن نمیتونن با اون ادم ازدواج کنن
دختر همکارم رزدینت مغز و اعصابه و خواستگار پرو پاقرصی داره که دکترای مکانیکه و هیئت علمی رسمی دانشگاه سراسری
و بازاین پسر با این شرایطش پایین تر ازین دختره
دختر سال بعد چندین برابر پسردرامد خواهد داشت و خوب طبعا براش خیلی سخته زن ادمی باشه که درامدش خیلی پایین تر ازخودشه

می دونید شیرین خانم اینکه یک نفر از تحصیلات و یا احیانا درامد بیشتری نسبت به دیگری بر خوردار است دلیلی بر سر بودن نیست....
هم من در دانشگاه درس خوانده ام و هم شما و می دانیم که خیلی ها دکتری دارند ولی ادمهای فهمیمی نیستند
اگاهی و روشن بودن در بسیاری از مواقع ربطی به تحصیلات نداره بخصوص منی که شغل ازاد دارم افراد بسیار زیادی را می شناسم که درس خوانده نیستند ولی واقعا نخبه هستند و بلعکس افرادی را هم می شناسم که تحصیلات بالایی دارند ولی ذهنشان مملو از تاریکی است....

مانیا پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 13:34

سلام
خب خدارو شکر که قسمت اول داستان در وبلاگ قبلیتان بود،خیلی ممنون
خب واقعا چیزی ب ذهنم نمیرسه!اما حداقل اینه ک بیشترین تقصیر رو دختره داشته؛چقدددددد پروو!
اخه طلاق گرفته ک هیچ چرا دیگه خونه رو هم گرفته؟؟پرووو
ولی مسئله مهم فک میکنم همون عشق و علاقه باشه!شاید اگه بینشون عشق و دوست داشتنی بود کار ب اینجا نمیکشید
اما واقعا شخصیت دختره برام خیلی خیلی منفور امد؛پرووو

درود بر شما
من هم فک می کنم دختره خیلی پررووووووووووو بوده!

اف پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 11:18

مقصر یا محقِّ قطعی ماجرا رو واقعا نمی شه مشخص کرد

خوب زن درس خوانده دنیاش عوض می شه و توقعاتش بالاتر ،

خود وحید هم فکر نکرده کاری کرده
اگر واقعا دلش می خواست همسرش درس بخونه ، خودش هم می تونست از جهاتِ دیگه ای خودش رو بالاتر بکشه

ارتقای شغلی ، مالی تحصیلی یا هر چی !

تنها چیزی که می تووم بگم اینه که ، شاید من اگر جای خانوم بودم به حرمت زحمتهای همسرم و فضایی که بهم داد از حق خونه می گذشتم!

معرفت یه چیز درونیه ، همه ازش برخوردار نیستن ،

شاید حقِ واقعی ، شرعی ، قانونی اون زن باشه ، ولی قانونِ معرفت چیز دیگه ایه

خط اخر کامنت شما کاملا درست و صحیح است و شاید تنها نقد این رابطه باشد...

ریحانه پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 11:04

زندگی همینه. نمیشه علاقه کسی رو عوض کرد. یکی علاقه داره درس بخونه. یکی علاقه داره کار کنه. و البته جبر زمانه هم بی تاثیر نیست. به هر جهت روند زندگیه دیگه.


البته به جز قسمت گرفتن اون سه دنگ خونه که نامردی بود... بقیش به نظرم زندگی واقعی هست و وقتی اتفاق می افته نمیشه ازش فرار کرد. ناراحت کنندست مثل مرگ یا بیماری... اما هست.

اگر انصاف و عدل رو داشته باشیم و انسانیت به خرج بدیم، گاهی لازمه جدا شد برای آرامش هر دو نفر. اما در عوض با کینه نیست این جدایی اگر انسانیت داشته باشیم در رفتارمون.


انشاالله که جفتشون خوشبخت شن.
امیدواریم یادبگیریم در بحران خوب خودمون رو مدیریت کنیم که دچار رفتارهای اشتباه نشیم.

درسته
قرار نیست دو نفر لزوما تا ابد با هم باشند ولی همانطور که گفتید وجدان را هم باید مد نظر گرفت....

شمیم پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 03:10 http://badbadake-sefid.blogsky.com

مریم پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 02:05 http://marmaraneh.blog sky.com

مقصر کسی نیست، واقعا لازمه رابطه ها را آنقدر طولانی بخواهیم که از ترس به هم خوردن توازن و تعادل اولیه هیچ کس نخواهد و نتواند راه متفاوت و پیشرفت متفاوتی را انتحان کند؟
امیدوارم هرکدام از این دو‌در زندگیه جداگانه ای که در پیش گرفتند موفق باشند.

البته حرف شما درسته
ولی لااقل می شود انصاف را رعایت کرد شاید نوع جدایی ان زن از مردی که اینقدر کمکش کرد منصفانه نبود....

یک پسر هرزه پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 02:03 http://lopoo.blogsky.com

Pas hesabi maye darid..

نخیر!
ما کاملا معمولی هستیم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.