داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

جنگ!

سال 1944 است اوج جنگ جهانی دوم....

 

 

سال 1944 است اوج جنگ دوم جهانی ارتش المان نازی در عملیاتی برق اسا بر بیش از 20 کشور جهان تسلط یافته و هیتلر در پی فتح شوروی است متفقین در پی راهی هستند که ماشین جنگی عظیم المان را متوقف کنند ولی هر چه می کنند به در بسته می خورد انها مجبورند جبهه جدیدی باز کنند تا بلکه بتوانند تمرکز ارتش المان بر شوروی را به هم بزنند که اگر شوروی به دست المانها بیفتد کار اروپا وجنگ  تمام است.....المان نازی یکی ار کارامدترین و باهوشترین و در عین حال مخوف ترین حکومتهای تاریخ است که تاریخ بشریت بعد از دهها سال همچنان مبهوت هوش خلاقیت و کارامدی نازی هاست بسیاری از کشفیات و پیشرفتهایی که امریکاییها و اروپایی ها بعد از جنگ به نام خودشان ثبت کردند در حقیقت مدیون کشفیات و اختراعات المانیها است که بعد از جنگ به دست انها افتاد و همچنان حکومتهای دیکتاتوری از روشهای تبلیغی و پروپاگاندای ابداعی نازی ها تقلید می کنند....من نمی خواهم زیاد این پست طولانی شود فقط در همین حد بگویم که سال 1918 المان در جنگ جهانی اول شکست می خورد در این جنگ این کشورویران می شود اقتصادش از هم می پاشد و میلیونها المانی کشته و زخمی می شوند و این کشور تسلیم می شود سال 1930نازی ها بعلت بیکاری سی درصدی و نابسامانی های مختلف به قدرت می رسند و انها در یک کارامدی منحصر بفرد موفق می شوند در یک دهه کشوری شکست خورده و ویران شده را نه تنها خیلی سریع بازسازی می کنند بلکه المان  را به قدرتمندترین و پیشرفته ترین کشور جهان تبدیل  می کنند!....

متفقین در تمام مرزهای کشورهایی که المانی ها متصرف شده اند به دنبال یک روزنه می گردند که از انجا نفوذ کرده و این امپراتور شیطانی را از هم بپاشند ولی همه روزنه ها توسط المانیهای بسته شده و بغیر یک روزنه که متفقین حدس می زنند که شاید نازی ها نسبت به ان غافل باشند ساحل نرماندی در فرانسه.....ژنرال رومل نابغه نظامی المانیها به هیتلر هشدار می دهد که ممکن است متفقین از نرماندی به فرانسه حمله کنند که هیتلربا خنده و تمسخر می گوید:ارزوی من است که انها به نرماندی بیایند....

دلیلش واضح است نرماندی ساحل دریا در شمال غربی فرانسه است که کاملا مسطح و بی دفاع برای مهاجمین است هیچ مانعی که بشود سربازی پشتش سنگر بگیرد وجود ندارد ساحلی کاملا لخت که تا دهها متر هیچ چیزی در ان نیست و در عوض صخره هایی بلند و مشرف به ساحل که  روبروی ان است که صدها تیربار و راکت انداز المانی انجا موضع گرفته اند ....نرماندی یک قتلگاه واقعی است...ولی متفقین بالاخره تصمیم می گیرند این ریسک بزرگ را انجام دهند در نبرد نرماندی بزرگترین اسلحه پیکر و جان سربازان است باید ده نفر کشته شوند تا نفر یازدهم در پشت اجساد ان سربازان کشته شده سنگر گرفته و بجنگد! باید صدها نفر تکه تکه شوند تا یک تیربار که بر فراز صخره هاست خاموش شود باید المانیها انقدر مهاجمین را بکشند تا خسته شده و یا گلوله هایشان تمام شود! چون دسترسی به سنگرهای انها که دهها متر بالای صخره هاست بسیار مشکل است...حمله به نرماندی یعنی جنگ بین باروت و سرب از یک طرف و گوشت و خون سربازان از طرف دیگراست چیزی که متفقین به خوبی می دانند برای همین تصمیم می گیرند تعداد بسیار زیادی سرباز تدارک ببینند برای همین بیش از یک میلیون و چهارصد هزار! سرباز امریکایی و کانادایی برای این جنگ که بزرگترین عملیات ابی خاکی تاریخ است فراهم می شود...

درششم ژوئن سال 1944 در یک روزه مه الود و بارانی صدها هزارسرباز امریکایی  سوار بر دهها هزار نفربر و کشتی  رهسپار نرماندی می شوند....استیون اسپیلبرگ کارگردان معروف امریکایی در فیلم نجات سرباز رایان این جنگ بزرگ را به زیبایی تمام به تصویر می کشد او امریکایی است و طبعا انتظار هست که مانند فیلمسازان ما از این سربازان سوار بر یدکش یک قهرمان بسازد که البته این کاررا می کند! ولی در عین حال حقیقت را هم به تصویر می کشد....بچه های 18 ساله امریکایی که فیلمهای وسترن جان فورد  را دیده اند و فکر می کنند جنگ هم به همان سادگی و هیجان انگیزی است که هفت تیرت را در می اوری و راحت شلیک می کنی و طرف مقابلت هم راحت به زمین می افتد! و انها هم به شوق یک چنین بازی به جنگ امده اند! ولی واقعیت چیز دیگری است...او جوانانی را به تصویر می کشد که تازه مفهوم رعب اور جنگ را می فهمند انها که سوار یدکشها شده اند بشدت ترسیده اند انچنان که از شدت ترس و دریا زدگی بالا می اورند دستهایشان می لرزد دعا می خوانند و در زیر بارش شدید باران گریه کرده و مادرشان را صدا می زنند.. انها هنوز بچه اند که تازه می فهمند که جنگ با انچیزی که در فیلمهای هالیوود دیده اند بسیار متفاوت است شاید به انها گفته اند که برای وطنشان می جنگند ولی انجا هزاران کیلومتر با سرزمینشان فاصله دارد....داستان فیلم داستان مادری است که سه پسرش به جنگ رفته اند و دو نفراز انها کشته شده و ارتش تصمیم می گیرد سرباز سوم را از جنگ سالم برگرداند و نگذارد که او کشته شود برای همین گروهی مسئول یافتن او و برگرداندنش به خانه می شوند که در این راه چندین نفر کشته می شوند....فیلم یک مادر را به درستی به تصویر می کشد....به جای اینکه چهره ای تبلیغاتی از او بسازد او را نشان می دهد که در دهکده اش از پشت پنجره چشم به راه است نه اینکه چشم به راه پسرانش باشد! چون او می داند که انها به این زودیها بر نمی گردند چون جنگ ادامه دارد....او در اضطراب دیدن یک کاروان کوچک بر روی تپه های مشرف بر پنجره اشپزخانه اش ست...یک ماشین نظامی به همراه پرچم و چند سرباز که به خانه اش بیاید و بگویند پسر دیگرت هم از دست رفته است و چند روز بعدش جسد تکه تکه شده اش را در یک تابوت چوبی برایش بفرستند...در فیلم برای بار دوم ان مادر کاروان را از ان دورها و روی تپه ها می بیند....بی هوش روی صندلی می افتد و تمام جسم و روح و جانش فرو می ریزد....چه کسی می تواند درد و رنجی را که ان مادر تحمل می کند درک کند؟....

یک چنین اتفاقاتی در جنگ هشت ساله ما هم زیادرخ داده منتها بنا به دلایلی هنرمندانه به تصویر کشیده نشده  چون نخبگان در فیلمسازی و در داستان نویسی خیلی وارد این عرصه نشده اند از دلایلش هم می گذرم فقط در همین حد بگویم که عده ای می خواهند قرائتی خاص از جنگ به نمایش گذاشته شود برای همین بسیاری از نخبگان که  این قرائت را نمی پسندند وارد این وادی نمی شوند منتهی جسته و گریخته اثار قابل توجهی هم از جنگ منتشر شده از جمله یکی از بهترین اثاری که در باره جنگ دیده ام داستان کوتاهی است که در شماره نوروزی همشهری داستان به نام "قصه مجنون" به قلم رضا میرکریمی کارگردان معروف سینما نوشته شده و این اثر از این جهت ارزشمند است که او راوی یک داستان نیست بلکه خاطره شخصی او در جنگ مجنون است وقتی که سربازی هفده ساله بوده که از گردان ابوذر زنجان به جبهه اعزام می شود او در مورد ماموریتشان می گوید"در صبح 19 اسفند 62 فهمیدیم که ما قرار نیست جایی را بگیریم فقط امده ایم یک تیپ زرهی عراقی را مشغول کنیم تا نیرو برسد انگاه مطمئن شدم اینجا اخر خط است و قرار است در هفده سالگی تمام شوم"....در جایی دیگر می گوید:"به ما گفتند به جزیره که رسیدیم به محض پیاده شدن از قایقها بدوید و به تیراندازیها توجهی نکنید فقط مراقب خودتان باشید و اگر کسی مجروح شد کنار جاده رهایش کنید"...دوشکا چند لحظه ساکت شد و بعد شلیک کردن را از سر گرفت درست رو به ماو چون ستونی حرکت می کردیم هر گلوله از دو یا سه نفر می گذشت"...."شجاعت تنها جلوی تانک و هلیکوپتر دوام نمی اورد خیلی ها شهید شدند از زخمهای کاری و معمولی چون امدادگر نداشتیم و فاصله مان هم با عقبه زیاد بود مجروح ها روی زمین می ماندند و از خونریزی و یا ترکشهای بعدی شهید می شدند ما گیر افتاده بودیم و از نیروی کمکی هم خبری نبود"...چهار نفر بودیم که عاقبت در یک گودال پناه گرفتیم به بغل دستیم گفتم اگر یک سرباز عراقی سینه خیز از بالای این شکاف کلتش را بگذارد بالای سرمان باید هر چهار نفرمان تسلیم بشویم  پس حداقل هر چند وقت یکبار بلند شویم و شلیک کنیم او گفت تا تو بزنی من یک نخ سیگار می کشم سیگارم که تمام شد من می زنم  نفسم را در سینه حبس کردم و دیدم پانزده شانزده عراقی دارند می دوند به طرف انها شلیک کردم و چند نفر از انها افتادند و نشستم زدم به پای رفیقم و گفتم بلند شود نوبت توست او هم که سیگارش تمام نشده بود پکی محکم به سیگار زد و بلند شد و تفنگ را روی رگبار گذاشت ولی قبل از اینکه چیزی ببیندو حتی قبل از اینکه درست بایستاد من به اندازه دو فریم صورت خون الودش را نگاه کردم....صبح عید صدو بیست شهید رادر زنجان تشییع کردندهمان ها که در حاشیه ان جاده با دست خالی جلوی پاتک یک تیپ را گرفتند و شهید شدند که من اشتباهی میانشان برخورده بودم...

شما در صحنه جنگ یک گلوله ای سرگردان را تصور کنید که بسرعت برای خودش می رود ممکن است این گلوله به دیواری بخورد و سوراخ کوچکی ایجاد کند که چقدر بی اهمیت است ولی ممکن است همین گلوله سرگردان به سرعت و قساوت به قلب یک مرد فرو رود این یعنی اینکه مادری تا اخر عمرش داغدار شده  یعنی اینکه ممکن است زنی جوان با بچه ای به بغل تا اخر عمرش بیوه شود و این یعنی اینکه کودکی تا اخر عمرش "پدر" را فقط باید در فیلمها و کتابها و تصوراتش ببیند...جنگ بدترین و فاجعه بار ترین اتفاق است و عجیب است که چگونه مردمانی با تشویق و فریب عده ای به استقبالش می روند و انرا ناچیز می پندارند در یکی از وب گردی هایم به یک وبلاگ بر خوردم وبلاگ خانمی بود که در پروفایلش جلوی شغلش نوشته بود"تربیت سرباز!" دلم می خواست از او بپرسم چرا اصلا باید جنگی باشد که ما مجبور به تربیت سرباز باشیم! می خواستم به او بگویم "خواهرمن! تو با این تصوراتت به استقبال جنگ می روی و بهتر است شعار ندهی چون نمی دانی اگر پسرت را از دست بدهی چقدر برایت فاجعه بار خواهد بود ایا بهتر نیست فرزندانمان را انچنان باهوش و زیرک تربیت کنیم که به استقبال هیچ جنگی نروند و برای صلح بکوشند....خوشبختانه دور اندیشان و عاقلان سکان را به دست گرفته و مذاکرات هسته ای رو به سرانجام است نه به این خاطر که اقتصاد ما بهبود می یابد که مشکلات ما بیشتر از انکه  از تحریم باشد ناشی از سوی مدیریت و بی کفایتی و سپردن کارهای بزرگ به مردان کوچک است بلکه خوشحالم از این جهت که شبه سیاه جنگ را از سر ما دور می کند....

البته باید برای دفاع هم اماده بود قبلا در کتابهای تاریخی می خواندیم که مغولها حمله می کردند خانه ها را ویران می کردند مردان را می کشتند شهرها را به اتش می کشیدند و زنان را به بردگی می گرفتند...ظهور داعش نشان داد که این اتفاقات فقط مربوط به قرون گذشته نیست و اگر اماده نباشی ممکن است در قرن بیست و یکم هم برایت اتفاق بیفتد!...یادم هست چند ماه پیش که اخبار حمله داعش به کوبانی را دنبال می کردم در یکی از شبکه های خبری یکی از سربازان کرد داستان جالبی از یک جوان مشهدی می گفت...او می گفت چند هفته قبل جوانی پیش ما امد و گفت من امده ام همراه شما با داعش بجنگم ما از او پرسیدیم تو کردی؟ او گفت  من مشهدیم از او پرسیدیم برای چه می خواهی بجنگی این جنگ ربطی به تو ندارد او هم گفت داعش با مرزهای ایران فاصله چندانی ندارد و من امده ام که با کمک شما جلوی انها را بگیریم تا به مرزها ما نزدیک نشوند ان سرباز کرد می گفت که فرماندهان ما می گفتند که مواظب او باشیم و نگذاریم که به خط مقدم برود چون این جنگ او نیست ولی او مرتب اصرار می کرد که به او اسلحه بدهند و به خط مقدم برود که سرانجام یک شب از غفلت ما استفاده کرد و اسلحه ای برداشت و به خط مقدم رفت و صبح جسدش را اوردند....ماجرای غواصان شهید را که حتما شنیده اید بیش از 175 شهید که از زیر خاک دست بسته پیدا شدند و از انجاییکه جای زخمی در بدنشان نبود حدس زده می شود که به احتمال بسیار زیادی زنده به گور شده اند محسن چاووشی کلیپی برای این غواصان ساخته که به نظر من شعر این ترانه بسیار تاثیر گذار تر از صدای خواننده ان است....



محسن چاوشی
دوباره وقتشه جنون بگیرن
قراره مادرها زبون بگیرن 
صدا زدن دوباره مادرها رو
عکس بیارن استخون بگیرن
صدا زدن که بعد این همه سال
دوباره داغ بچشو ببینه 
یک دست لباسشو بدن به دستش
بگن تمام بچتون همینه
این مادرها تمامشون یه عمره
از بچه هاشون یه نشون ندارن
دوباره اومدن به این هوا که
قبول کنن دیگه جوون ندارن 
از ما یکی مون از خودش نپرسید
از اینهمه جوون چرا نشون نیست
چه جوری خونشون رو پیدا کنم
وقتی پلاکشون رو یادشون نیست
دوباره وقتشه جنون بگیری
برای مادرها زبون بگیری
بری تو صف به جای بچه هاشون
سه چهار تا تیکه استخون بگیری...

نظرات 19 + ارسال نظر
اعظم یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 14:06

متاثر به اندازه تاریخ جنگ.
برای مردم سرزمین ایران عزیزم آرامش و رفاه و اقتدار انسانی می خوام.چی میشه ما هم تو کشورمون نظم داشته باشیم همش یکم خیلی هم زیاد خودمونو برای نظم به زحمت نندازیم فقط یکم.اونقد که رعایت نظم در پیشرفت کلیه امورات کشور تاثیر داره مذاکرات هسته ای نداره.

من هم فک می کنم با حل مشکل هسته ای مشکلات ما تموم نمیشه چون مشکلات ما ریشه اش جای دیگه ست...

عطیه یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 11:13

کاهش همه به اون چیزی که داشتن راضی بودن؛ اونوقت اینهمه جنگ تو دنیا نبود
اینقدر همه چی رو کامل و خوب گفتید که جای حرف نیست، اما به اون دوستی که اینقدر به قدرت نظامی ایران مطمئنه میخوام بگم امیدوارم روزی نشه که ببینیم سران فقط از آرزوهاشون 1عمر تو گوشمون خوندن که اینو ساختیم و اونو ساختیم و موقع عمل که رسید مثل اون پهباد تقلبی که تا بلندشد، خورد زمین نشیم.

من هم ارزوی می کنم هیچ وقت جنگی پیش نیاد چون تجربه تاریکی است هر چند که پیروز جنگ باشی...

مهسا یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 09:39

شنیدین میگن جنگ جنگ تا پیروزی!
ازین شعار متنفرم، چون جنگ هیچ پیروزی نداره!اونی که متجاوزه اگه به خواستش که تصرف یک کشوره برسه، باز هم پیروز نیست چون جنایت کرده، اگر هم صلح بشه که بازم برنده ای وجود نداره، فقط هزاران و یا میلیون نفر فدا شدن تا یک دور باطل کامل بشه.متاسفانه جاه طلبی و قدرت طلبی افسار گریخته یک عده باعث میشه همیشه جنگی براه باشه...

درسته
وقتی حافظه تاریخی ملتی ضعیف باشد محکوم به تکرار اشتباهات است....

مریم شنبه 20 تیر 1394 ساعت 21:40 http://marmaraneh.blog sky.com

متاسفانه اونهایی که جنگ را طراحی میکنند، خودشان هیچ وقت درگیر مستقیم نمیشند و دردهای جنگ را حس نمیکنند، هیچ وقت زخم نمیخورند، من آرزو میکنم آدمها اینقدر از انسانیت فاصله نگیرند، درسته محاله اما میشه آرزویش را داشت و کمی برایش تلاش کرد.

درسته
و خیلی ها راحت از جنگ حرف می زنند ولی نمی دانند چقدر وحشتناک است و برای اثبات حرفهایشان هم همان شعارهای پوچی که در مغزشون فرو شده را تکرار می کنند....

ققنوس شنبه 20 تیر 1394 ساعت 13:10

سلام و دورد بر آقا مهرداد گل
باز هم ممنونم از این نوشتار پر محتوا و البته زیبا و ادبی.
خیلی برام جالب بود... شما هم اطلاعات جنگ جهانی دوم شروع کردید به روایت‌های آنها پرداختید و بعد به صورت خیلی زیبا به جنگ 8 ساله خودمون شیفت دادید و در نهایت به تفکرات جنگ طلبی یک عده ای پرداختید.
به نظرم من شما و بنده و هزاران ایرانی دیگر نه ترسو هستیم و نه غربی ها موفق به ترساندن ما شده‌ اند. انسان یک بار زاده می‌شود و یک بار هم می‌میرد.
آن چه ترس دارد عوارض جنگ بی خردانه است.
من و شما به عقلانیت زندگی اجتماعی پی بردیم که که هیچگاه در جنگ به دست نمی‌آید.
اما متاسفانه در یک نظری به خواهر منتقد روایت شما موافقم که لزوما ما آغاز گر جنگ نیستیم.
اتفاقات اخیر خاورمیانه به درستی ثابت کرد که که عده‌ای از قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می توانند از یک کشور آروم و با ثبات جهنم آدم کشی بسازند. البته به نظرم باز هم حماقت آخر را رجال این مملکت‌ها مرتکب شدند که دست‌اویز شدند و هر کدام به یک سمت و سو کشیده شده و مملکت‌شان را در دستان شوم جنگ گرفتار ساختند.
وظیفه ما ای است که آماده و مقاوم باشیم و البته تمام راه‌ةای پیشگیرانه را هم به کار گیریم.
با درایت، با عقل، با منطق با مردم خودمون و با سایر ملل و دولت‌ها تعامل کنیم. تا کسی انگ جنگ طلب بودن را به ما نزنه.
موفق باشید.

درود بر ققنوس خانم دوست خوبم
احوال شما؟
بسیار خوشحالم که مجددا شما را می بینم
امیدوارم وبلاگ نویسی را دوباره از سر بگیرید که مشتاق خواندنش هستیم

سالومه شنبه 20 تیر 1394 ساعت 05:49

آروغ روشن فکری که میگن اینه!!!

اگه شما الآن تو خونه ات نشستی و میگی که داعش کوچیک تر از این حرفاست که واسه ما تهدید باشه، دقیقا به خاطر وجود مادرایی که سرباز تربیت کردن، و الآن جگر گوشه شون داره بیرون مرز ما با داعش میجنگه تا مبادا حتی استرس جنگ به ادمایی مثل من و شما نرسه...ولی کدوم یکی از ما میفهمیم که اون مادر یا همسر چه جوری شب و روز میکنن روز رو شب...

صلح دوستی خوبه، همه ما دوست داریم همه جا صلح باشه، و به قول اون دوستمون دنیا اندازه همه جا داره جنگ چرا؟...ولی قضیه اینه که همه این طور فکر نمیکنن و همه ادما تو کره زمین هر روز تهدید به جنگ میشن هرجا که باشن، چون هستن ادمایی مثل اون یارویی که بهش گفتن اگه نصف دنیا رو بهت بدن چیکارش میکنی؟؟ گفت اون نصفه دیگه چی میشه، اونو به کی میدین...اینکه خیلی ها میگن ما عاشق جنگ با صهیونیست هستیم، جنگ طلبی نیست اسمش، کسی که پای مکتب امام حسین بزرگ شده نمیتونه تو دنیا ظالم ببینه ساکت بشینه، حالا پیر یا جوون، مسلمون یا مسیحی...

کل نیروهای داعش به پنجاه هزار نفر نمیرسه و دلیل اینکه ارتش عراق و سوریه نمی توانند انها را شکست دهند این است که در خود سوریه و عراق بین جناح ها و گروههای مختلف اختلاف و جنگ هست مگر نه اگر یک ارتش منظم و منسجم وجود داشته باشه یه روزه جمع میشه .... من فکر می کنم قبل از اینکه به فکر نابودی ظلم در سراسر جهان باشیم! اول باید به فکر نابودی ظلم توکشور خودمون باشیم اختلاسهای چند هزار میلیاردی دکل دزدی سوءمدیریت در حالیکه من خودم توی این فروشگاه می بینم ادمهایی را که یه شیر نمی توانند برای بچه های خودشون بخرند....شما اول به فکر همسایه ات باش بعد بفکر نابودی ظلم در سراسر جهان.... من در پست به اندازه کافی از ضرورت دفاع گفتم که به استقبال جنگ رفتن و دفاع متفاوت است ولی ظاهرا بعضی ها خیلی به جنگ علاقه دارند!

نسترن جمعه 19 تیر 1394 ساعت 17:22

بسیارعالی وتاثیرگذاربود برادر٬سپاسگزارم.

ممنون نسترن خانم
شما لطف دارید

مریم جمعه 19 تیر 1394 ساعت 13:46

دوست نداشتن جنگ قابل درکه...اما آماده نبودن برای جنگ ناشی از نوعی حماقت...قرار نیست جنگ رو ما شروع کنیم...اما اگه جنگ شروع بشه و ما آماده نباشیم ایران میشه سوریه...عراق...
توی 8 سال جنگی که ازش حرف زدی هم این ایران نبود که جنگ رو شروع کرد...و اتفاقا اگر ایران آماده بود برای جنگیدن شاید اصلا 8 سال طول نمیکشید...و این همه مادر داغدار نمیشدند...
خیال شمام راحت باشه برادر...به لطف همت همون کسایی که که شما جنگ طلب میبینیدشون ایران یکی از قدرت های برتر نظامی دنیاست که هیچ کشوری جرئت حمله ی نظامی به ایران رو نداره...و حتی اگه تمام کشورهای دنیا دست به دست هم بدن...باز هم توان رویارویی با ایران رو ندارن...که این رو شاید ماها نفهمیدیم...اما اونا خوب میدونن...
حتی دوره ی احمدی نژاد هم که هر هفته یک بار میشنیدیم که امریکا اعلام کرده که گزینه ی جنگ با ایران رو روی میز داره چرندی بیش نبود...
به این میگن جنگ نرم..جنگ روانی...قصد این رو داشتن که من و تو رو بترسونن...که ظاهرا موفق هم شدن...وگرنه کسی که قصد جنگ داشته باشه آلارم نمیده...هشدار نمیده...ناغافل جنگ رو شروع میکنه...این منطقیه
شما خودت بخوای کسی رو بزنی هی تهدید میکنی ک میزنمت؟اگه اینطوره که جای خنده داره...اتفاقا اونی که تهدید میکنه نمیزنه...
تمام کشورهای دنیا با هم به این نتیجه رسیدن که جنگ نظامی با ایران فقط به ضرر خودشونه...با ایران نمیشه نظامی جنگید...جنگ با ایران جنگ نرمه...جنگ نرم ینی سست کردن روحیه...باور...ایمان و اعتقاد جوونای این مملکت...
و از این پست برمیاد که موفق بودن...
افسوس...

ممنون از نظرتون

یلدا جمعه 19 تیر 1394 ساعت 09:34 http://yaldapaeez.blogsky.com/

جنگ تلخ و دردناکه و آثارش از خودش دردناک تر ...
اما پست ها و تحلیل های شما عالیه
به امید صلح جهانی

درست می فرمایید اثار جنگ از خودش بدتره چون جنگ تمام میشه ولی گاهی اوقات اثارش تا مدتها باقی میمونه...
ممنون یلدا خانم

زهرا جمعه 19 تیر 1394 ساعت 05:38

جنگ دردناکه،ترسناکه....ولی وقتی تحمیل میشه باید بلد باشی جلوش وایسی. من از جنگ متنفرم،ولی معتقدم باید تربیت کرد. باید آماده بود.مثل پدافند غیر عامل که تو همه کشورهای غربی یه قانون و اجباره.
باید قوی باشی..که به حسابت بیارن. شش تا کشور سر یه میز باهات بشینم و مذاکره کنند.اونا از دولتها نمیترسن.از ملت ها و ایدئولوژی ها حساب میبرن.
جنگ بده،زشته،ولی بیخ گوشمونه.هر لحظه...

در مورد ضرورت دفاع و اماده بودن به اندازه کافی در انتهای پست توضیح دادم ولی گاهی اوقات جنگ از ذهنیت افراد همان جامعه برمیخیزه!
عده ای که بر اساس یک توهم فکر می کنند قدرتمندترین کشور و مردمان جهانند و وظیفه دارند جهان را اصلاح کنند ولی تا بفهمند که اشتباه کرده اند همه کشورشان ویران شده...
"ذهنیت" مادر جنگ است اینکه عده ای فکر می کنند باید دیگری را از بین ببرد (حالا به هر بهانه ای)تا اینکه جهان تبدیل به بهشت شود و یا به بهشت بروند همان کاری که داعش می کند...

شیرین امیری جمعه 19 تیر 1394 ساعت 04:20

سلام بعد مدت ها
مطلبی نوشتین که مدت هاست دغدغه ذهنی من شده
و چقدر چقدر چقدر باهاتون موافقم دراین مورد
چقدر یک مرد میتونه لطیف فکرکنه؟
چقدر سواد و مطالعه داشتن ادم ها رو به انسانیت نزدیک می کنه
من امید چندانی به صلح و ثبات و امنیت اونم طی سال های اتی ندارم
به نظرم طی سال هایی که خواهند اومد ایران هم به سرنوشت کشورهای همسایه دچار میشه
اختلاس های عظیم چند ده هزار میلیاردی اونم بارها وبارها نشون میده ایران مثل یک کشتی سوراخ درحال غرق شدنه و مسئولینش به جای ترمیم کشتی هرکدوم گوشه ازش رو میکنن تا باهاش برای خودشون قایق نجات درست کنن و خودشونو به ساحل امن کشورهایی برسونن که صلح و ثبات وامنیت دارن
تصور سرزمینی عاری ازجنگ و سرشار ازارامش ارزوی محالیه که باور نمیکنم به عمر من یکی قد بده
درعین همه این نوشته ها وقتی سابت ها و شبکه های خبری رو زیرورو می کنم ازدیدن صحنه های فجیع اعمالی که همین روزها تو کشورهای همسایه مون انجام میشه بهتم میبره و باور نمیکنم
ابدا باور نمیکنم آدمی میتونه ادم دیگری رو بزاره زیر پاش و سرش رو ازبدنش جدا کنه و دراین حین نام خدا رو ببره و امید رفتن بهشت داشته باشه ؟
مگه میشه باورش کرد ترجیح میدم یه کابوس باشه که یه روزی ازش بیدار بشم

درود بر شیرین خانم
احوال شما؟
متاسفانه اطراف ما را تعصب و حماقت فرا گرفته ولی با این حال من نسبت به اینده بدبین نیستم همین که مردم متعصبین را به عقب می رانند نشانه امیدوار کننده ایست
خوشحالم که دوباره شما را می بینم...

عارفه پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 18:32

چند سال پیش فیلمی دیدم در مورد حمله های انتحاری خلبان های ژاپنی به ناو های آمریکا دیدن این فیلم خیلی تاثیر بدی روم گذاشت پسرهای جوونی که از اول برای مردن آموزش میدیدن وقتی یکیشون گفت این کار فایده ای نداره بهش ترسو گفتن و اون با هواپیماش اوج گرفت بعد صاف خودش رو کوبید به زمین لحظه های آخر گفت من ترسو نیستم و بهشون میگفتن اگه برگردین هم اعدام میشن سیاه تر از جنگ فک نمیکنم اتفاقی باشه
تو ایران حرف ازجنگ و شهید میشه مادرها و همسرهایی رو نشون میدن که همیشه مبگند خواب دیده بود که شهید میشه آرزوش شهادت بود انگار این آدم ها هیچ امیدی و علاقع ای به زندگی نداشتن رفته بودن جنگ شهید بشه مگه میشه یه مرد سی ساله نخواد بزرگ شدن بچه اش رو ببینه یا یه جوونه بیست ساله امید و آرزویی نداشته باشه

درسته!
به دلیل ان خاطره تاریکی که ژاپنی ها از جنگ دارند در حال حاظر این کشور از صلح جو ترین کشورهای جهان است
جالب اینجا است که ما همیشه امریکایی ها را به خاطر حمله اتمی به ژاپن محکوم می کنیم ولی خود ژاپنی ها که مورد حمله واقع شده اند یکی از نزدیکترین متحدان امریکا هستند!...

ساناز پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 15:36 http://sanaz1359.persianblog.ir

فقط کافیه یک لحظه چشمات رو ببندی و تصور کنی الان جنگ شده و عزیزانت یکی یکی جلوت از بین میرن اونوقت از هر چی جنگه متنفر میشی.دنیا واسه همه ما جا داره. چرا جنگ؟ کیه که از غواصان شهید بشنوه و دلش آتیش نگیره . چطوری میشه یک انسان، انسان دیگه رو زجرکش کنه

همانطور که گفتی متاسفانه عده ای جنگ را ناچیز می شمارند
در خبرها بود که در جنگ غزه بیش از 500 کودک کشته شده اند من کاری به مقصر و مسبب ندارم فقط می گویم دردی که این مردم می کشند غیر قابل تصور است...

آبانی پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 03:59

از اونجایی که عاشق تاریخ ام این پست رو خیلی خوب درک کردم!

برام هیچ چیزی تاثیر گذار تر و ناراحت تر کننده تر از پیداشدن ۱۷۵غواص نبود!!

متاسفانه بسیار دردناک و تکاندهنده بود....

آلیس چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 23:05

سلام
ماشاالله شما از هر انگشتتون یه هنر میریزه و هر روز یکی از این هنرها رو رو میکنین.
امیدوارم اونهایی که میخوان این مملکت در بحران باشه تا منافع کثیفشون تامین بشه این بار ناامید بشن و نتونن جلوی صلح و آرامش در این کشور رو بگیرن.مردم ایران واقعا به یه هوای تازه نیاز دارن.

درود بر الیس خانم
اینکه فرمودید از هر انگشتتون هنر میریزه منظورتون خیاطی و گلدوزی و اشپزی که نیست!...
ممنون الیس خانم...

پری گل چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 16:53 http://sangghollab.blogsky.com

منم از جنگ می ترسم. از داعشی که کنار گوشمون داره دندون تیز می کنه می ترسم. این همه دشمنی و سنگ دلی که تو وجود بعضیاست درک نمی کنم. جنگ ترس داره. با اینکه خوزستانیم و جنگ بعد از تولدم تموم شده ولی چیزی ازش خاطرم نیست، ولی دیدن اثراتش برای تنفر مادام العمر از خشونت بسه.

من بمب گذاری اهواز رو دیدم، هنوزم بعد از چند سال، حواسم هست که کسی بسته ای جا نذاره. وگرنه ناآروم می شم.

خدا برای همه ی مردم صلح و آرامش بخواد. برای ما هم

جنگ واقعا ترسناکه...
البته داعشی ها بسیار حقیرتر از انی هستند که برای ما تهدید باشند تهدید جدی اجماع برخی کشور های منطقه بر ضد ما است که داعش هم محصول همین تهدید است...
شما که مناطق جنگ زده بوده اید حتی اگر جنگ را ندیده باشید اثارش را بهتر از ما درک می کنید..

حامد چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 16:27

درود مهرداد

ممنون حامد خان

بهروز چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:52

مهرداد خان درود به انسانیتت .

ممنون بهروز خان

جیرجیرک چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 12:54

واقعا جنگ دردناکه و دردناکتر از اون آثار فجیعش تا همیشه هست.
کاش همه سفیر صلح و دوستی بشوند نه سرباز جنگ و کینه.
تک تک پست هایتان به واقع زیباست و گویا و روشن.
امیدوارم مذاکرات به سرانجام برسد و کمی آسوده شویم

درسته
امیدوارم این همه استرس و فشار بالاخره تموم بشه...
ممنون جیرجیرک!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.