داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سفرنامه دبی!(قسمت اول)

 در ابتدای گفتن این سفرنامه ذکر چند نکته ضروری است...

ادامه مطلب ...

علیرضا خان و پینوکیو!


مدتی بود این علیرضا خان ما بشدت تو خودش فرو رفته بود...

ادامه مطلب ...

مهاجرت(پست ثابت)

  گاهی اوقات خانه ویرانه است سقفش در حال فرو ریختن است دیوارهایش تبله کرده و سوسکها و موشها و موریانه ها از در و دیوارش بالا می رود لوله هایش ترکیده و شیشه های پنجره هایش شکسته و سیفون توالتش هم خراب است! برای همین دست به دامان افتابه شده ای!..ولی بالاخره خانه است! در انجا متولد شده ای کودکی کرده ای بزرگ شده ای از درخت خرمالو باغچه اش میوه خورده ای با پروانه ای نشسته بر بنفشه ها بازی کرده ای و شب هنگام از بوی عطر درخت یاس کنار دیوار مست شده ای برای همین دوستش داری و با همه ویرانه ها و خرابی هایش می سازی.... ولی گاهی اوقات توی خانه راهت نمی دهند! درب خانه را قفل می زنند و می گویند ورود ممنوع! انوقت است که کاری نمی شود کرد باید رفت و خانه ای دیگر برگزید بلاگفا خانه خوبی نبود ولی بالاخره خانه بود که اخرش هم به دست صاحبان بی لیاقتش تعطیل شد پس فعلا اینجا خانه است تا بعد....از همه دوستان می خواهم که اگر اینجا را پیدا کردند اگر دلشان خواست و صلاح دانستند! بقیه دوستان را از تغییر ادرس وبلاگ باخبر کنند و از دوستان عزیزی که در این مدت با ایمیل احوال ما را پرسیدند ممنونم 

پستهای داغی! دارم که تدریجا خواهم نوشت بخصوص سفرنامه مسافرت پر ماجرایی! که داشتم....