داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

تشتک!

امروز بازاریاب شرکت...

 

 

امروزبازاریاب شرکت خوشگوار که تولید کننده نوشابه کوکا و فانتا هست با ذوق و شوق به همراه ریسش به فروشگاه امد و وارد دفتر شد خیلی با حرارت سلامی کرد ومژده داد که شرکتشان به مناسبت ماه رمضان طرحی را اعلام کرده که می خواهد با ان بازاررا منفجر کند! و با این بهانه می خواست مقدار زیادی نوشابه به ما بفروشد ظاهرا قرار شده که در این ماه تشتک های نوشابه های خانواده که قبلا قرمز بوده (همان درب نوشابه)زرد رنگ باشد و هر مشتری که سه تشتک زرد رنگ بیاورد و تحویل فروشگاه بدهد یک نوشابه خانواده با تشتک قرمز! به عنوان جایزه تحویل بگیرد! اوهم که با این طرح انتظار داشت مقدار زیادی نوشابه از او بخریم از ما سفارش خواست که من هم گفتم تا وقتی این طرح است ما پپسی می خریم و از خرید کوکا معذوریم! او هم با تعجب پرسید چرا؟ من هم گفتم بخاطر اینکه از فردا دردسرهای ما شروع می شود! مشتری نوشابه را می برد و انرا می خورد و بعد قوطی خالی انرا برایمان می اورد و طلبکارانه می گوید چرا تشتکش قرمز بوده و زرد نبوده! و از ما یک نوشابه پر می خواهد! یکی دیگه می اید و می گوید:ببخشید اقاکوکا با تشتک زرد خدمتتون هست! واقعا شرم اوره که فروشگاه به این بزرگی کوکا با تشتک زرد تو یخچالش نباشه! صندوقدارها که باید سه تشتک زرد بگیرند و یک نوشابه خانواده با تشتک قرمزبدهند باید تشتکها را توی صندوقشان بگذارند و شب تحویل دهند وبعد موقع تحویل ما باید انها را بشماریم که یه وقت کم نباشد و موقع تحویل هم باید مثلا به فلان صندوقداربگوییم:خانم فلانی شما با کسری سه تشتک روبرو هستی! لطفا زیر میزتان را یا توی صندوقتان ببینید انجا نمانده! و یا به انها بگوییم:چرا حواستون را جمع نمی کنید چند تشتک قرمز توی سبد تشتکهایتان هست اینها راکه شرکت قبول نمیکنه! و یا خانمی می اید و می گوید:ببخشید اقا مثل اینکه نوشابه های شما تشتکهایش زرد کم رنگه!و یه کم به لیمویی می زنه! نکنه یه وقت به ما جایزه ندن! و یا پسر بچه ای میاد و میگه:اقا من سه  تشتک با خودم اورده بودم که یه نوشابه بگیرم ولی یکیشو تو صف نونوایی گم کردم!میشه یه نوشابه به من بدهید و من بعدا یه تشتک  براتون بیارم!؟ و یا خانمی دیگر میاد و میگه:ببخشید اقا! تشتک من قرمزه میشه زردش کنید!(باور کنید این یه کاربه هیچ وجه از دست ما ساخته نیست!) ...

 

یادم میاد ان اوایل که وارد کسب و کار شدم اول از فروش نوشابه شروع کردیم ان زمان زمزم شعاری داشت به این مضمون که "زمزم ذائقه ایرانی نوشابه ایرانی" و در پشت هر تشتک از نوشابه های شیشه ای یکی از این کلمات را حک کرده بود و هر کس می توانست پنج تشتک جور کند که این شعار تکمیل شود به او سکه می دادند و جالب اینجا بود که تمام این کلمات بود به غیر از کلمه"زمزم"! همه مردم انبوهی از تشتک ها را جمع کرده بودند که در انها پر از کلمات "ایرانی نوشابه و یا ذائقه" نوشته شده بود ولی کلمه زمزم نبود!بعضی ها ما را متهم می کردند که ما زمزم هایش را جدا می کنیم و برای خودمان نگه می داریم! تا سکه ها را ازان خودمان کنیم! و هرچقدرهم می گفتیم که برادر من! ما باید این نوشابه ها را باز کنیم تا ببینیم کف ان چی نوشته همینطوری که نمی شه! که البته بعضی ها قانع نمی شدند و جالب اینجاست  من که خودم فروشنده نوشابه بودم و اگر کسی کلمه زمزم را پیدا می کرد باید به من می داد تا من سکه اش را از شرکت برایش بگیرم در ان مدت کلمه زمزم را هیچگاه در پشت تشتکها ندیدم!

اپیزود دوم!:صبح ها اول وقت برایمان نان باگت می اید و اتفاقی که می افتد این است که وقتی راننده برای گرفتن پول نانها به دفتر می اید همه جا پر از بوی ساندویچ بندری می شود! من خودم قبلا خیلی بندری دوست داشتم ولی از وقتی که این بزرگوار برای ما نان می اورد دیگه از این ساندویچ متنفر شده ام! یه بار از او پرسیدم:اخوی! خیلی بوی عطر ساندویچ می دهی جریان چیه!؟ او هم گفت که شبها تا دیر وقت در یک فست فود کار می کند و این بو هم مال ان کار شبانه استً! می خواستم به او بگویم جایی  به اسم حمام تا به حال به گوشت خورده !...حالا ما که به درک! یه رحمی به زن و بچه ات بکن که تو خونه خفه نشن!....از دوگروه ادمها بیزارم! گروه اول مردانی که بوی بندری می دهند! و گروه دوم زنانی که بوی قورمه سبزی!

اپیزودسوم!:ماه مبارک رمضان فراررسید و این ماه مبارک را به همه مومنین تبریک می گویم همین دیروز به همه اهالی فروشگاه اعلام فرمودیم! انهایی که نمی توانند و یا نمی خواهند روزه بگیرند چایی و کیک که هر روز ساعت ده صبح به همکاران داده می شد همچنان سر جای خودش هست منتها در انظار نباشد بیایند داخل دفتر بنشینند و تغذیه شان را بخورند ما هم از دفتر خارج می شویم که چشمشان به چشم ما نیفتد! انهایی هم که روزه دارند اگر خواستند افطاری از خانه بیاورند وگر نه ما اینجا یک افطاری برایشان تهیه می کنیم اب سرد کن هم همچنان ماموریت محوله! خودش را طبق گذشته انجام می دهد....یاد دوران دبستان افتادم...من در دبستان شهدای ملکوتی واقع در خیابان تالار حوالی خیابان پروین درس میخواندم یادم هست موقع ماه رمضان اب شیرهای ابخوری  را قطع می کردند! در حالیکه پسرهای دبستانی اصلا مکلف به روزه داری نیستند و در ضمن اب که فقط برای نوشیدن نیست! اب که قطع می شد ما حتی دست و صورت خودمان را هم نمی توانستیم بشوییم! به ان دوران که فکر می کنم برایم جالب است که بدانم ان دوران  ادمهایی که این تصمیمات را می گرفتند چه طرز فکری داشته اند....

یک سوال!:سوالی از دوستان دارم! شما پست های کوتاه را بیشتر می پسندید یا مطالب بلند و طولانی را؟ چون مطالب و داستانهایی دارم که نمی شود زیاد انرا خلاصه کرد و از انجا که من از جایی کپی نمی کنم و تمامی مطالب نوشته خودم هست نوشتنش وقتگیر است و می خواهم بدانم اگر پستهای بلند خوانده نمی شوند از نوشتن انها خودداری کنم...

نظرات 29 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 16:41

مهرداد عزیز
آن آدمها داشتند مارا براى شهادت آماده مى کردند چون فکر مى کردند جنگ تا ابد ادامه خواهد داشت

درود بر حامد خان
شاید!
تحمل تعصب و متعصب واقعا مشکل است.....

دختری با اسانس احساس جمعه 12 تیر 1394 ساعت 02:58

سلام:)
یافتمتون اخه چرا زودتر نگفتید اینجایید؟
بلاگفا خوب بود چرا اومدید اینجا همه کوچ کردن حس غریبی دارم

درود بر دوست عزیز و قدیمی
وبلاگ شما پس کو!؟

زهرا پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 14:34

سلام
با فاطمه خانم هم عقیده هستم.
اگر قابل دونستین رمز هم بدین... متشکرم

درود بر شما
رمز 2211
این کامنت بزودی حذف می شود!

آبانی دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 22:16

من تو همه پستا نظر گذاشته بودم!!!!
بپوکی الهی بلاگ اسکای!برداشته کامنتای منو دلبخواه ثبت کرده

من که همه پستاتونو میخونم,برام فرقی نمیکنه,چون پستاتون ارزش خوندن داره!

متاسفانه نظری که تایید نشده باشه از شما نرسیده
خر درون این بلاگ اسکای هم خیلی گنده است و باید مواظبش بود چون گاهی اوقات جفتک های بدی می ندازه!

عشق دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 10:59

اقا مهرداد شما هر مطلبی میخواهی بزاری بزار چه کوتاه چه بلند همه رو من که خیلی دوست دارم و لذت میبرم
راستی وبلاگ من هم به فنا رفت دیگه قید وبلاگ و زدم
روزه ؟؟؟؟تو مملکت اسلامی هستیم ولی 80 درصد مردم روزه نیستن و خیلی راحت جلو روزه دار روزه خواری میکنند و اقعا شرمشون نمیشه

ممنون دوست عزیز شما لطف دارید
لعنت به این بلاگفا!...

رضوانه همدان دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 09:38

درود بر مهرداد عزیز
کار خوبی کردید سودش تو جیب یکی دیگه بره هنگ کردن سیستم عصبیش واسه شما باشه والله

درود بر رضوانه خانم
درست می فرمایید اون شرکتها کسی را می خوان که براشون مجانی کار کنه!

حمید شنبه 6 تیر 1394 ساعت 14:58

طولانی

ممنون حمیدخان

ندا بانو چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 02:30

سلام اقای مهرداد
وقتتون به خیر
ماه رمضونتون هم مبارک و شاد باش..
به صورت حدس و گمان ادرس شناسه تون رو در بلاگ اسکای وارد کردم و دیدم وبلاگ اومد بالا!
خوشحالم که دوباره میتونم مطالبتون رو بخونم
برای من به شخصه خیلی توفیری نداره بلند بنویسین یا کوتاه..
چون در هر صورت طرفدار پرو پاقرص داستانها ومطالب و خط فکریتون هستم..
فقط دنباله دار رو راستش خیلی دوست ندارم..البته شاید بهتره گفت این انتظار کشیدنش برای قسمت بعد برام دلچسب نیست...
شاد باشید
ضمنا چون در وبلاگ سابق دو نام ندا کامنت میزاشتن من از این به بعد با ندا بانو مینویسم..
با تشکر..

درود بر ندابانو
وقت شما هم بخیر و شادی
من هم خوشحالم که دوست خوبی مثل شما را می بینم
راستش گاهی اوقات مجبور به دنباله نویسی می شوم چون پستها زیاد از حد طولانی می شود
به امید دیدار مجدد شما ندا بانوی عزیز

مانیا سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 22:53

سلام
خوبین؟
طاعات و عباداتتون قبول حق إن شالله

درود بر شما
ممنون مانیای عزیز طاعات شما هم قبول باشه....

مریم دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 09:53 http://marmaraneh.blogsky.com

سلام
خسته نباشید و امیدورام حالتون توی این گرمای ناجوانمرد خوب باشه.
درسته که توی بازاریابی و کسب و کار پیدا کردن ایده های جدید و تازه خوبه و کلی میتونه فان توی بازار ایجاد کنه و البته به صاحب کسب سود برسونه اما راستش حداقل تو ایران با توجه به صداقتی که کمرنگ شده ترجیحا سراغ اجناس جایزه دار نمیروم و باورم هم نمیشود کسی جنسی بخرد برای جایزه اش.
شما بنویسید هرمدلی که دوست دارید و البته پستهای طولاتنیتر دلچسبتره.

درود بر مریم خانم شما هم خسته نباشید
شما کار درستی می کنید خود من تا به حال در هیچ معامله ی جایزه داری! شرکت نکرده ام بهتره شما ان کالایی که مورد سلیقه و خواستتان است بخرید و به تبلیغات و جوایزش توجهی نکنید چون ذهن ادم را هم بیهوده مشغول می کند البته گاهی اوقات برای فان! و برای تفریح بچه ها خوب است!...

ساقی دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 03:47

مهرداد جان من 99 درصد از نوشته های شما را خوندم و دوست داشتم. فرقی هم نمی کنه برام کوتاه باشه یا بلند اگه موضوعش را دوست داشته باشم ده صفحه هم باشه می خونم.

ممنون ساقی عزیز
شما لطف دارید...

سمیرا یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 23:06

آقا مهرداد شما ثابت شده ای پست بلند و کوتاه ندارهجدی میگممن ماجراهای خود فروشگاه و مسافرتارو دوسدارم، مخصوصا اوجش جزیزره لختیا بود

تازه شما جزیره لختی ها را سانسور شده خوانده ای!
ممنون سمیرا خانم

ساکت یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 21:58

سلام.طاعات قبول.عبادات قبول.
چه کار خوبی کردید شرایط رو مهیا کردید تا همکارانتون بتونند چیزی بخورند.
حرفتون در مورد تشتک هم کلاً آخر مدیریتو و تجربه بودا...
در مورد مطالبتون هم، هم بلند بنویسید هم کوتاه. جفتش خواننده های خودشو داره.منم از گروه سومم(اونایی که هر چیزی بنویسید میخونند و لذت میبرند) امیدوارم زیاد زیاد وقت داشته باشید و دستتون هم یاری کنه برای نوشتن.
سلامت و شاد باشید.

درود بر ساکت!
روزه داری اجباری نیست و نباید در محیط کار به کسی تحمیل شود...
اینکه گفتی در گروه سوم هستی به نظر من در بهترین گروه قرار دارید!
ممنون از لطف شما

آنا یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 21:52

آقای مهرداد طاعات و عباداتتون قبول.....التماس دلار.....!!!!!
شما هر پستی بنویسید من میخونم لذت میبرم و استفاده میکنم
دستتون درد نکنه و خسته نباشید

ممنون انا خانم
مثل اینکه بنده را با رییس بانک مرکزی استکبار جهانی اشتباه گرفته اید!
ممنون از لطف شما و طاعات شما هم قبول...

ساناز یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 12:41

سلام روزه هاتون قبول. اگه نوشته به نظرم جالب بیاد چه کوتاه و چه بلند همشو میخونم. در ضمن آدم همیشه باید بوی عطر و ادکلن بده اون هم از نوع مرغوبش، هر که بو بکشه مدحوش بشه. اگه همه اینجور بودن چی میشد؟

درود بر ساناز خانم طاعات و عبادات شما هم قبول باشه
البته اینکه همه بوی عطرهای عالی بدهند خیلی خوبه ولی واقعیت این است که قشر کارگر و زحمت کش نه پول عطر و ادکلن دارد و نه وقتش را ....

اف یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 09:39

اف همون افروز ِ
از وبلاگ درهم نوشت
نمی دونم می خونید یا نه
ماکه همیشه مزاحم شما هستیم

راستش استفاده ی آقایون که واویلا!!
ما تو شرکتمون رو جشنواره ها گاهی از 8 صبح تا 11 شب کار میکردیم
بعد سود نصیب شرکت می شد حدود 12میلیارد حداقل!
بعد به ما نفری پونصد پاداش میدادن !!!!
تازه با منت ها!!!

بعله افروز خانم شما که از دوستان هستید
وبلاگ شما را هم مرتب میخونم مخصوصا اون پیرمرده که می رقصید چون با موسیقی هماهنگ بود خیلی جالب بود
متاسفانه عده ای فکر می کنند مردم این پایین باید کار کنند تا اون بالا اونها پولدار بشن!

mahpari یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 03:08

سلام آقا مهرداد، خوبى؟
به شخصه مطالب بلند رو بیشتر دوست دارم
و البته
ایده تشتک زرد خوب بود چرا قبول نمردید؟
به این شرط قبول میکردید که حاضرین همون لحظه به مشترى که ٣ نوشابه خریده یه نوشابه با در قرمز اضافه بدین
ایده هارو نباید کشت
در هر صورت
صاحب اختیار بودین

درود بر ماهپری!
خوبم شما چطورید!؟
البته این طرحها سراسری است و ما نمی توانیم برای انها شرط بگذاریم
مساله اینه که برنده این طرحهای خلاقانه کارخانه دارها هستند و فقط این ما هستیم که این وسط هنگ می کنیم!

عارفه شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 23:52

من این ماجرای نوشابه زمزم رو یادمه با اینکه خیلی کوچیکبودم یادش بخیر
ما که در منزل نوشابه رو به طور کل تحریم کردیم حالا در قوطیش هر رنگی میخواد باشه
من که هر وقت این تشنگی روزه فشار میاره بهم و میخوام غر بزنم یاد کسایی میفتم که با دهن روزه کار هم میکنند فعالیت زیاد دارن خجالت میکشم و غر زدن یادم میره
من خودم متنهای طولانی رو بیشتر دوست دارم چون با جزییات بیشتر
نماز و روزه اتون هم قبول باشه

اینکه نوشابه را تحریم کرده اید واقعا خوبه ولی گاهی اوقات ادم نوشابه لازم می شه! مخصوصا با این غذاهای مزخرفی که مثل فست فود رواج داره...
فعلا در این روزهای گرم انهایی که روزه نیستند بیشتر از روزه داران غر می زنند!
ممنون عارفه خانم طاعات شما هم قبول باشه...

سو شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 19:01 http://susan5951.persianblog.ir

سلام اگه داستانی هاروبلندبنویسی بازم طرفدارداره ولی اجتماعی هاروکوتاه تربنویس من که خودم همه رومیخونم اماخیلی هامطالب طولانی رونمی خونند
یادم باشه هرموقع قرمه سبزی پختیدم سریع بپرم توحموم

درود بر سو!
اتفاقا اجتماعی ها را نمیشه کوتاه کرد چون برای نتیجه گیری دچار مشکل میشه...
حمام بعد از پخت قورمه سبزی یک راهکار کاملا خردمندانه است! تا اهالی خانه بتوانند نفس بکشند!

آلیس شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 17:15

سلام
ماشااله شما خیلی جوانب امور رو خوب میسنجین که اینم از تجربه و درایتتون سرچشمه میگیره.
حیف که خیلی حرفها را نمیشه گفت ولی فاصله بین اسلام و مسلمونی ما فرسنگهاست.
به امید روزی که زنان ما بوی قورمه و مردان ما بوی خستگی کار اضافه ندن که اگه اون روز برسه از نظر فرهنگی و اقتصادی هم ایران جای زندگی شده .
اقا شما هر جور بنویسی ما می پسندیم چون قلم و فکر شما را میپسندیم.ولی من خودم نوشته های طولانی شما رو بیشتر دوست دارم.
دم افطار منم دعا کنین که سخت محتاجم

درود بر شما
مرز بین ایمان و ریاکاری خطی باریک است که متاسفانه همان خط باریک هم گاهی اوقات دیده نمی شود....
ما که از همه بیشتر محتاج به دعا هستیم ولی چشم....
با تفکر و صبر مشکلات حل میشه...

سیما شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 16:55

چه عجب از فروشگاهم نوشتین
مطالب طولانی مطمئنا بهتره به شرط اینکه نویسنده خوب بنویسه که شما شاملش میشیدفقط رمزی نباشه
مچکریم

انشاالله از این به بعد از فروشگاه بیشتر می نویسم
ممنون سیما خانم

مریم شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 13:47 http://freeassociation.persianblog.ir

وای خیلی باحال بود :) یاد خاطرات خواهرم افتادم قضیه این تشتکه خیلی شبیه خاطرات اون از محل کارشه هر شغلی که مستقیم با ادما سروکار داشته باشه همینجوریه ولی بامزه هست

پست های شما بلندش هم خوندنیه من که همشو میخونم

ادمها جالبند حشر و نشر با انها اموزنده است ولی در عین حال اعصاب قوی هم میخواد!

فاطمه شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 13:13

بنویسید می خوانیم بخصوص مطالب تحلیلی

ممنون فاطمه خانم

اف شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 13:07 http://darhamnevesht.blogsky.com/

کار عاقلانه ای کردید
این جشنواره ها فقط مایه ی دردسرند
تجربه ش رو داشتم

من تمام پستهای شما رو با ولع می خونم
بلند و کوتاه

درسته!
متاسفانه اقایون استفاده اش را می برند انوقت ما باید اینجا دیوانه شویم!
ممنون اف عزیز! از لطفتان.....

هدی32 شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:38

سلام طاعات و عباداتتون قبول
همه پستهاتون خوانده میشود نگران نباشید پستهای بلند هم میخوانیم با تشکر

درود بر شما
ممنون هدی خانم از لطفتان....
طاعات شما هم قبول

رویا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:30

سلام
اقا این جریان تشتک ها خیلییییییییی جالب بود
من خودم هرچیزی که تبلیغات این طوری داشته باشه و یا جایزه ای باشه کلا منصرف می شم از خریدش ...برا من که نتیجه تبلیغات کلا برعکسه
پست های طولانی رو شما بنویسین ، اگر دیدیم طولانیه خب موقعی که وقتشو داشتیم می خونیم اجباری نیست که همون لحظه خونده بشه
حالا جدا از بحث تشتک و زمزم ، واقعا بودن شرکتایی که جایزه مشتری رو دادن یا اینطوری سر مردم کلاه نذاشتن؟؟

درود بر شما
باور کن همه این اتفاقاتی که در مورد تشتک پیش بینی کردم عینا اتفاق میفته!
شرکتها اغلب سر قولشان هستند ولی سودی که از تبلیغات اینچنین نصیبشان می شود دهها برابر پولی است که برای این جوایز می دهند...

سهیلا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:10 http://nanehadi.blogsky.com

هر دوانه.هم کوتاه هم بلند.بلندا رو یه دفه بنویسید که یادتون نره ولی هرکدوم جدا جدا و با فاصله انتشار بدید.موفق باشید.

ممنون سهیلا خانم از راهنمایی های خوبتان
توصیه های دوستان خیلی کمک میکنه....

عطیه شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:04

سلام. چقد عاقلانه فکر کردید، واقعا شما باید اینهمه دردسرهای نوشابه را بکشید و سود اعظم آن به جیب صاحب کارخانه بره.
منم خیلی دوست دارم ببینم برخی مسئولین چه فکرایی میکنن که 1سری تصمیمات رو میگیرن. بعد به این نتیجه میرسم که اصلا فکر نمیکنن.
پستای شما همه جورش خوبه. لارج، Xلارج، 2XT پستای بلندم عالی ان

درود بر شما
اقایون توی کارخونه نشسته اند و برای فروش محصولاتشان می خواهند مخ ما را هنگ بدهند!
چرا اتفاقا فکر می کنند! زیاد هم فکر می کنند ولی چون فکرشون خیلی کار میکنه کارها اینجوری میشه!...

مهتا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 09:38

سلام
خب معلومه،پست های طولانی و پر و پیمون
چه طرح های عجیب غریبی راه میندازن،والا،با این نوشابه هاشون
الان هم جاهای عمومی همه آبسرد کن ها رو آبشون رو قطع میکنن خیلی ایده مزخرفیه،اعصاب ملت رو به فنا میدن با افکار و اعمالشون

درود بر شما
اره والا!
متاسفانه این کارها این ذهنیت را ایجاد کنه که قصد تحمیل در میان هست که به نظر من با روح معنویت در تضاد است...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.