داستانهای یک فروشگاه
داستانهای یک فروشگاه

داستانهای یک فروشگاه

سفرنامه دبی!(قسمت سوم)

 دبی شهر تجارت است....

دبی شهری است که بر عکس همه شهرها و کشورهای حوزه خلیج فارس که ثروتشان از نفت و گاز است ثروتش از راه تجارت به دست امده و از انجا که در این چند ده ساله ما با تحریمهای گوناگونی روبرو بوده ایم دبی دروازه ای شده برای  برای دادو ستد کالا هم برای تجار و هم برای مسافران به همین دلیل یکی از دلایل جمع شدن این ثروت عظیم در این شهر خود ما هستیم! لیدر گشت منطقه بزرگی را در دبی به ما نشان داد که مملو از اسمانخراشهای بلند بود و ایشان می گفت 40% اپارتمانهای این منطقه را ایرانی ها خریده اند(بنده از ایشان نقل می کنم خودم اطلاعی ندارم) و در ضمن شهری است که هدف اصلی افرادی است که به قصد خرید از کشور خارج می شوند البته با گران شدن دلار این مزیت تا حد زیادی از بین رفته است و خرید مثل گذشته جذاب و مقرون به صرفه نیست... 

  

بعلت شغلی که دارم بخش بزرگی از وقت ما در این مسافرت به گشت و گذار در فروشگاههای انجا سپری شد و نتیجه ای که من گرفتم این بود که فروشگاهها در دبی به دو بخش تقسیم می شود اول فروشگاه هایی که اجناس ارزان قیمت و معمولی که در همین کشور خودمان هم هست و دوم فروشگاههای که اجناس مارکدار که طبعا گرانقیمت هستند عرضه می کنند کالایی که حد وسط باشد یعنی قیمت مناسب و کیفیت خوب معمولا کمیاب است البته اگر بگردی اجناس خوب و با قیمتهای مناسب هم پیدا می شود و مشکلی هم که هست یک مافیایی انجا هست که برخی فروشگاههای بزرگ مثل دی تو دی و یا گرین هاوس برای مسافران ایرانی در هتل ها سرویس مجانی می گذارند و در حقیقت اغلب مسافران از همان چند فروشگاه خاص خرید می کنند در بین این چند فروشگاه "گرین هاوس" و همچنین فروشگاهی در بندر جبل علی که در تور گشت دبی مسافران را اجبارا! به انجا می برند از همه بدتر بود! بخصوص ان فروشگاهی که در جبل علی بود که به راننده هایی که برایش مشتری می اوردند درصدی از فروش کالا را پرداخت می کرد! در فروشگاه دی تو دی "یک تا ۱۰ درهم" همه مشتریها ایرانی بودند! و موسیقی رضا صادقی هم از بلندگو پخش می شد! مثلا در رابطه با شغل خودم یک بسته شکلات صبحانه 800 گرمی ترک را  انجا 10 درهم خریدم که تقریبا یک سوم نمونه ایرانی ان است! فروشگاه البسام در نزدیکی میدان ساعت و همچنین فروشگاه القبائل و انصار مال قیمتها و اجناسش به نسبت بد نبود البته اینها فروشگاه هایی است که در انها اجناس ارزانقیمت و معمولی که بیشتر به درد سوغات می خورد می فروشند و پاساژها و فروشگاههایی بودند که شعبه های برندهای معتبر در انجا بود(مثل دبی مال) که اجناس مارکدار در انجا بفروش می رسید که بعضا به انها تخفیف هم خورده بود و می شد خرید خوبی از انها کرد مثل یکی از فروشگاههای ادیدیداس که با تخفیف قیمتها مناسب شده بود  

 

 

 بخاطر شغلم فروشگاه های انجا برایم جالب بود مثلا در فروشگاههای انجا برای پس دادن بقیه پول مشتری به اندازه کافی پول خرد موجود بود تا انجایی که در اخر سفر جیب من پر از سکه یک درهمی شد! که با ان از دستگاهها اب معدنی و نوشیدنی می خریدم ولی ما اینجا باید به مشتریها به جای بقیه پولشان ادامس و شکلات بدهیم شاید مردم فکر کنند که کسبه عمدا این کار را می کنند ولی واقعیت این است که پول خرد نیست و حتی اسکناس هزارتومانی و پانصد تومانی هم کمیاب شده است!ما که در بانک دوستانی داریم و دسته دسته اسکناس هزاری و پانصد تومانی از بانک می گیریم باز هم کفاف نمی دهد و صندوقدارها مجبورند کمبود پول خرد را با ادامس پر کنند! و این ظلمی است به مشتری مردم و بخصوص طبقات کم درامد جامعه می شود چون ان پانصد تومانی که ما به مشتریها به جای پول کالای غیر ضرور و اجباری می دهیم برای برخی از مردم پولی است که با ان می توانند یک نان بخرند! که این مشکل به راحتی یعنی توزیع بیشتر پول خرد قابل حل است ولی متاسفانه بسیاری از مشکلات مردم از ان بالاها دیده نمی شود!....و البته بداموزی هم داشت! و ان این بود که انجا بعضا مقابل صندوقهای فروشگاهها صف های طویلی تشکیل می شد که مردم خیلی ارام منتظر می ماندند تا نوبتشان شود ولی در فروشگاه ما وقتی کمی صندوق شلوغ می شود مشتریها شروع به غر زدن می کنند که معطل شدیم! ما هم که قبل از سفر قصد داشتیم در نوبت صبح یک صندوق اضافه کنیم بعد از برگشت از مسافرت منصرف شدیم!... 

 

مقایسه قیمتها برایم جالب بود مثلا در فروشگاه انصار مال سیب فرانسوی چهار درهم(3600 تومان) و نارنگی اسپانیایی هفت درهم(6400) فروخته می شد و برای من جای سوال است که چرا ان میوه هایی که در گرانترین کشورهای اروپایی بعمل می اید و هزاران کیلومتر با کشتی به دبی می اید ارزانتر از سیب و نارنگی است که در میوه فروشیهای تهران و یا اصفهان فروخته می شود با این تفاوت که مثلا نارنگی فقط چند کیلومتر بالاتر از تهران یعنی از باغات شمال و سیب سمیرم هم در همین استان اصفهان به عمل می اید و این در صورتیست که مصرف کننده ناراضی است تولید کننده هم ناراضی! و یا در مثالی دیگر کمپانی کیا کره جنوبی بنرهای بزرگی برای تبلیغ فروش اتوموبیل "ریو" در سراسر شهر نصب کرده بود که این ماشین را به قیمت 42500 درهم(تقریبا سی و نه میلیون تومان) به فروش می رساند در مورد کیفیت این ماشین در همین حد بگویم که کمپانی کیا این اتوموبیل را در برخی کشورها تا پنج سال گارانتی می کند! در حالی که این قیمت برابر اتوموبیلهای هم سایز تولید داخل است که به هیچ وجه با این ماشین کره ای از نظر کیفیت قابل مقایسه نیست در حالیکه کره ای ها ان ماشین را با با دستمزد کارگر ماهانه 4000دلار می سازند و تولید کننده داخلی با دستمزد 800 دلار! انها با سوخت با قیمت بین المللی اتوموبیل می سازند و تولید کنندگان ما با سوخت تقریبا مجانی و بقیه مواد اولیه هم به همین ترتیب و مرتب هم صدای خودرو سازان بلند است که تولید برایمان به صرفه نیست پس این مقایسه می گوید یک جای کار عیب دارد!... 

 

در هیچ کدام از فروشگاهها مشروبات الکلی ندیدم البته در فرودگاه می فروختند ولی ظاهرا فروش ان در سطح شهر ممنوع بود یا لاقل من ندیدم البته در هتل ها به قیمت گزافی به مسافران فروخته می شد ما وقتی وارد اتاق هتل شدیم مادرم درب یخچال اتاق را که باز کرد و شیشه های کوچک مشروب را که دید چشمانش گرد شد! و یک کیسه برداشت و همه انها را به همراه نوشابه ها و ابمعدنی ها! ریخت داخل ان و گذاشت بیرون پشت در اتاق! که من به ایشان گفتم: مادر من! ابمعدنی هاش که دیگه الکل نداره! می خواستی اونها را بزاری که یه وقت از تشنگی نمیریم! که البته توجهی نکردند!  

 

پی نوشت:اقا! انگار این بلاگ اسکای از بلاگفا خرتر است! باور کنید من سه بار این پست را نوشته ام و هر دفعه نصف بیشتر ان پرید!  می خواستم که در همین پست سفرنامه را تمام کنم که باور کنید دیگه خسته شدم و خوابم میاد! چون تنها وقت ازاد بنده برای وبلاگ نویسی 12 شب به بعد است! و انشاالله قسمت اخرش را در پست بعدی می نویسم الهی این بلاگفا به زمین گرم بخوره(ایکون به سینه کوفتن!) که این همه بلا سر ما اورد!...بگو امین!

نظرات 11 + ارسال نظر
مهرابه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 14:12

سفر بخیر.اتفاقی پیدا کردم وبلاگتون رو و بسیار خوشحالم ازین موضوع
راستش من خیلی فکر نمیکنم مشکل اعصاب مردم ما باشه! مردم کشورهای دیگه کار می کنند چند برابر ما! سختی کارشون هم خیلی بیشتره. حقوقشون هم فوق العاده نیست و البته نگران آینده هم نیستند. نمیدونم چه اتفاقی تو مردم ما افتاده که همه از هم طلبکارن.صبور نیستند. به هم احترام نمیگذارند. یک نمونه داستان همیشگی صف هست.من دبی نرفتم اما تو کشورهای اروپایی امکان نداره نفر پشت سری بهت بچسبه! نزدیک صندوق هم همیشه یک فاصله ای هست که باید تا نفر پشت صندوق رعایت بشه. امکان نداره هرچقدر کارت طول بکشه رفتار بدی از کسی ببینی! صحبت زیاد هست متاسفانه

می دونید دوست من
مشکل فقط اقتصادی نیست مثلا شما اگه به ترکیه سفری کنی می بینی که مثلا مردم استامبول از نظر تمکن مالی از مردم تهران ثروتمند تر نیستند و امارها می گوید مردم تهران از مردم استامبول تحصیل کرده ترند ولی شما یه ارامشی در چهره مردم انجا می بینی که اینجا نیست بحث بر سر این است که وقتی ازادی های اجتماعی محدود باشد مردم اعصاب راحتی ندارند شما به همین مسابقه والیبال نگاه کنید زنان ایرانی از تحصیلکرده ترین زنان کشورهای اسلامی هستند ولی نمی توانند یک مسابقه والیبال تماشا کنند چیزهایی مشابه این برای هر کسی به نوبه خود نارضایتی ایجاد می کند که نهایتا مردم عقده هایشان را سر هم خالی می کنند...

عطیه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 09:30

ما 1بار دعا کردیم 1بنده خدایی به زمین گرم بخوره، الان تو جزایر قناری داره آفتاب میگیره. گفتم که حواستون باشه

کلا نفرینها دیگه جواب نمیده!

کتی دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 14:48

دی تو دی مزخرفترین فروشگاه دبی،البته شکلاتهاش قیمتش خوبه،همین و بس،بقیه اش به مفت نمیارزه،تو دبی یک مال هست به نام دبی اتلت مال که برندهای خیلی معروف جنساشونورو به صورت اتلت عرضه میکنن و قیمتش خیلی خوبه،در مجموع من چون خودم از یک شهر شمالی هستم دلی اصلا به من نچسبید،انگار ادم تو بیابونه،هیچ چیزی به روح و روان ادم ارتباط برقرار نمیکرد

شما که در شمال و در ان طبیعت زیبا زندگی می کنید قطعا ان اب و هوا برایتان قابل تحمل نیست...

ساکت شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 00:30

چرا در موردش زود قضاوت می کنیدشاید خیلی هم خوش اخلاق باشههمین که راهی شده برای دوباره نوشتن شما، از نشونه های خوش قلبیشه
در مورد تحمل مردم و صف هم با خانم مریم کاملاً موافقم، بخاطر همین ازتون می خوام اگه شد در تصمیمتون تجدیدنظر کنید و یه صندوق اضافه کنید. مردم نفرین که نمی کنند آقا...
بعد یه سئوال: منظورتون از معاشرت و آزادی و شادی و اینا چی بود؟؟؟

نخیر!
اخلاقش زیاد خوب نیست یکی از نشانه هاش اینه که برخی اوقات کامنت گذاشتن برای برخی دوستان مشکله خوش قلب بودن کافی نیست شما باید بتونی باهاش کنار بیایی و شما را راضی کنه!
در جواب سوالتان باید بگویم وقتی در محیطی ازادی های اجتماعی محدود باشد ان محیط شاد نیست و مملو از استرس است چون ادمها نمی توانند انطور که دلشان می خواهد زندگی کنند...
شما وقتی مسافرت خارج از کشور می روید این نکته را بیشتر درک می کنید چون کشورهایی هستند که مردمانشان چندان ثروتمند نیستند ولی شاد زندگی می کنند....

مریم جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 23:54 http://marmaraneh.blog sky.com

انشالا که همیشه به سفر و سفرنامه نویسی.
مادر شما جدی جدی با محتویات یخچال اینقدر خشن برخورد کرد؟
در مورد اختلاف قیمت و گرانی اینوری و...هم بماند.
یا اون بلاگفا خیلی ما را بدعادتمان کرده که به هیچ محیط دیگری دل نمیبندیم یا محیطهای دیگر واقعا بی حس و روح هستند و آدم را جذب نمیکنند.متاسفانه در مورد وبلاگ نویسی فعلا شما را درک میکنم.

ممنون مریم خانم شما لطف دارید
مادر بنده یه کم قاطعیتش زیاده!
میدونی دوست من ما باید بلاگفا را فراموش کنیم چون با ما معامله بدی کرد گرچه من هم زیاد راحت نیستم ولی به اینجا هم یواش یواش عادت می کنیم

مانیا جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 22:38

سلام
إن شالله تعداد سفرهای خارجی و داخلی شما بیشتر بشه بشتر بنویسید!
برای منی که هیچ وقت موقعیت سفر به خارج از کشور و نداشتم و گاهأ فقط عکس هایی بوده ک تو فضایی مجازی میدیدم و یا مجلات و... خوندن توضیحات شما در رابطه با شهر دبی که خیلی هم معروف است خالی از لطف نیست.ممنون از وقتی ک میذارید
اما خب یه اتفاق مهمتر اینکه اقا اصفهان این روزا چه خبره؟گلوله توپ و ... خیلی خبرهای نارحت کننده دیگه!! خوبین شما؟

درود بر شما
انشاالله در اینده توفیق مسافرت به جاهایی را که دوست دارید پیدا می کنید وقت بسیاره...
والا در مورد اصابت گلوله توپ ما هم مثل شما در روزنامه ها خواندیم! و کلا اتفاق مهمی نبوده...
ممنون دوست خوبم اگر حالم را پرسیده باشد باید بگویم فعلا معمولیم!

تیام جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 01:29

امین......هزاربار

امیییییییییییین!

ساکت پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 16:37

سلام.
مرسی که فونت عوض کردید، خیلی بهتر شد. البته انگار هنوز با بلاگ اسکای غریبی می کنید...باهاش دوست شید تا بتونید درکش کنید، اونم درکتون کنه

امیدوارم بتونیم با هم زندگی کنیم و به پای هم پیر بشیم!
البته فک نکنم اخلاقش زیاد خوب باشه !

مریم پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 16:05 http://freeassociation.persianblog.ir

- پست رو تو ورد بنویسید و بعد از طریق همون ورد ارسال کنید خیلی بهتره حداقل نوشته هاتون حفظ میشن پرشین هم همینطوره و نوشته ها تا نیمه سیو میشن
-اینکه مردم ما تحمل صف رو ندارن شاید کمتر از ۱۰ درصدش فرهنگی باشه به نظر من بیشترین دلیلش اعصاب داغون شده ملته که فشار روشونه. برای مردم کشوری که همه کاراشون رو نظمه و به ندرت تو صف می ایستن تحمل چن دقیقه صف یا ترافیک سخت نیست اما مردمی که همیشه تو ترافیکن تو صف نون و فروشگاه و بانک و کلینیک و مترو و اتوبوسو .... هستن و خیلی وقتها بی نتیجه و دست خالی از این صفها بیرون میان سخته و اعصابشون خرده اینه که غر میزنن بی نظمی میکنن حق همو ضایع میکنن که دست خالی نمونن میلان کوندرا تو رمان بار هستی یه بخشیش تاثیر روانی که حکومت ها بر مردم و فرهنگشون میذارن رو خیلی ظریف نشون داده بود جایی که ترزا توی خیابون از طرف مردم تنه میخوره از نظر من خیلی قشنگ توصیف شده
-راجب قیمت میوه هم که خودتون دلیلش رو بهتر میدونید و متاسفانه فکر نکنم تو کشور ما قابل حل باشه چارش رو مولانا تو این بیت شعر گفته: اول ای جان دفع شر موش کن وانگه اندر جمع گندم کوش کن
به نظرتون با این ساختار و طرز فکر حاکم بر دولت و مردم ، میشه ما موش ها رو جمع کنیم؟

در مورد علت بی تحملی مردم کاملا با شما موافقم وقتی مردمانی اعصاب راحتی داشته باشند شاد باشند و از زندگی و محیطی که در ان زندگی می کنند راضی باشند هم تحمل بهتری دارند و هم قوانین را بهتر رعایت می کنند متاسفانه شهرهای ما پر از استرس است و از شادی و تنوع هم خبری نیست چون برخی چیزهایی که به ادمها شادی می بخشد احتیاج به وجود سطحی از ازادی و معاشرت ادمها با یکدیگر است متاسفانه بعلت برخی محدودیتها معاشرتها در جامعه ما بیشتر مجازی شده تا حقیقی و در دراز مدت این به فشارهای روانی کمک می کنم...
در مورد قیمت میوه هم متاسفانه فضای کسب و کار در جامعه ما سنتی است به همین دلیل دلال ها حاکمان بازار هستند و این در بخش میوه از همه جا بدتر است و خلاصی از ان هم بسیار مشکل است چون دلالان میوه بسیار قدرتمند و قوی هستند....
متاسفانه فونتی که در ورد می نویسم معادل ان فونتی نیست که در وبلاگ اپ می شود...

جیرجیرک پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 13:31

آمینننن
و پشت بندش هم این بلاگ اسکای که با شما کنار نمیاد.
فونت نوشته این پست عالی بود مرسی
و اما در ارتباط با گرانی میوه ها در ایران:
عجایب یعنی:
.
.
.
موز از آمریکای جنوبی با هواپیمای اختصاصی میاد کیلویی پنج هزار تومن.
.
گوجه سبز از ورامین با وانت حسن خشتک میاد کیلویی پانزده هزار تومن!!!

این حسن خشتک کیه؟ و چرا به این اسم معروف شده؟
چه مشکلی در زمینه خشتک ایشان وجود داشته که این اسم روی ایشان مونده!؟
استغفرالله!

رویا پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 11:04

امین

امییییییییییییییییییییین!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.